گفتگو با رامبد جوان…
امیدوارم فیلم خوب بفروشد…
منطق و استدلال مصاحبه با یکی از طنازترین افراد سینما و تلویزیون و همچنین صحبت پیرامون یکی از شیرینترین کمدیهای سالهای اخیر این را حکم میکرد که مصاحبهای شیرین همراه با خندههای گاه و بیگاه داشته باشیم ولی افسوس که این مصاحبه به دلیل مسائل رایج در سینمای ایران آنقدرها هم با خنده همراه نبود. رامبد جوان شوخ طبع که در هر شرایطی (حتی دشوار ترین موقعیتهای زندگی) دست از شوخی و بیان لطیف مسائل بر نمیداشت، این روزها به دلیل اتفاقات پشت صحنه سینمای ایران چندان سرحال و پر انرژی نیست… این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…
این روزها از جانب برخی از همکاران بنده یک مغلطهای پیرامون فیلم متاخر شما صورت میگیرد. این دوستان در نوشتههای خود «پسر آدم، دختر حوا» را یک کمدی آبرومند ارزیابی میکنند و میگویند در جامعهای که «افراطی ها» و «اخراجیها» تمام پردههای سینما را پر کرده حضور فیلم شما غنیمتی بس بزرگ است. در حالی که فیلم شما اصلا در گونهای دیگر از سینما جای میگیرد. «پسر آدم، دختر حوا» بیشتر یک کمدی – رمانتیک از نوع کمدی-رمانتیکهای آمریکایی است که در اصطلاح خودشان لایت کمدی ارزیابی میشود در حالی که «افراطی ها» و… بیشتر وام دار تئاترهای لالهزاری دهههای 40 و 50 ایران هستند. البته این به معنی بد بودن فیلم شما نیست. با این مقدمه میخواستم از علاقه خود به این نوع کمدی بگویید فیلمها و سریالهای شما عموما با همین نوع شیوه روایی پرداخت شدهاند؟
اصولا کمدی ژانر مورد علاقه من است. کمدی ژانری است که به نسبت کارهایی که کردم درصد بیشتری را به خود اختصاص میدهد. اینکه تو بتوانی شوخی خلق کنی و این شوخی هوشمندانه و دارای یک اعتبار نزد تماشاگر خود باشد یعنی به واسطه آن شوخی بخندد و از خندیدن به آن شوخی احساس توهین، خنگی و بیاحترامی نکند. حالا تمامی این نکات میتواند در روابط تمامی انسانها شکل بگیرد از یک زن و شوهر تا دو همکار و هر آنچه که ما میتوانیم متصور شویم امکان شوخی کردن دارد و یک چیزی که من بسیار به آن معتقد هستم این است که در ایران متاسفانه با وجود تولید زیاد آثار سینمایی و تلویزیونی نسبت به برخی از کشورها مردم هنوز نسبت به شوخیها حساسیت دارند. قشرهای حرفهای هنوز نسبت به شوخیها حساسیت دارند این شاید بیشتر از این منظر قابل ارزیابی باشد که هنوز ما فکر میکنیم شوخی کردن خیلی کار مودبانهای نیست ما بسیار این جمله را شنیدیم که میگویند: فلانی مگر من با تو شوخی دارم؟ یا مگه من پسر خالهتم که با من شوخی میکنی؟
حتی آدمهای عبوس در جامعه ما دارای یک نوع منزلت و جایگاه ویژهای هستند؟
دقیقا. گویی آن آدم خیلی خیلی دارای وجاهت و جایگاه است در حالی که اصلا به این چیزها ربطی ندارد. اینها همگی از روحیه انسانها نشات میگیرد. یک روحیه شاد و باهوش از تمامی موقعیتهایش شادی و شوخی خلق میکند. این شوخیها میتواند یک سرگرمی ذهنی برای تمامی آدمها باشد. شما فکر کنید آدمی که شوخ طبع است و به نوعی شوخیها را کشف میکند، در برخی موارد فقط این شوخیها را برای خود نگه میدارد. به نظر من این یک نوع لذت انسانی و فکری است. اینکه شما فکر میکنید یک واقعه در نوع دیگر خود میتواند چگونه باشد. شوخی میتواند نظم را بهم بزند. و این مسئله نشان میدهد که خالق شوخی روی تمامی جنبههای یک موضوع چقدر اشراف دارد که میتواند آن جنبهای که دیده نمیشود را بکشد بیرون و با آن شوخی کند. اما همانگونه که گفته شد در جامعه ما اینگونه جا افتاده که شوخی کردن کار چندان مودبانهای نیست. من وقتی با شما شوخی میکنم دلیلش توهین کردن به شما نیست بلکه من دارم با حضور شما یک شوخی جدید را خلق میکنم که به نظرم این مسئله به هوش نیاز دارد.
شاید عدم یک نگاه استراتژیک به مقوله شوخی و طنز در سینما و تلویزیون سبب پیدایش این گارد در جامعه ایران شده؟
یک دلیلش هم میتواند این باشد. شاید به خاطر اینکه ما هیچ وقت شوخی هایمان را پرورش نمیدهیم و از آنجایی که ذات سینما همواره درباره کار گروهی صحیت میکند و سینمای امروز ثابت کرده یک فیلم با مجموعهای از نویسندگان طرف است و همواره یک فیلمنامه توسط یک گروه نوشته میشود و همین گروه همدیگر را پرورش و ارتقا میدهند. مثلا در ژانر کمدی افرادی هستند که تخصصشان فقط نوشتن شوخی است و یا عدهای فقط طراحی قصه را بر عهده دارند و… خب همانطور که گفتم ما در کشورمان با فقدان این موضوع روبه رو هستیم و یکی از افرادی که این کار را انجام میدهد پیمان قاسم خانی و تیم نویسندگانش است که به این نکته رسیدهاند که شوخی چیز بسیار مهمی است و میتوان با شوخی چیزهای مهمی را عنوان کرد به گونهای که به آدمها برنخورد و حتی بعد از تماشای اثر به فکر هم فرو بروند. از زاویه دیگر ما به دلیل اینکه شوخیهایمان را پرورش نمیدهیم و به خاطر اینکه از همان ابتدا برای خود یک سری محدودیت ایجاد کردیم چه از جانب سیاستگذاران و چه خودمان، نتیجهای جز لوس شدن در بر ندارد و در برخی موارد تبدیل به بیادبی میشود و ناخوداگاه به خود میگوییم من نمیتوانم با کسی شوخی کنم پس بهتر است به سراغ یک آدم معمولی بروم ولی آن آدم معمولی هم انسان است. پس چرا باید یک انسان توسط شوخی برخی افراد مورد تمسخر قرار بگیرد؟ چرا باید ضعف هایش جوری به رخش کشیده شود که احساس عدم امنیت کند؟ پس همین شوخیها کم کم تبدیل میشوند به گستاخی و بیادبی و در مجموع باعث میشود همان اتفاق اول یعنی گارد گرفتن افراد نسبت به هر نوع شوخی را سبب میشود.
راه حل را چه میدانید؟
اول اینکه فرهنگ خودمان را بالا ببریم یعنی اگر من دارم با سیاست شوخی میکنم منظورم نفی کردن ذات سیاست نیست. از نظر من سیاست لازمه یک دولت، کشور و فرد در شهرنشینی مدرن است.
فکر نمیکنید این نوع برخورد ثمره جولان دهی افراد ناشایست در حیطه طنز است؟ از پیمان قاسم خانی مثال آوردید ایشان «مرد هزار چهره» را برای مهران مدیری نوشت که با همه اصناف مهم کشور شوخی میکرد اما کسی شکایتی نداشت و همه از پخش این سریال راضی بودند؟ به نظر شما چرا نابلدها امکان بروز در سینما و تلویزیون پیدا میکنند؟
به نظر من بخشی از این مسئله ناشی از سرمایهگذاری روی اینگونه آثار است. به هر حال پیمان قاسم خانی، داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی که استعداد خود را در طنز نشان داده اند، نیروهای گرانتری نسبت به فلان کارگردان جوان و تازه کار هستند.
من کمی ریشهایتر به این ماجرا نگاه میکنم، ببینید تلویزیون خیلی موثر است در فرهنگ سازی اجتماعی. همان کسانی که به تماشای تلویزیون مینشینند میروند و فیلمهای سینمایی را میبینند. گاهی اوقات سیاست بر این است که تلویزیون شروع میکند به ساخت آثار طنز. هر شبکه چیزی حدود چهار تا پنج برنامه طنز باید بسازد و در کل یک فصل باید چیزی حدود 15 کارساخته شود و از آنجایی که ما 15 گروه که هیچ، 15 نویسنده درجه یک طنز هم نداریم موضوع کمیت ارجح میشود به مقوله کیفیت. وقتی شما قرار است به این مقدار تولید داشته باشید میروید به سراغ آدمهای درجه دو، سه و حتی چهار نتیجه چنین رویکردی بالا رفتن حجم تولیدات معمولی است
در بین صحبتهای خود عنوان کردید طنز قابلیت پرداخت به مسائل سیاسی را هم دارد و این به منزله نفی سیاست نیست. شاید چنین دیدگاهی سبب پیدایش سکانس راهپیمایی زنان جلوی شورای نگهبان در فیلم شماست؟
ما زمانی که فیلم میسازیم دلمان میخواهد چیزهای را که دوست داریم به تصویر بکشیم وگرنه زندگی معمولی و عادی که در جریان است. شما بعضی وقتها فیلم میسازید که بگویید دوست داشتم کشورم این شکلی بود. دوست داشتم دو انسان تا این مرز بتوانند پیش بروند. چه ایرادی دارد آدمها سرقانونی که برای آنها وضع شده است و روی زندگی آنها تاثیر جدی میگذارد با قانون گذارشان ارتباط برقرار کنند و با حضور اکثری مردم این قانون که برای ما وضع شده تغییر کند؟! زندگی امروز مردم با رشد اجتماعی و فرهنگی گاهی اوقات این را به قانون گذاران نشان میدهد که برخی از قوانین نیاز به تغییر دارند و نمیتواند یک چیز ثابت باشد.
سوال اول مصاحبه بیجواب ماند. به ساخت کمدی – رمانتیک علاقه دارید؟
خیلی زیاد! به نظرم ژانر بسیار لذت بخشی است و اصولا ژانر خوش کیفتی است و میتوان حرفهای خوبی در آن زد، به خانواده و ارتباط آدمها ربط دارد و در نهایت خیلی هم امکان کمدی در آن وجود دارد و به نظرم اصلا مشکلی هم ندارد و با همین لحن و بیان میتوان کمدیهای زیادی را خلق کرد. حتی وقتی با کمدی – رمانتیکهای آمریکایی و اروپایی روبهرو میشویم به خود میگوییم که ما هم میتوانستیم این فیلم را بسازیم ولی نساختیم.
برسیم به «پسر آدم، دختر حوا». چیزی که هنگام تماشای فیلم من را اندکی آزار داد حضور بیمورد برخی از کارکترها بود، واقعا هنوز نمیتوانم دلیلی برای حضور شخصیت لیلا اوتادی در فیلم پیدا کنم.
وجود عناصر محرک و مخالف شخصیت اصلی خیلی به درام کمک میکند. مثلا وقتی دو آدم در حال جدل با یکدیگر هستند و در آن پشت یک رابطه عاطفی در حال شکلگیری باشد وقتی یک نفر به عنوان شخص سوم بیاد و شخصیت یک از وجود او احساس خطر کند، میتواند خیلی در پیشبرد داستان موثر باشد. ما باز هم سکانسهایی برای خانم اوتادی داشتیم ولی متاسفانه به دلیل حجیم بودن فیلمنامه در طول فیلم تصمیم گرفتیم برخی از سکانسها را حذف کنیم. یکی از سکانسهایی که حذف شد مربوط به حضور خانم اوتادی بود که اگر بود شاید بیشتر کمک میکرد.
البته اوتادی یکی از مثالها بود. این اتفاق برای شخصیت مرحوم کیومرث ملک مطیعی هم میافتد و بجز یک سکانس لزومش در فیلمنامه احساس نمیشود.
وقتی شما دو پرسوناژ اصلی دارید و درام روی شانه این شخصیتها سوار است، فکر میکنی نیاز است چند آدم کناری هم وجود داشته باشد که دنیا مختص این دو آدم نباشد. مثل اینکه زندگی دیگری هم وجود دارد. مثلا شخصیت مرحوم ملک مطیعی چند مورد استفاده دارد: یکی آن شوخی با دندان مصنوعی است، یکی قصه نردبان است و دیگری آنجاست که آقای کمیلی در را بر روی خانم افشار قفل میکند و او نمیتواند از اتاق خارج شود و شخصیت ملک مطیعی میآید و در را باز میکند. شاید این نکتهای که میگویید دلیلش این باشد که ما باید کمتر به این شخصیت میپرداختیم ولی از سوی دیگر اگر کمتر به ماجرای پیرمرد میپرداختیم شاید این شخصیت زیاد جا نمیافتاد و برای مخاطب سوال ایجاد میشد که اصلا این شخصیت کی است؟
در آثار شما همواره یک نوع تجربهگرایی در انتخاب بازیگران دیده میشود. از حسن معجونی در سریال «مسافران» تا مانی حقیقی در «ورود آقایان ممنوع» و البته حامد کمیلی در «پسر آدم، دختر حوا». فکر نمیکنید میتوانستید برای شخصیت مینا بازیگر متفاوت تری را انتخاب کنید. به هرحال مهناز افشار به دلیل حضور در آثاری چون «آتش بس» و «کلاغ پر»کمی شمایل تکراری از خود بروز میدهد؟
به نظر شما چه بازیگرانی قابلیت ایفای این نقش را داشتند؟
ترانه علیدوستی و تا حدودی مریلا زارعی…
من خودم از انتخاب مهناز افشار بسیار راضی هستم. خانم افشار آنقدر در طول فیلم به کارگردانش کمک میکند و آنقدر باهوش است که کارگردان با او در حین کار احساس امنیت میکند.
خب این تجربهگرایی در کمیلی هم وجود دارد. آنجا نگران نشدید؟
ما با حامد کلی تمرین کردیم و به یقین رسیدم که میتواند از پس این نقش بربیاید.
کمیلی چند سکانس معرکه در این فیلم دارد، مثل غافلگیری پشت در. کمیلی خیلی بازیگر خوبی است و برای کار خود بسیار انرژی میگذارد.
و سخن آخر؟
امیدوارم فقط فیلم خوب بفروشد.
نقل از جوان امروز