فرار از تئاترآوانگارد
نمایه ی کلی:
حکومت استبدادی ژنرالی فلج و علیل در حال فروپاشی است، وزیر میانسال و معاون اصلی ژنرال، مشاور جوان خارجی خود را مامور یافتن یک استاد زیباشناسی آداب و رفتار درباری برای آموزش نامزد جوان خود کرده، آموزگار بوبوس بازنشسته که در تظاهرات شرکت کرده و مورد تعقیب پلیس است با باز شدن دری از یک امارت به ناچار وارد آن عمارت میشود و اسیر بازی ناخواسته و تحمیلی صاحبان این عمارت که بیشتر به یک شو نمایشی مانند است؛ میشود.
بوبوس بینوا از ترس جانش مجبور است به بازی ناخواستهای تن داده و با وجود مشاهده دروغها و تزویرهای دربار وزیر به نقشهای مختلف بارن مشاور جوان وزیر تن دهد و…
نگاه…
آتیلا پسیانی به عنوان کارگردانی تجربه گرا در تئاتر ایران شناخته شده است. کارگردانی که همواره با آثار متنوعی از دست نوشته های خود ودیگر نویسندگان ایران و خارجی آثاری را به صحنه می برد که اغلب برای مخاطبان حائز اهمیت و بحث است. وی سال هاست که در تئاتر ایران به عنوان کارگردان نمایش های آوانگارد آثاری را به صحنه می آورد که با کمترین شکل دیالوگ نویسی، بیشترین حرکات و میزانسن ها را در قالب پرفورمنس آرت(هنراجرایی) وآرت ویدئوپرفورمنس تعریف و شناخته شده اند. او دراین سال ها به همراه گروه تئاتر بازی با تکیه بر نقش حرکت واجرا در تئاتر و ادغام این دو با یکدیگر شناسنامه ای را برای نمایش های خود و گروهش ترتیب می دهد تا به تدریج تماشاگران خاص خود را درمحیط سالن هایش داشته باشد.
آثار نمایشی آتیلا پسیانی و برخی از دیگر کارگردانان تئاتر تجربی معمولاً جزء آن دسته از نمایشهایی هستند که درک مناسبات ساختاری، یافتن خط روایی ساده و منسجم و پی بردن به مفاهیم محتوایی آنها برای تماشاگران تئاتر(چه مخاطبان خاص و چه عموم تماشاگران تئاتر) پیچیده و دشوار است.
شاید به همین دلیل است که نمایشهایی از این دست همواره مورد انتقاد قرار میگیرند و به خیلی خاص بودن محکوم میشوند. عدهای هم معتقدند که با وجود کمبودهای بسیار موجود در زمینه مکان و سالن اجرا چنین نمایشهایی باید به واسطه تماشاگران کمتر و خصوصیات ویژه اجرایی در سالنهای خاص نمایش(مثل کارگاه نمایش که خود پسیانی بنیانگذار تاسیس آن بوده است) اجرا شوند، به هر حال به دنبال طرح این سوالات، آتیلا پسیانی که معمولاً در مورد آثارش صحبتی نمیکند و کمتر سوالات بسیار و ابهامهای فراوان ذهن تماشاگران گیج شده نمایشهایش را پاسخ میدهداین بار و پس از سال ها دست به تجربه ای می زند تا به منتقدان خود ثابت کند که می تواند در برهه ای از زمان با مخاطب عام آشتی کرده و آنها را نه به سالن های کوچک با اجراهای انتزاعی بلکه به سالن اصلی تئاتر شهر و با اجرایی کمیک دعوت نماید.
“پروفسور بوبوس ” اثر الکس فایکو به کارگردانی پسیانی این روزها به عنوان یکی از نمایش های پرمخاطب تهران بر صحنه است. نمایشی که فضاسازی های کاریکاتورگونه آن از همان محوطه انتظار تماشاگر، مردم را جذب به خود می کند. پسیانی این بار و در تجربه ای نو درصدد است تا با حفظ ایده های قبلی خود در مورد نمایش هایش به گونه ای متفاوت اجرای خود را برای همگان واشکافی نماید. به همین دلیل است که از طرفندهای ویژه ای برای جذب تماشاگر استفاده می کند. او درآغاز نمایش پلی را میان تماشاگر و صحنه ایجاد می کند و انواع افراد را برروی آن ودرقاب یک صحنه fashion معرفی می سازد. پسیانی همه اتفاقات موجود در نمایش را یک نوع بازی خلاقه تصور می کند و از همین طریق می خواهد تا موضوعات اخیر فرهنگی و سیاسی را برای تماشاگران خود بیان کند.
نوآوری های کارگردان دربرخی اوقات شکل پوششی به ضعف های نمایشنامه می دهد و چالش های میان متن و کارگردانی را با تعریف و زمان بندی های دقیق” کمدی موقعیت” که در خدمت جهان نمایشی اثر است از بین می رود.
این خلاقیت زمانی به اوج میرسد که کارگردان با استفاده از المانها و نشانههای به یاد ماندنی ذهن مخاطب، فرم اجرایش را بدون هیچ حاشیه و شلوغی به محتوای نمایش تحمیل میکند و با تمرکز بر فرم اجرایی، از پررنگ شدن روایت این نمایش قصه محور، میکاهد.
موقعیت در این نمایش منتظر نمیماند تا با دیالوگ یا حرکتی خلق شود، بلکه موقعیتهای هر کدام از شخصیتها براساس قراردادهایی که در صحنه به مخاطب یادآوری میشود میآیند. “پروفسور بوبوس” را از منظر پدیدار شناختی و با توجه به رویکردهای نشانه شناسانه آن میتوان مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. نمایش در بستر روایتی به اجرا درمیآید که ظاهراً حاصل تاثیرات پدیدار شناختی، موضوعیتی تجریدی بر دیدههای سابژکتیو کارگردان است. در واقع نمایش به پرداخت و ارائه موضوعیتی خاص نمیپردازد و قصد دارد، مبحث و مسئلهای را از جنبه پدیدار شناختی و به واسطه تاثیرات تجریدی آن مطرح کند. خشونت، خیانت، خشم، خلسه و… موضوعاتی هستند که نه در قالب پرداختی عینی و حتی موضوعی مستقل، بلکه به واسطه نتایج پدیداری آن در”پروفسوربوبوس” ظهور میکنند. همانگونه که معنای این واژه نیز(تغییر حالت و دگرگونی ابژکتیو برای حفظ حیات) در بستری پدیدار شناختی مطرح میشود.
اما ابزار کارگردان برای اجرای چنین نمایشی تابع چه نظامی است؟ طبیعتاً نشانهها به عنوان قراردادها و نتایج تاثیر میتوانند بهترین ابزار ارائه منظور باشند و آن چه پسیانی در نمایشاش به آن توجه بسیاری دارد ـ مثل سایر آثار او ـ قرار دادن جریان ارتباطی اجرا بر بستر عناصر نشانه شناختی است. پسیانی برای به اجرا درآوردن هر پدیدهای، در نمایشاش، دست به کار پردازش و ترکیب نشانهها شده و آنها را در هم نشینی با هم قرار داده است.
یکی از دلایلی که فضاسازی اثر را بیشتر به افکتهای خارج از صحنه مرتبط کرده فقر تصویری اجراست و برخلاف کارهای گذشته پسیانی با کمترین تعداد تصاویر در این اجرا مواجهیم و جز چند تصویر معدود تصویر عمدهای در کار وجود ندارد. البته ذکر این نکته نیز لازم است که منظور ما از تصویر نه هر حرکت بازیگر روی صحنه است که در این تعریف کل تئاتر یک هنر تصویری است، بلکه تصاویری است که از ترکیب بدن و حرکت بازیگران توسط کارگردان بر صحنه خلق میشود و از این منظر کمتر شاهد چنین ترکیببندیهای زیبایی در اجرا هستیم.
طراحی صحنه نمایش هم از نکات قابل ستایشی است که بار عمده ای از فشردگی ایده های اجرا را به دوش خود می کشد. پسیانی با کوچک کردن وسایل صحنه و بزرگ نمایی توخالی افراد وشخصیت ها شکلی کاریکاتورگونه به صحنه بصری خود می دهد و از همان ایده استفاده های متنوعی می کند.
اما به طور یقین یکی از دلایل استقبال تماشاگران از “پروفسوربوبوس”انتخاب بازیگران این نمایش است. رضا کیانیان، آتیلا پسیانی، هانیه توسلی و بابک حمیدیان از چهره های مطرح سینمایی ایران هستند. بازیگرانی که حضور هریک از آنها د رتئاتر و یا فیلمی باعث سرازیری مخاطب به سالن های می شود.
رضا کیانیان اما در کنار بازیگران تکنیکی دیگر بسیار خوش می درخشد. بازی روان و تکنیکی کیانیان در کنار پسیانی بر جذابیت خلق لحظات دونفره آنان افزوده وتماشاگر را در انتظار پرده های مشترک بعدی می گذارد. بابک حمیدیان و هانیه توسلی نیز با توجه به پیشینه تئاتری خود بازی روانی را درجریان دارند. بازیگرانی که با کمی تمرین و ممارست شاید می توانستند بیش از این موفق باشند.