جنبش سبز در سینما:
از عاشقانه وزارت اطلاعات تا پایاننامه اطلاعاتسپاه
وقتی انقلاب اسلامی پیروز و دولت اسلامی مستقر شد، سینمای متهم به فحشا برای رفع اتهام از خود تصمیم به انقلابی بودن گرفت. هنوز حزباللهیهای بریده از چماق و موتور روی صندلی کارگردانی ننشسته بودند و فیلمسازان زمان طاغوت بودند که باید فساد حکومت قبل و نجات بخشی انقلاب و حکومت جدید را نمایش میدادند و تبلیغ میکردند. از ایرج قادری تا امان منطقی، از بیکایمانوردی تا فیروز، همه رخت انقلاب اسلامی را به تن کردند. کسانی که اعتقادی به آیتاللههای ضد سینما نداشتند، تبدیل شده بودند به مبلغان هنری انقلاب و حکومتشان. شاید به همین خاطر از آن دوران فیلم مهمی در تاریخ سینما نماند و اندک فیلمهای مرتبط به انقلاب و رژیم پیشین هم نظیر خط قرمز و ای ایران توقیف و طرد شدند.
حکومت اسلامی عاقلتر و باتجربهتر ار قبل دریافته بود سینما وسیلهایست که میتواند غیرمستقیم و پنهانی پیام را به ذهن مخاطب ارسال کند. پس دیگر مدتها بود خبری از فیلمهای تبلیغاتی، فیلمهایی به مثابهی تریبون جماران و نماز جمعه نبود تا سال ۸۸. سالی که مخالفان و موافقان حکومت برایش نامهای متنوعی از کودتا تا فتنه گذاشتهاند. باز سینما بنا به امر وارد میدان شد تا به عنوان بلندگویی قوی حقیقت را وارونه تبلیغ کند.
قتل ندا آقاسلطان به عنوان مهمترین اتفاق جریانات سال ۸۸که دامنگیر جمهوریاسلامی شده بود، سوژهای بود که در میان طیف تبلیغاتی نظام علاقهمندان زیادی داشت. ساخت چند فیلم مستند و شبهمستند دربارهی این اتفاق سود تبلیغاتی چندانی نداشت؛ به خاطر همین تیم مدیریتی جدید سینما بدشان نمیآمد چنین موضوعی را دستمایهی ساخت یک فیلم داستانی با حضور بازیگران محبوب سینما بکنند. پیشنهادات به کارگردانها و سناریستها برای ساخت فیلمی با چنین مضمونی با جوابهای منفی روبهرو شد و به خاطر همین در نهایت کارگردان تازهکاری به نام حامد کلاهداری به همراه برادرش تنها کسانی بودند که حاضر شدند روی چنین موضوعی مانور بدهند. فیلمنامه نوشته و به بازیگران ارائه شد. کارگردان به نقل از یکی از خبرنگاران سینمایی همهجا خودش را “کارگردان نظام” معرفی میکرد و بازیگران با این تهدید مواجه بودند که اگر جلو دوربین این فیلم نروند با ممنوعیت و مشکل روبهرو خواهند شد. گروه اول بازیگران عاقبت انتخاب و معرفی شد. در فضای مجازی شایعهی ساختی فیلمی دربارهی ندا با بازی لیلا اوتادی سر و صدای زیادی به پا کرد. سایت این بازیگر هک شد و وبلاگها و شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک نسبت به این خبر واکنش منفی نشان دادند . سرانجام لیلا اوتادی با عنوان کردن اینکه پایش شکسته از بازی در این فیلم که قراردادش را هم بسته بود، انصراف داد.
فیلم با چنین حاشیههایی جلو دوربین رفت و کمی بعدتر بازیگر دیگر، امیر آقایی، در اعتراض به تغییر تدریجی فیلمنامه از ایفای نقش مامور امنیتی انصراف داد. فیلم اما به طور مستقیم ربطی به ندا نداشت. روایت چهار جوان بود که برای تحویل پایاننامهشان، استادشان را تعقیب میکنند و ناخواسته به خانهای مرموز پا میگذارند که محل توطئه و فتنه و ساختن فیلمهای قلابی و مونتاژی از تظاهرات مردم است. فیلم به طور خاص اشاره میکند که آن خانه و افرادش توسط آقازادهای ساکن لندن اداره و هدایت میشوند. انگشت اتهام مهدی هاشمی ران شانه رفته که به قول شخصیت سپاهی فیلم فکر میکند مملکت ارث پدرش است؛حتی در اساماسهای تبلیغاتی فیلم این جمله به چشم میخورد “آقازادهها دوست ندارند مردم فیلم پایاننامه را ببینند”!
جوانان بیگناه فیلم که سر از یک راز مهم در آوردهاند توسط یک آدمکش حرفهای و اجیر شده تعقیب و یک به یک وسط خیابانهای تهران راحتتر از آب خوردن کشته میشوند و این در حالیست که ماموران وزرات اطلاعات و اطلاعاتسپاه دربارهی چگونهگی خواباندن فتنه با هم اختلاف و بحث دارند و دست آخر مامور سلحشور اطلاعاتسپاه یک تنه و بدون اجازه مافوق به جنگ فتنه میرود و آدمکششان را به قتل میرساند. فیلم در جشنواره هو شد، کارگردان فیلم منتقدان را به همدستی و توطئه متهم کرد، فیلم در اکران عمومی علیرغم ترفندهای تبلیغاتی نظیر قرعهکشی و اهدای اتومبیل شکست سختی خورد و امیر آقایی و لیلا اوتادی بازیگران انصراف داده یکی محکوم به جریمه و توبیخ شد و دیگری به سرعت جلوی دوربین یک فیلم ضدفتنه دیگر یعنی اخراجی ها۳ رفت.
سومین اخراجیهای دهنمکی روایتگر روزهای تبلیغات و قبل از درگیریها بود. دهنمکی که پیش از این دار و دسته اوباشش را در موقعیتهای بغرنجی نشان داده بود و جبهه و زندانهای عراق را تبدیل به جایی برای سیرک و ژانگولر و واریته کرده بود، اینبار دلقکهای خوشباشش را به میدان تبلیغات فرستاده بود؛ با شعارها و تبلیغاتی که چیزی شبیه کریخوانی تیمهای فوتبال با رنگ آبی و قرمز تصویر شده بود. در اخراجیهای سه نشانهها عیانتر از فیلمهای دیگر بود. رضا رویگری و بهنوش بختیاری به طور مشخص ایفاگر نقش میرحسین و زهرا رهنورد بودند. شعار معروف تساوی حقوق زن و مرد به مسخره گرفته شده و حضور کاندیدای انتخاباتی با همسرش در تبلیغات نشانه مشخص دیگری بود به آدرس میرحسین. از آنسو محمدرضا شریفینیا نقش کسی را داشت که گذشتهی متفاوتش را پنهان کرده بود و با دادن شعارهای جدید و دست بردن در واقعیتهای گذشته به خصوص زمان جنگ تلفیقی بود از کروبی و محسن رضایی. قطب سوم ماجرا هم “سید انقلابی” نامی بود که مشخصا احمدینژاد است که بسیجیها حامیاش هستند و کس دیگری را برای حمایت ندارد! جالب اینکه دهنمکی گافهای واقعی احمدینژاد را از این شخصیت وارسته حذف میکند و مثلا “بگم ؟ بگم؟”های معروفش را جزو دیالوگهای شخصیتی با نشانههای میرحسین گذاشته است. شاید دهنمکی تنها کسی باشد که بتواند در کمتر از یک سال اتفاقات رخ داده پیش چشم میلیون ها نفر را جور دیگری بازتاب بدهد. فیلم نمایش جشنوارهای محدودی داشت تا سریع روانهی اکران نوروزی بشود و در یک مسابقهی طراحی شده با جدایی نادر از سیمین قرار بگیرد. فیلمی که ربطی به جنبش سبز و فتنه و کودتا نداشت، اما سازندهگانش این شایعه را ساخته بودند که ابتدا قرار بوده روایت اختلاف نادر و سیمین در بطن رویدادهای سال۸۸اتفاق بیفتد که معاونت سینمایی با شرط حذف چنین اشاراتی پروانهی ساخت فیلم را صادر کرده است.
در این بین اما فیلمسازانی هم بودند که بدون مستقیمگویی و با استفاده از نشانهها سراغ روایت اتفاقات بعد از انتخابات رفتند. گزارش یک جشن به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا ظاهرا دربارهی برچیده شدن یک موسسهی ازدواج است که توسط زنی میانسال به نام بانو اداره میشود. شاید اگر روایت در حد کشمکش زن و مامور معذور با بازی کیانیان میماند سازندهگانش میتوانستند ادعا کنند فیلمشان ربطی به انتخابات ۸۸ ندارد. اما وقتی شوهر زن بعد از سالها گوشهنشینی مانند میرحسین ظهور میکند و جوانان آرام ناگهان خشمگین میشوند و از محیط بسته موسسه به خیابان پا میگذارند و برای جمع کردن بساط سردار سپاه از راه میرسد، دیگر هیچ تصادفی در میان نیست. نشانهها آنقدر واضح هستند که در سکانس شعارهای خیابانی جوانان در حمایت از بانو و شوهرش و تقاضای بانو برای برگشت جوانان به خانه، تماشاگران فیلم در سینما هم هیجان زده برای شخصیتهای روی پرده دست زدند. شاید به همین خاطر است که فیلم هنوز برای عموم اکران نشده. چیزی که توسط مسئولان امر به عدم توانایی در کنترل فضای سینماهای نمایشدهنده تعبیر شده است.
دومین فیلم غیرمستقیم و توقیفی هم متعلق به یکی از کارگردانهای نسل انقلاب است. خیابانهای آرام به کارگردانی کمال تبریزی از گزارش یک جشن هم غیرمستقیمتر است. یک فیلم کمدی که در یک ناکجا آباد میگذرد، پوشش شخصیتها کاملا غیرایرانیست و حتی فیلمبرداری در کشور ارمنستان انجام شده است. اما کنایههای طنزآمیز فیلم به خصوص شخصیت پلیس نیمهمجنون فیلم آنقدر شوخیها را معاصر و به روز کرده بود که فیلم توقیف شد. فیلمی که تهیهکنندهاش مشاور فرهنگی قالیباف است و هرچند فیلمش به انتخابات ربط مستقیم ندارد و دربارهی گم شدن ناگهانی مجسمههای شهر است اما ساختن شخصیتهای آشنا در یک محیط غریب هم شاخکهای ممیزها را حساس کرد.
با اینکه جامعه از سال ۸۸و اتفاقاتش دور میشد، اما سینما و تیم مدیریتی جدید همچنان به بازتاب معوج آن سال روی پردهی سینما علاقه نشان میدادند. سال نود هم دو فیلم دیگر با استفاده از حوادث سال ۸۸ساخته شد. قلادههای طلای ابوالقاسم طالبی که با افتخار خودش را فیلمساز نظام و بیت رهبری معرفی میکند جنجالبرانگیزتر از فیلم دیگر بود.
قلادههای طلا با اینکه ظاهرا به قضیهی توطئهی ترور سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور سابق اشاره میکند اما افتخار کارگردانش ساختن نعل به نعل تظاهرات خیابانی در مکانهای حقیقی نظیر میدان ونک و هفتم تیر است. اینجا هم جوانان فریبخورده تصویر شدهاند، پای نیروها و سرویسهای اطلاعاتی غربی در میان است و قاتل حرفهای هم نه در استخدام نظام اسلامی که مزدور اپوزیسیون است. دستاندرکاران فیلم با استفاده از تجربهی فیلم پایاننامه در جشنواره، فیلمشان را در یک سالن کاملا روشن نمایش دادند تا صدا از کسی در نیاید. به سبک اخراجیها اکران نوروزی را در اختیار گرفتند و بلیت های رایگان را برای نهادهای دولتی ارسال کردند.
طالبی برعکس کارگردانهای قبلی اصرار دارد که در روایت فیلمش که دوست دارد سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران باشد رعایت انصاف را کرده و به مخالفان نظام هم حق داده. البته مخالفانی که اهل شعار نه غزه نه لبنان نیستند و با اصل ولایتفقیه هم مشکلی ندارند. حتی همین مخالفان هم در فیلم فریبخورده و قربانی استکبار تصویر شدهاند. بازیگران اصلی فیلم به شکل جالبی مخلوطی از بازیگران فیلمهای فتنهای دیگر هستند که هر کدام در مصاحبههای ظاهرا جداگانه گفتهاند به مضمون فیلم اعتقاد کامل دارند. خبرگزاری فارس و سایت رجانیوز که نزدیک به سپاه هستند تا توانستند برای فیلم تبلیغ کردند. از نشستهای گوناگون گرفته تا جشنی برای تقدیر از هنرمندانی که با فتنه مقابله کردهاند. برای فیلم توسط خوانندههای پاپ ترانه خوانده شد.گویا همهچیز برای تبلیغات و فروش فیلم حیثیتی نظام حلال بود. حتی حضور در برنامهی هفت که توسط سایتهای تندرو تریبون لیبرالها معرفی شده بود.
اما آخرین فیلم از این حلقه تا امروز بنا به ادعای خودش یک عاشقانهی آرام است! پل چوبی به کارگردانی مهدی کرمپور فیلمیست درباره بحران زندگی زن و شوهر جوانی که قصد مهاجرت دارند و در این میان عشق سابق مرد به ایران برمیگردد تا دوست پسر هلندیاش را که در جریان تظاهرات دستگیر شده نجات بدهد. فیلم به شکل زیرکانهای در جواب فیلم پایاننامه ساخته شده. اگر آنجا اطلاعاتیها عافیتطلب و همدست با رفسنجانی تصویر شدهاند و اطلاعاتسپاهیها دلسوز و مستقل هستند، اینجا در دیالوگی واضح اطلاعاتسپاه به عنوان نهادی بیرحم و شقی معرفی میشود. وقتی شخصیت اصلی، زندانها را برای پیدا کردن برادرش زیرپا میگذارد از زبان درجهدار نیروی انتظامی میشنود که برادرت در لیست زندانها نیست و خدا بهتون رحم بکنه! که اشاره به ثبت نشدن نام دستگیر شدگان اطلاعاتسپاه در فهرست رسمی زندانهاست. جالب اینکه دستگیر شدهی دیگر قصه که هلندیست و تحت اختیار وزارت اطلاعات خیلی زود آزاد میشود و از زبان دوستدخترش با بازی هدیه تهرانی میشنویم که گفتند کاری نکرده و آزادش کردیم!
بعد از انقلاب فیروز که یکی از فیلمفارسیکاران خبره بود در فیلمی انقلابی ظاهر شد و در سکانسی به دوستان انقلابیاش گفت باید زیرزمینی مبارزه کنیم و در سکانس بعدی همه با هم برای مبارزه به یک زیرزمین رفتند! اتفافات عظیم انقلاب تحت مدیریت فرهنگی جمهوریاسلامی تبدیل به یک فکاههی بزرگ شد، پس توقعی نیست اگر دهشت و خونباری کودتای ۸۸ روی پردهی سینماهای جمهوریاسلامی چیزی نیست جز عاشقانه آرام وزارت اطلاعات و پایاننامه اطلاعاتسپاه و سیرک بزرگ انتخاباتی اخراجیها. یک نمایش رنگین و دروغین علیه جنبش آزادیخواهی مردم ایران.