نگاه دیگر

نویسنده
شهلا گروسی

آویشن قشنگ نیست ؟!

زنده باد نوستالژی !

تصور کن !

تصور کنید رفته اید نمایشگاه کتاب تهران و ساعت هشت و نیم شب غرفه نشر ثالث را پیدا می کنید و پشت غرفه کی باشه خوبه ؟ محمد حسینی (نویسنده آبی تر از گناه و یکی از همین روزها ماریا )خسته از کار روزانه روی تک صندلی توی غرفه نشسته و مشغول خیالبافیه .

بهش می گید :«آقا یه آویشن لطفا!»

و با خستگی به شما جواب می ده:«فردا ان شا ا… .الآن دیگه تعطیل کردیم . صندوق هم بسته شده . »

و شما اصرار می کنید که از راه دور آمدید و فردا نمی تونید بیایید نمایشگاه و او با کمی اکراه خانمی را که توی پستو مشغول کار کردن و مرتب کردن کتابها است را صدا می کند و می گوید : «خانوم .یه دونه آویشن بیارین لطفا !»

حالا از محمد حسینی تشکر می کنید و می خواهید پول کتاب را بدهید و او می گوید: «صندوق رو بستیم نمی تونم بگیرم . قابلی ندارد .هدیه باشد . »

خوشحال می شوید از این هدیه ناخواسته و از توی ساکتان کتابی را از که از محمد حسینی خریده اید (یکی از همین روزها ماریا) را در می آورید و جلوی او می گیرید تا به یادگار برایتان چیزی بنویسد و حسینی از اینکه او را شناخته ایم خوشحال می شود و اسمتان را می پرسد و در کتاب برایتان چیزی می نویسد . حالا شما مالک قانونی یک جلد کتاب آویشتن قشنگ نیست نوشته حامد اسماعیلیون هستید .

 

 

آویشن

یک کتاب با جلدی به رنگی بین زرد و نارنجی است و با طراحی جلدی عجیب و غریب و درعین حال ساده . طرح جلد نقشه یک مکعب باز شده است که در هر طرف آن شش نقطه حک شده . تصور کنید انگاری یک تاس بوده که هر وجه آن شش بوده . اول از طرح ساده رد می شوید اما همه چیز آخر کار معنا پیدا می کند .

آن شش نقطه، شش شخصیت اصلی این کتاب کوچولو موچولو ولی فوق العاده خواندنی و زیبا هستند و این مکعب و تاسی که به شما گفتم معنیش به هم پیوستگی قهرمانان این کتاب هستند .

این تاس را از هر طرف که بیندازید عدد شش را به شما نشان می دهد و ظاهرا بدین معنی است که این شش نفر به هم مرتبط هستند .

کتاب یک کتاب جمع و جور و کوتاه است . کتابی در حدود 39صفحه که با شناسنامه و جلد و بقیه محتویات جمعا به 48 صفحه می رسد . تا به حال از خواندن کتابی چنین کوتاه لذتی چنین بزرگ نبرده بودم !

 

ماجرا

شش قهرمان داستان به نام های رضا ،مهدی ،بهادر ،اهورا،نیلوفر و نیما با شش زبان و لحن متفاوت ماجرای خود را به ترتیب بیان می کنند .

آنچه این شش نفر را به هم پیوند می دهد یک لوکیشن ثابت در یک شهر است:کوچه دولتشاهی کرمانشاه .

یک کوچه در شهر کرمانشاه که زمانی این شش قهرمان در ان می زیسته اند و همسایه و حالا هم داستانند .

قهرمان اول رضا است که حکایت خودش رابعد از مرگش می گوید . رضا داستان را از زمانی روایت می کند که هشت سال از مرگش گذشته است و حامد اسماعیلیون حکایت زندگی و عاشقی و سرانجام مرگ رضا را چنان خوب از کار درآورده که تصور می کنی واقعا این حکایت را کسی از آن طرف نوشته و فرستاده این طرف .

رضا عاشق نیلوفر دختر سرهنگ است و حالا که زیر خرواری از خاک خفته است همچنان آرزو می کند که روزی از روزها نیلوفر برای زیارت قبری یا تشییع جنازه ای گذرش به این گورستانی که در آن خفته بخورد و او را باز ببیند .

«جیرجیرک به خرس گفت عاشقت شدم . خرس پهلویش را خاراند و گفت از خواب که بیدار شدم دربارش حرف می زنیم . خرس به خواب زمستونی رفت و ندونست که عمر جیرجیرک فقط سه روز بود . »

روایت مهدی با این جمله شروع می شود .مهدی در حالیکه از زخمی در پهلوی خود درد می کشد و از دشتی در کرواسی که به خاطر فرار و مهاجرت غیر قانونی در آن گرفتار آمده ،حکایتش را روایت می کند . او فرزند شهید تویسرکانی است و حالا برای تغییر زندگی و شرایط آن ترک خانه و دیار و کوچه کرده و اینچنین گرفتار آمده است .

روای بعدی بهادر یکی دیگر از این هم محلی هاست که مدت هاست گرفتار اعتیاد است .او نیز از نیلوفر یاد می کند و ازدواج شومش .

نویسنده در اینجا یک نشانه گذاری ساده می کند  و به ما آدرسی از ماجرای زیبا و دلنشین کتاب می دهد :«عزیز!اگه بخواهند توی این محل عروسی بگیرند یکی بیشتر که نمانده :عروسی آویشن!»

روایت بهادر درواقع دیالوگی است یک طرفه که رو به مادرش می کند و گزارشی است از حال و روز و تخیلاتش بعد از اینکه مادر و فرزند از مراسم ختم سرهنگ در خانه سرهنگ (پدر نیلوفر و آویشن)بازگشته اند .

روای بعدی اهورا است . او نیز چون دیگر قهرمانان قصه تا بدینجا به نوعی در دوران نوجوانی به عشق نیلوفر گرفتار آمده و ظاهرا بیش از دیگران توانسته با نیلوفر نزدیک شود و با او سر و سری پیدا کند اما حالا می خواهد با آویشن خواهر نیلوفر ازدواج کند اما نیلوفر چون سدی مانع اوست و به هر ترتیب مانع نزدیکی اهورا و آویشن شده است .

نیلوفر رواوی بعدی ماجراست . او حکایت را از آنجا شروع می کند که همسرش ناصر بعد از خواندن نامه های عاشقانه نیلوفر به اهورا(که اهورا انها را برای ناصر فاکس کرده)او را از خانه بیرون انداخته است .ظاهرا اهوارا از عشق دوران نوجوانی و نامه های رد و بدل شده با او به ناصر خبر داده . حالا نیلوفر حکایتش را برای آویشن باز می گوید و از چگونگی آشنایی و عاشقی با اهورا برای خواهر کوچکش حرف می زند و تلاش می کند او را از ارتباط با اهورا به هر طریق منصرف کند .

آخرین روای نیما است که از آن جمع جدا شده و سال هاست ساکن امریکا است . روایت نیما درقالب یک نامه به رضا اولین راوی است که درپاسخ به نامه هشت سال پیش او اینک با هشت سال تاخیر نوشته می شود .

نیما از مرگ رضا خبر ندارد و به آدرس نوستالژیک کوچه دولتشاهی کرمانشاه نامه ای را پست می کند و همه ماجراهای پیش آمده در این چند سال را مرور می کند و از رقابت عشقیش با رضا بر سر تصاحب نیلوفر سخن می گوید و به رضا می گوید که حالا پنج سال است ازدواج کرده و به زودی صاحب دختری خواهند شد . زیباترین بخش کتاب همین سه خط آخر کتاب از زبان نیما به رضا است ببینید :

«شاید اصلا در آینده برنامه یک سفر به ایران را بریزیم . بگذار دخترمان به دنیا بیاید .پنج ماه دیگر .اسمش را می گذاریم آویشن.قشنگ نیست؟»

 

تحلیل: روح امید 

تاجاییکه می دانم این داستان ها یک راوی هفتمی به نام وحید هم داشته که بنا به دلایلی از کتاب حذف شده است .یکی از چیزهایی که بصورت پنهان و گاه آشکار در جابه جای داستان خودنمایی می کند وقوع حادثه بزرگی چون جنگ است که زندگی همه قهرمانان داستان را به نوعی تحت الشعاع قرار می دهد . اما از این رخداد تاریخی که بگذریم ، قهرمان های داستان همگی دلبسته نوستالژی هستند و این بار نوستالژی یک کوچه است که همه اتفاقات و خاطرات مهم قهرمانان روزگاری در آن بوقوع پیوسته است .هرچند بعضی از قهرمانان داستان سعی می کنند از این نوستالژی بگریزند یا از آن عبور کنند اما همه از رضا و مهدی درگذشته تا نیمایی که هزاران مایل دورتر از این کوچه است تا بهادر تنها کسی که ساکن کوچه باقی مانده ،همه درگیر این روایت هستند و در تمام این نوستالژی نیلوفر به عنوان یک روح زنده بصورت آشکارا حضور دارد .

از برآیند روایت ها اینگونه بر می آید که نیلوفر همچون معشوقه دائمی سرزمین خیال و نوستالژی تمامی قهرمانان باقی دست نخورده در یادها بیاقی مانده . نیلوفر کسی است که یک جانبه معشوق و عشق همه این پسران بوده و سرانجام هیچ کدامشان به وصالش نرسیده اند .نیلوفر به ناچار تن به سنت های رایج داده و به همسری ناصر کسی فارغ و دور از این نوستالژی درآمده .

اما حالا آویشن خواهر کوچکتر نیلوفر روح پنهان این نوستالژی است . کسی که از طرف قهرمانان داستان خوب دیده نشده . در زمان روایت کودگی بیش نبوده اما حالا بعد از رفتن نیلوفر در کانون توجه همه آنها قرار گرفته است . آویشن انگاری امید از دست رفته و از کف رفته همه قهرمانان داستان است .آویشن انگاری برای این راویان یک جوری دلیلی برای امیدوار ماندن و دلبستن به کوچه دولتشاهی شده است.

کتاب از نظر تکنیک و نوع نوشتار بسیار جاندار است و نویسنده توانسته با خط باریکی ارتباطی زیبا و جاندار و ملموس بین روایان برقرار کند و بدین ترتیب کتاب یک مجموعه داستان کوتاه به هم پیوسته از کار درآمده است . برای اولین بار است که به جمع و جور بودن این کتاب غبطه می خورم .

 نویسنده در این کتاب از هرگونه اضافه گویی اجتناب کرده و بنابراین هر خط و جمله ای از کتاب که می خوانید حتما مفید است و نمی توانید به سادگی از آن عبور کنید و به جمله بعدی برسید چون حتما بخشی از روایت را از دست می دهید .

 

ختم کلام

“آویشن قشنگ نیست” کتاب بسیار زیبا و جانداری است .حتما بخرید و بخوانید و در گوشه کتابخانه تان حفظش کنید برای روز مبادا که دلتان گرفت . اگر خاطره باز هستید ،اگر می فهمید که نوستالژی یعنی چه و به نوستالژی هایتان هعمچنان دلبسته هستید همیشه در وقتی که یاد انها را کردید ،در کمتر از سی دقیقه می توانید دوباره بخوانیدش و حالتان را یک جوری روبراه کنید .پس زنده باد نوستالژی !

 

شناسنامه

نام کتاب :آویش قشنگ نیست

نویسنده :حامد اسماعیلیون

ناشر :نشر ثالث

چاپ اول :1387/1100نسخه – قیمت 1000تومان