فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

با به پایان رسیدن معرفی فیلم های اسکاری بار دیگر به سراغ اکران روز دنیا رفته ایم. آغاز سال جاری میلادی ‏مصادف بود با اکران چندی فیلم پر هزینه مانند کلاورفیلد که پاسخ خوبی نیز در گیشه گرفتند. اما برنده واقعی ماه ژانویه ‏فیلم های متعلق به سینمای کشورهای کمتر شناخته شده، همچون آرژانتین، مجارستان، ترکیه و… بودند که این روند با ‏برنده شده فیلمی برزیلی در جشنواره برلین به اوج رسید. نگاهی انداخته ایم به هفت فیلم شاخص اکران در هفته های ‏گذشته…‏

‏ ‏

فیلم های روز سینمای جهان

xxx.jpg

XXY ‏

کارگردان: لوسیا پوئنزو. فیلمنامه: لوسیا پوئنزو بر اساس داستان کوتاه ‏‎”Cinismo”‎‏ سرجیو بیزیو. موسیقی: آندرس ‏گلداستاین، دانیل تاراب. مدیر فیلمبرداری: ناتاشا بریر. تدوین: هوگو پرایمرو، الکس زیتو. طراح صحنه: روبرتو ‏ساموئله. بازیگران: ریکاردو دارین[کراکن]، والریا برتوچلی[سولی]، ژرمن پالاسیوس[رامیرو]، کارولینا ‏پلریتی[اریکا]، مارتین پیرویانسکی[آلوارو]، اینس افرون[الکس]، گیلرمو آنجلی[خوآن]، سزار ترونکوسو[واشنگتن]، ‏آن پی یر رگوئه را[استبان]، آیلین سالس[روبرتا]، لوچانو نوبیل[واندو]، لوکاس اسکاریز[سائول]. 86 دقیقه. محصول ‏‏2007 ارژانتین، فرانسه، اسپانیا. نامزد 8 جایزه اصلی انجمن منتقدان فیلم آرژانتین، برنده جایزه طلایی جشنواره اتن، ‏برنده جایزه طلای بهترین فیلم جشنواره بانکوک، نامزد جایزه بزرگ جشنواره براتیسلاوا، برنده جایزه هفته منتقدان و ‏جایزه ریل طلای بزرگ از جشنواره کن، برنده جایزه بهترین بازیگر زن/اینس افرون-بهترین فیلم-بهترین کار اول-‏بهترین بازیگر رن نقش مکمل/والریا برتوچلی از مراسم کلارین، برنده بهترین کارگردان تازه کار از جشنواره ‏ادینبورو، برنده جایزه منتقدان کبک از جشنواره سینمای نو مونترال، نامزد جایزه داوران جشنواره سائو پولو، برنده ‏جایزه کشف سال از مراسم جهانی موسیقی فیلم. ‏

الکس نوجوانی 15 ساله با پدرش کراکن-زیست شناس دریایی- و مادرش سولی آرژانتین را ترک و در سواحل اروگوئه ‏ساکن شده اند. آنها برای این که دور از مردم زندگی کنند دلیلی دارند و آن دو جنسی بودن الکس است. با از راه رسیدن ‏خانواده رامیرو-جراح پلاستیک- مشخص می شود که مادر الکس از او و خانواده اش-اریکا و آلوارو-دعوت کرده تا ‏کراکن و الکس را راضی به عمل جراحی کنند. چون الکس از دو هفته پیش خوردن داروهایش را ترک است، داروهایی ‏که به وی کمک می کرد تا بیشتر به طرف جنسیت زنانه تمایل پیدا کند. الکس که به تازگی با دوست صمیمی اش واندو ‏به هم زده، با رسیدن آلوارو از وی می خواهد تا با همدیگر سکس داشته باشند. اما آلوارو ابتدا نمی پذیرد، ولی بعدها تن ‏به رابطه ای می دهد که الکس نقش فاعل را در آن به عهده می گیرد. کراکن که شاهد ماجرا است، از تمایل الکس به ‏مذکر شدن آگاه می شود. اما بر خلاف همسرش سولی مایل نیست فرزندش را در انتخاب جنسیت آینده خود تحت فشار ‏بگذارد. تا اینکه یک روز الکس هنگام بازگشت به خانه مورد تهاجم پسرهای محل قرار می گیرد و در آستانه تجاوز ‏توسط واندو نجات پیدا می کند. خانواده رامیرو آنجا را ترک می کنند، در حالی که برای آلوارو مسجل شده که ‏همجنسگراست…‏

چرا باید دید؟

پرداختن به مسائل انسان هایی که خواه ناخواه-اسمش را هرچه می خواهید بگذارید- یا از روی تصمیم طبیعت تمایلات ‏جنسی خارج از عرف رایج دارند و گاه همچون قهرمان فیلم ‏XXY‏ حتی اندام های جنسی اش نیز دگرگونه است[تازگی ‏ها لغت دگرباش برای این گونه افراد ابداع شده] هنوز تابو است. نه فقط در ایران که آموزه های شرعی و دینی در کنار ‏عرف و سنت نیرو بازدارنده قدرتمندی را تشکیل داده است، بلکه در دیگر کشورهای حتی متمدن تر جهان به این گونه ‏انسان ها گاه در حد موجودات غیر عادی، عجیب و غریب و حتی هیولا و در شکل معقول ترش استثنایی نگریسته می ‏شود. گمان می کنم اولین بار ژان کوکتو-یاغی بزرگ- در فیلم خون شاعر بود که موجودی دو ‏جنسی[‏hermaphrodite‏] را تصویر کرد. البته در آن فیلم مجال پرداختن به معضلات چنین افرادی فراهم نبود که استاد ‏حرف های دیگری برای گفتن داشت. فیلم های جدی یا حتی مستند قابل اعتنایی[غیر از ‏Hypothèse ‎hermaphrodite, L’ (1997)Alain Burosse‏] نیز به یاد ندارم، بنابر این به راحتی می شود ‏XXY‏ را اولین فیلم ‏جدی درباره دوجنسی ها اعلام کرد. تا همین جا فیلم به دلیل سوژه اش بیش از اندازه کافی جذاب هست، اما چه چیز ‏باعث شده تا منتقدان زبان به تحسین آن گشوده و داوران جشنواره ها جوایز ارزنده ای را نثار آن کنند؟

لوسیا پوئنزو متولد 1973 فرزند لوئیس پوئنزو فیلمساز آرژانتینی است. از سال 2001 با فیلمنامه نویسی وارد سینما ‏شده و ‏XXY‏ اولین تجربه او در مقام کارگردانی است. و آن چه سبب مقبولیت فیلم وی شده، کار ظریف او روی ‏تنگناهای احساسی شخصیت های داستان-از همه مهم تر الکس- خویش است. فیلم مطالعه موشکافانه پوئنزو درباره ‏دنیای بزرگسالان و نوجوان هاست. نوعی مطالعه روشمند درباره هویت جنسی و کشف آن که می تواند همه زندگی ‏آدمی را تحت تاثیر خود قرار دهد. فیلمی به شدت کم دیالوگ، اما به اندازه کافی سرشار از احساس که شما را وادار ‏خواهد کرد با دگرباشان رفتاری انسانی و همشان خود داشته باشید. همین امر دستاورد اندکی نیست. بازی ها عالی ‏است، مخصوصاً افرون و پیرویانسکی که بازی موش و گربه میان خود را خیلی جدی می گیرند. بهترین فیلم این هفته و ‏اثری به یاد ماندنی از سینمای کمتر شناخته شده آرژانتین!‏

ژانر: درام. ‏

theeye.jpg

چشم ‏The Eye‎

کارگردان: دیوید مورو، زاویر پالود. فیلمنامه: سباستین گونیه رز بر اساس فیلمنامه جو جو یئوت-چون هی، اوکسید و ‏دنی پنگ. موسیقی: مارکو بلترامی. مدیر فیلمبرداری: جف جور. تدوین: پاتریک لوسیه. طراح صحنه: جیمز اچ. ‏اسپنسر. بازیگران: جسیکا آلبا[سیدنی ولز]، آلساندرو نیوولا[دکتر پل فاکنر]، پارکر پوزی[هین ولز]، راده ‏سربدژیا[سایمون مک کولاگ]، فرناندو رومرو[آنا کریستینا مارتینز]، ریچل تیکوتین[رزا مارتینز]، اوبا بابتونده[دکتر ‏هاسکینز]. 97 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

سیدنی ویولنیستی جوان و با استعداد که از کودکی نابینا شده، شانس آنها را می یابد تا پس از عمل پیوند چشم برای اولین ‏بار دنیای اطراف خود را ببیند. در آغاز همه چیز محو و شبح گونه است، اما دکترها به او قول می دهند به زودی قدرت ‏بینایی یک فرد عادی را به دست خواهد آورد. ولی سیدنی که تاکنون به حس شنوایی خود متکی بوده، ابتدا شروع به ‏شنیدن صداهایی هراس آور و سپس دیدن اشباحی خوف انگیز در اطراف خود می کند. به نظر می رسد که سیدنی به ‏شکلی ناخواسته قادر به دیدن اشباح شده و همین امر سبب ترس روزافزون وی می شود. دیدن اشباح در مجتمع ‏مسکونی و کابوس های مکرر باعث می شود تا سیدنی همه این حوادث را ناشی از پیوند چشم ارزیابی کرده وبه جست ‏و جوی صاحب قبلی چشم ها برآید. سیدنی به همراه دکترش راهی مکزیک می شود. در آنجا با رزا مارتینز-‏‎ ‎مادر آنا ‏کریستینای متوفی- روبرو شده و درمی یابد که دختر متوفی به جادوگر بودن شهرت داشته است. دلیل این امر اطلاع آنا ‏کریستینا از حوادثی مرگبار پیش از وقوع شان بوده است. سیدنی پس از رویارویی با شبح آنا کریستینا به سوی آمریکا ‏به راه می افتد. اما با رسیدن به گذرگاه مرزی می فهمد که کابوس هایی که تاکنون دیده در حال تحقق یافتن است و باید ‏برای نجات مردم بیگناهی که در خطر مرگ قرار دارند، باید کاری بکند. کاری که بار دیگر به قیمت از دست دادن ‏چشم هایش تمام خواهد شد…‏

چرا باید دید؟

بازسازی فیلم ترسناک اینک کلاسیک برادران پنگ که گویا برای افزودن شباهت بیشتر توسط دو نفر کارگردانی شده ‏است. آقایان دیوید مورو و زاویر پالود که یکی از یکی ناشناس ترند و جست و جو در منابع مکتوب و دنیای مجازی نیز ‏چیز زیادی در اختیارمان نمی گذارد. تنها ردپای موجود فیلم ترسناک دیگران/آنان[2006] است که در حد و اندازه ‏سینمای فرانسه اثری قابل اعتنا و دیدنی بود و همین!‏

چشم به عنوان دست گرمی و ابراز وجود حضرات در هالیوود فیلم بدی نیست و در هفته اول نمایش خود 12 میلیون ‏دلاری هم به جیب تهیه کننده اش سرازیر کرده است. تنها نقطه ضعف فیلم سعی در آمریکایی کردن هر چه بیشتر ‏داستان است که سبب شده تا همذات پنداری با شخصیت ها اندکی دشوار شود[سکانس پایانی فیلم: انفجار نفتکشی عظیم و ‏در نتیجه کوری مجدد سیدنی که برای نجات مردم بیگناه خود را به خطر افکنده، نمونه بارز آن است].‏

پذیرش جسیکا آلبا نیز در نقش دختری کور شاید ابتدا سخت به نظر بیاید، اما باور کنید از انتخاب اول تهیه کننده-رنه ‏زلوگر- بسیار پذیرفتنی تر است و تمامی تلاش خود را برای بازی درست انجام می دهد. استعداد به هدر رفته فیلم پارکر ‏پوزی است که از سینمای هال هارتلی به میان یک فیلم تجاری صرف پرتاب شده است.‏

چشم به عنوان یک بازسازی کاری متوسط است، مخصوصاً برای کسانی که نسخه اصلی و واقعاً هراس انگیز آن را ‏دیده باشند. هرچند فیلمنامه نسخه فعلی بسیار کوشیده تا جوهره فیلم اصلی را حفظ کند، اما میان وفاداری و خوش ساخت ‏بودن فاصله بسیار است. بعد از دیدن نسخه اصلی تماشاگر دوست داشت چشم به روی دنیا ببندد و با گوش خود ‏پیرامونش را بشنود، اما نسخه فرانسویان مهاجر از روی دست برادران آسیایی قادر به القای چنین حالتی نیست و تنها ‏تاثیر آن ایجاد حالت راضی به رضای خدا نزد افراد معلول باشد تا با نقص جسمی خود ساخته و -گور بابای علم و ‏پیشرفت دانش پزشکی- دست به ترکیب خلقت خود نزنند!!! امیدوارم شما جزو این تماشاگران نباشید!!!‏

ژانر: درام، ترسناک، مهیج. ‏

beyazmalek.jpg

فرشته سفید ‏Beyaz melek‎

نویسنده و کارگردان: ماحسون کیرمیزی گول. موسیقی: ماحسون کیرمیزی گول، یلدیرای گولگن، کمال ساهیر گورل. ‏مدیر فیلمبرداری: ایوپ بوز. طراح صحنه: زینپ کول اوغلو توران. بازیگران: سونا سلن[میزگین]، علی سورمه ‏لی[مختار]، عارف ارکین[آحمت]، بیلگه زوبو[یاشار]، جاهیت تامر[طیار مدیر]، جزمی باسکین[صبری]، امل ساین[به ‏نقش خودش]، ارل گون آیدین[فرمانده واحیت]، غاضنفر ئوزجان[دلقک]، ماحسون کیرمیزی گول[علی]، سارپ ‏آپاک[رشات]، نژات اویگور[قاضی جمال]، باووز بینگول[حیدیر]، یلدیز کنتر[ملک]، زینپ توکوش[نازلی]، فادیک ‏سوین آتاسوی، لاله بلکیس، حسین آونی دانیال، نورسیم دمیر، ارول دمیرئوز، پینار ارتوره، صالیح کالیون، تورون ‏کاراجااوغلو، ئوزنور کولا، تومریس ئوغوزآلپ، ایلکای ساران، سونا سلن، فیرات تانیس[موسی]. 122 و 115 دقیقه. ‏محصول 2007 ترکیه. نام دیگر: ‏The White Angel‏. ‏

علی و رشات پدرشان آحمت را برای شیمی درمانی به استانبول می برند. اما آحمت که در خود تحمل شیمی درمانی را ‏نمی بیند، از بیمارستان فرار می کند. علی و رشات او را دنبال می کنند، اما آحمت موفق به گم کردن رد خود شده و ‏مدتی بعد خود را در برابر یک آسایشگاه مخصوص سالمندان می یابد. ساکنین آسایشگاه به تصور اینکه فرزندانش او را ‏به حال خود رها کرده اند، از وی می خواهند تا در آنجا بماند. آحمت که به سختی قادر به صحبت کردن است، می ‏پذیرد. علی و رشات بعد از مدت کوتاهی پدرشان را در آسایشگاه می یابند. اما چون او را از بودن در آنجا راضی می ‏یابند، می پذیرند تا مدتی در آنجا بماند. این دو که از مرگ قریب الوقع پدرشان باخبرند، می پذیرند که دستیابی به ‏احساس خوشبختی در آخرین روزهای عمر از ادامه مداوای کم اثر برای پدرشان مفیدتر و مهم تر است. ‏

ساکنان آسایشگاه نیز هر کدام برای خود سرگذشتی دارند و آحمت با فهمیدن سرگذشت آنها خود را بیشتر به آنان نزدیک ‏تر احساس می کند. در دومین روز اقامت آحمت در آسایشگاه، قرار است دو نفر از ساکنان آنجا معلمی بازنشسته به نام ‏یاشار و نباهت با هم ازدواج کنند. پس از برگزاری مراسمی باشکوه آحمت که تصمیم به بازگشت به خانه گرفته، از این ‏زوج و دیگران برای سفر به روستای خود در دیارباکیر دعوت می کند. پس از کرایه یک مینی بوس همگی به راه می ‏افتند، اما سفر پر ماجرایی در انتظار آنهاست و اتفاق های غریبی نیز در مقصد انتظارشان را می کشد….‏

چرا باید دید؟

فرشته سفید پر فروش ترین فیلم سال 2007 سینمای ترکیه و یازدهمین فیلم پر فروش تاریخ سینمای این کشور-اوج ‏موفقیت سینمای عامه پسند ترک- اولین ساخته خواننده مشهور ماحسون[محزون] کیرمیزی گل یکی از آن درام ها یا ‏بهتر بگویم ملودرام جذاب، ساده-از نظر نوع نگاه اش به هستی-، راحت الهضم و دوست داشتنی است. جهان بینی ساده ‏و انسانی اش را لااقل شرقی ها به راحتی می پذیرند، چون راه حل هایی ساده نیز برای حل مشکلات بزرگ پیشنهاد می ‏کند. همین سادگی می تواند بلای جان فیلم نیز بشود، چون پذیرش این که هنوز در این دنیای قرن بیست و یکی افراد ‏ساده دلی چون ساکنان روستای آحمت وجود دارند اندکی دور از ذهن است. ‏

با این حال، فارغ از تلقی سازنده اش، فرشته سفید قصه ای جهان شمول را دستمایه کار خود قرار داده است. کنار ‏گذاشته شدن سالخوردگان و راندن آنان به حاشیه زندگی پر هیاهو و شتاب امروزی که باعث بروز خلاهای احساسی می ‏شود. فرشته سفید با چنین سوژه ای قصد دارد تا انسان های جامعه گرفتار میان سنت و مدرنیته ترکیه را به بازگشت به ‏سوی شرق-آناتولی کهن و صفا و صمیمت روستایی آن- ترغیب کند تا از این راه پذیرش مرگ را نیز آسان تر نماید. ‏کیرمیزی گول با تصویر کردن انسان های سالخورده دو سوی فلات آناتولی می خواهد منادی عشق به زندگی و عشق ‏میان انسان ها باشد و این کار را با اختصاص دادن بخشی از درآمد سرشار فیلم به آسایشگاه های سالمندان سراسر ترکیه ‏به شکلی عملی نیز اثبات می کند. ‏

فرشته سفید که همزمان در 210 سینما به نمایش در آمد و بیش از یک و میلیون نفر را به سالن ها کشاند، اولین تجربه ‏فیلمسازی کیرمیزی گول است. ماحسون کیرمیزی گول متولد 1969 بینگول استان دیار باکیر ترکیه است. وی در 22 ‏سالگی از ‏İTÜ‏ کنسرواتوار دولتی موسیقی ترک فارغ التحصیل ‏‎ ‎شد. از 1980 شروع به فعالیت در زمینه خواندن آواز ‏کرد. اولین آلبوم موسیقی حرفه ایش در 1993 با نام “اگر دنیا اینه، تو پادشاهی” منتشر شد که رکورد فروش را ‏شکست. این موفقیت با انتشار کارهای بعدی او به بنام “عزیزم”، “حقوق بشر” و “عاشق شدم همشهری” تکرار شد. از ‏کیرمیزی گول تاکنون 12 آلبوم موسیقی منتشر شده که همگی با اقبال وسیعی روبرو شده اند. او از سال 1993 با بازی ‏در سریالی به نام “اگر دنیا اینه، تو پادشاهی” شروع به بازیگری کرد و تاکنون در سریال های این عشق تمام شدنی ‏نیست[1996]، همشهری[1996]، زمین نخوردم[1999]، ظالم[2003] و تبعیدی عشق[2005] بازی کرده است. ‏

فرشته سفید مصداق کامل جمله مشهوری است که ترک های می گویند: اگر زندگی یک سفر است، پس سعی کن از آن ‏لذت ببری! ‏

ژانر: درام. ‏

cassandra.jpg

رویای کاساندرا ‏Cassandra’s Dream‎

نویسنده و کارگردان: وودی آلن. موسیقی: فیلیپ گلس. مدیر فیلمبرداری: ویلموش زیگموند. تدوین: آلیسا لپسلتر. طراح ‏صحنه: ماریا دیورکوویچ. بازیگران: اوان مک گرگور[ایان بلین]، کالین فارل[تری بلین]، هیلی آتول[آنجلا استارک]، ‏سالی هاوکینز[کیت]، تام ویلکینسون[عمو هاوارد]، جان بنفیلد[آقای بلین]، کلر هیگینز[خانم بلین]، فیل دیویس[مارتین ‏برنز]، جیم کارتر[مدیر گاراژ]، دیوید هوروویچ[پدر آنجلا]، کیت فاولر[مادر آنجلا]، تام فیشر[نایجل]. 108 دقیقه. ‏محصول 2007 آمریکا، انگلستان. ‏

ایان و تری، دو برادر لندنی که از نظر مالی در مضیقه و دربدر به دنبال یافتن راهی برای پیدا کردن پول هستند. هر دو ‏دوست دخترهایی دارند که مخارجی نگهداری از آنان مسلتزم پول است. ایان برای ورود به صنعت هتلداری و رفتن به ‏لس آنجلس به همراه دوست دختر بازیگرش نیازمند پول است، اما نیاز تری به پول حالتی ضروری تری دارد چون مبلغ ‏هنگفتی در قمار باخته است. همزمان سر و کله عموی ثروتمندشان هاوارد پیدا می شود و می پذیرد به آنها کمک کند. ‏اما عمو هاوارد نیز به سهم خود مشکلاتی دارد و نیاز مند کمک برادرزاده های جوان خود…‏

ایان و تری باید شخصی را که قرار است در دادگاه علیه عمو هاوارد شهادت دهند، از سر راه بردارند. چون در غیر ‏این صورت عمو هاوارد امکان دارد تا پایان عمر به زندان برود. و در نتیجه برادرزاده هایش نیز از کمک های مادی ‏او بی نصیب بمانند. این کار چندان ساده نیست، اما ایان و تری که گریزراه دیگری ندارند سرانجام به قتل یک انسان تن ‏می دهند. اما مدتی بعد در حالی که به نظر می رسد همه چیز رو به راه شده، تری دچار هراس و کابوس می شود. تنها ‏راه به پیشنهاد عمو هاوارد، برداشتن وی از سر راه توسط ایان است….‏

چرا باید دید؟

آخرین فیلم آلن مانند فیلم پیشین وی یک کار اروپایی است و بسیار به دور از کمدی های همیشگی یا فیلم های جدی اش ‏که اداهای فلسفی در می آوردند. و شوربختانه ناموفق از فیلم قبلی که به نظر می رسید سرآغاز تازه ای برای یک ‏دوران کاری جدید باشد. یک درام جنایی اخلاق گرا و قدری که در پایان آن هر دو برادر به سزای جنایتی که انجام داده ‏اند، می رسند و بس!‏

چهل و سومین فیلم وودی آلن 73 ساله که با صرف 13 میلیون دلار و با حضور بازیگرانی مشهور تولید شده و حق ‏خود را کسب کمتر از 1 میلیون دلار در اکران آمریکا به دست آورده است. مشکل اینجاست که تماشاگر امروزی در ‏پس این‎ ‎قصه تراژیک بداعت یا هیجانی که لازمه چنین فیلم هایی است را نمی یابد. از طرف دیگر بسیاری از ‏تماشاگران هرگز با فیلم های جدی آلن کنار نیامده اند و کمدی های سبک او را بیشتر ترجیح می دهند. چیزی در حد ‏استند آپ کمدی های امروزی که آمریکایی جماعت کشته و مرده آن است. رویای کاساندرا سومین فیلمی است که آلن در ‏لندن ساخته، اما نه سرزندگی خبر داغ را دارد و نه قدرت درام جنایی امتیاز نهایی و چیزی که نصیب بیننده می شود ‏یک فیلم جنایی عبوس، کم تحرک با دیالوگ های به سرعت فراموش شدنی است. تنها امتیاز فیلم بازی ویلکینسون ‏است[به خصوص در صحنه پارک که از ایان و تری کمک می خواهد] اما این تک مضراب ها نمی تواند رویای ‏کاساندرا[نام قایق تفریحی ایانه و آلن را از غرق شدن نجات دهد! ‏

هرگز دوستدار پر و پا قرص وودی آلن نبوده ام، اما گمان می کنم تحمل یک تراژدی وودی آلنی فقط برای من سخت ‏نیست. پس وودی؛ لطفاً به خانه ات برگرد و باز هم کمدی بساز و دوستدارانت را از نگرانی نجات بده! ممکنه؟

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

bukketlist.jpg

فهرست آرزوها ‏The Bucket List‎

کارگردان: راب راینر. فیلمنامه: جاستین زیکهم. موسیقی: مارک شیمن. مدیر فیلمبرداری: جان شوارتزمن. تدوین: ‏رابرت لیتون. طراح صحنه: بیل برژسکی. بازیگران: جک نیکلسون[ادوار کول]، مورگان فریمن[کارتر چمبرز]، ‏شوت هیز[تامس]، بورلی تاد[ویرجینیا چمبرز]، آلفونسو فریمن[راجر]، روویتا کینگ[آنجلیکا]، راب مارو[دکتر ‏هالینز]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه ریل طلایی بهترین تدوین صدا از انجمن تدوینگران صدای ‏آمریکا. ‏‎ ‎

ادوارد کول میلیونر و کارتر چمبرز کارگر مکانیک هیچ نکته مشترکی با هم ندارد جز بیماری علاج ناپذیری که ‏گرفتارش شده اند و مجبور می شوند اتاقی در بیمارستان را با هم تقسیم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ‏ناراضی است، کم کم به بودن وی عادت می کند. اما بعد از آزمایش های متعددی که روی هر دوی آنها انجام می شود، ‏کول و کارتر متوجه می شوند که مدت زیادی برای استفاده از نعمت های زندگی در اختیار ندارند. از این رو پس از ‏تنظیم لیستی از کارهایی که همیشه دل شان می خواسته آنها را انجام دهند، از بیمارستان فرار می کنند. این سفر مشترک ‏در هوا و زمین باعث می شود که به همدیگر انس گرفته و یکدیگر را تسلی دهند، اما مهم تر از دوستی به وجود آمده ‏میان این دو مرد درک لذت زندگی توسط آنهاست…‏

چرا باید دید؟

راب راینر فیلمساز خوش ذوقی است. متولد 1947 برانکس که تهیه کنندگی، فیلمنامه نویسی و کارگردانی فیلم هایی به ‏یاد ماندنی چون چند آدم خوب، میزری، وقتی هری با سالی ملاقات کرد را مدیون او هستیم. به همین خاطر دیدن فیلمی ‏متوسط و بهتر بگویم خیلی دور از اندازه های او برای من باور نکردنی است. فهرست آرزوها هر چند دو بازیگر قدر ‏دارد که نقش هایی این چنین در کارنامه خود کم ندارند و به راحتی قابل پذیرش و همدلی هستند. شاید به خاطر حضور ‏آنهاست که فهرست آرزوهای 45 میلیون دلاری هم موفق شده تا 67 میلیون دلار در گیشه آمریکا به دست آورد. اما فیلم ‏غیر از چند دیالوگ نه چندان درخشان چه نشانی از سینمای راب راینر دارد؟

علت را باید در فیلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زیکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جای ‏تعجب هم ندارد. چون دقیقاً از روی فیلم آلمانی خوب در بهشت را زدن دزدیده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدی از ‏وقار و زیبایی آن دست یابد. البته آمریکایی کردن ایده اصلی نیز یکی از موارد اتهامی فیلمنامه نویس و کارگران است ‏که از واقع گرایی به شدت دور است. کایل اسمیت منتقد نیویورک پست در یک جمله تکلیف فیلم را روشن کرده است، ‏بنابر این با وی همکلام می شوم: فیلم ساختن درباره مرگ راحت است و کمدی دشوار. اما کمدی‌هایی که درباره مرگ ‏هستند از همه دشوارترند!‏

ژانر: ماجرا، کمدی، درام. ‏

opium.jpg

افیون: خاطرات یک زن دیوان‎ ‎ه ‏Opium: Egy Elmebeteg No Naploja‎

کارگردان: یانوش ساژ. فیلمنامه: یانوش ساژ بر اساس خاطرات گزا چت و کتاب آندرآس سکر. مدیر فیلمبرداری: تیبور ‏ماته. تدوین: آنا کورنیس. طراح صحنه: تیبور لازار. بازیگران: اولریش تومسن[دکتر برنر]، کریستی اشتوب[گیزلا]، ‏ژولت لازلو[دکتر مورواچیک]، انیکو بورچوک، گیونگیور بوگنار، رولاند رابا. 109 دقیقه. محصول 2007 ‏مجارستان، آلمان، آمریکا. نام دیگر: ‏Opium: Diary of a Madwoman‏. نامزد جایزه بزرگ جشنواره ‏Cottbus‏(سینمای جوان اروپای شرقی)، برنده جایزه منتقدان بهترین فیلم-برنده جوایز بهترین فیلمبرداری، کارگردانی ‏و صدابرداری از هفته فیلم مجارستانی، برنده جایزه سنت ژرژ نقره بهترین بازیگر زن.کریستی اشتوب و نامزد جایزه ‏سنت ژرژ طلایی از جشنواره فیلم مسکو. ‏

دکتر ژوزف برنر به آسایشگاه روانی دورافتاده ای منتقل می شود. او نویسنده ای معروف است که کتاب هایش از وی ‏پزشکی مشهور و ماجراجو و اندکی بدنام ساخته است. روش های درمانی او را بسیاری از پزشکان قدیمی از جمله ‏دکتر مورواچیک رئیس محل کار فعلی وی دوست ندارند. مورواچیک از وی می خواهد تا بیماری به نام گیزلا که ده ‏سالی است در آسایشگاه بستری شده، معاینه کند. گیزلا ادعا می کند که شیطان خواستار روح اوست و تمام وقت خود را ‏به نوشتن می گذراند. دکتر برنر به زودی شیفته قدرت نویسندگی زن می شود و اعتماد او را جلب می کند. تا جایی که ‏گیزلا او را تنها دوست خود دانسته و یادداشت هایش را در اختیار وی می گذارد. اما این رابطه به دلیل تنش های روحی ‏طرفین به زود حالتی طوفانی به خود می گیرد. گیزلا که تن خود را نیز در اختیار دکتر برنر قرار داده، تنها راه برای ‏نجات خود را بیرون آورده شدن مغزش توسط او می داند. کاری که دکتر حاضر به انجام آن نیست. اما قبل از ترک ‏آسایشگاه با تصمیم به انجام عمل لوبوتومی [برش دادن لُب پیشانی مغز برای درمان برخی بیماری ها] روی گیزلا می ‏گیرد…‏

چرا باید دید؟

یانوش ساژ متولد 1958 بوداپست کارگردان برجسته تئاتر و سینمای مجارستان است. اجرای او از هوس زیر درختان ‏نارون، دایی وانیا، مارا/ساد، اشباح، اتوبوسی به نام هوس، بعل و ننه دلاور و فرزندانش از تحسین شده ترین اجراهای ‏تئاتری کشورش هستند. ساژ از آکادمی سینما و تئاتر فارغ التحصیل شده و بعدها در همانجا نیز تدریس کرده است. ساژ ‏از اوایل دهه 1980 شروع به فیلمسازی کرد و با ششمین فیلمش وویچک-برنده 8 جایزه بین المللی معتبر- به شهرت ‏رسید. فیلم بعدیش پسران ویتمن نیز با استقبال منتقدان روبرو شد و راه وی را برای جلب نظر بنیاد شوآ و استیون ‏اسپیلبرگ جهت سرمایه گذاری روی فیلم مستند ‏Eyes of the Holocaust‏ هموار کرد. افیون دهمین فیلم ساژ به شمار ‏می رود‏‎.‎

فیلم با الهام از یادداشت های دکتر جوزف برنر عصب شناس پیشگام مجاری-با نام مستعار ادبی ‏GezaCsath‏- ساخته ‏شده که برای دستیابی به مرزهایی تازه روی خود نیز دست به آزمایش های غریبی می زد. از جمله استفاده از افیون-‏تزریق مورفین- که به معتاد شدنش و در نتیجه بدنامی به خاطر لذت گرایی منتهی شد. ‏

فیلم درامی روانشناسانه، کند اما قدرتمند است که در برخی سکانس ها با نمایش ابزار و روش های درمان بیماران ‏روانی در ابتدای قرن تماشاگر را دچار شوک می کند. باور کنید ابزارهای جراحی غریبی که در فیلم می بینید دست ‏کمی از لوازم عجیب و غریب فیلم همتایان مرده کراننبرگ ندارد. بازی کریستی اشتوب نروژی در نقش گیزلا به شدت ‏تکان دهنده و نفس گیر است. شخصیت دکتر برنر به مثابه یک مارکی دو ساد دیگر یقیناً دلیل انتخاب چنین داستانی از ‏سوی ساژ برای ساختن یک فیلم بوده، شخصیتی که دارای جاذبه و دافعه همزمان بسیار بالایی است و لذت جویی را ‏اصلی بدیهی می شمارد. از طرفی حسادت وی به قدرت و توان نوشتن گیزلا و در نهایت استفاده از ایده های او برای ‏نوشتن کتابی تازه به عنوان موتور محرکه درام نکته جذابی است که ساژ را وادار کرده تا بعد از پسران ویتمن بار دیگر ‏به سراغ کتابی از برنر برود. ‏

تیتراژ بدیع فیلم که با استفاده از ابزارهای رایج در میان پزشکان ابتدای قرن طراحی شده، از نکات قوت فیلم است. ‏هرچند نمی توان افیون را به عنوان فیلمی که معرف کامل سینمای امروز مجارستان باشد، قلمداد کرد. اما برای آشنایی ‏با یکی از بزرگ ترین کارگردان های تئاتر و سینمای این کشور مقدمه بسیار خوبی است…. ‏

ژانر: درام. ‏

cloverfield.jpg

کلاورفیلد ‏Cloverfield‎

کارگردان: مت ریوز. فیلمنامه: درو گودارد. مدیر فیلمبرداری: مایکل بونویلین. تدوین: کوین استیت. طراح صحنه: ‏مارتین وایست. بازیگران: لیزی کاپلان[مارلنا]، جسیکا لوکاس[لیلی]، تی. جی. میلر[هاد]، مایکل اشتال-دیوید[راب ‏هاوکینز]، مایک وگل[جیسن هاوکینز]، اودت یوستمن[بث مک اینتایر]، مارگوت فارلی[جن]، تئو روسی[آنتونیو]، ‏برایان کلاگمن[چارلی]، کوین یو[کلارک]، لیزا لاپیرا[هیدر]. 85 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: ‏Monstrous‏. ‏

پنج دختر و پسر نیویورکی در شب جشن تولد یکی از دوستان شان شاهد حمله هیولایی عظیم الجثه و ناشناخته به شهر ‏خود می شوند. یکی از آنان با استفاده از دوربین مینی دی وی خود حوادث قبل و هنگام بروز فاجعه را ضبط کرده و ‏این نوار بعدها تبدیل به یکی از اسناد وزارت دفاع ایالات متحده شده است. ما نیز با مشاهده این نوار شاهد شادی ها، ‏هراس ها، تلاش آنان برای نجات یکی از دوستان خود، روابط عاشقانه میان دو نفر از آنها و سرانجام از میان رفتن شان ‏می شویم…‏

چرا باید دید؟

پروژه جادوگر بلر یادتان هست؟ چند نوجوان دوربین به دست که هنگام جست و جو در جنگل از بین می روند و ‏تماشای نوارهای باقیمانده از آنان وقایع هولناکی را که بر سرشان آمده، فاش می کند. ‏

کلاورفیلد پس از نزدیک به یک دهه همان ایده را با تغییر ژانر از ترسناک به فاجعه و صرف بودجه ای عظیم [30 ‏میلیون دلار]به سبک جری بروکهایمر به نمایش می گذارد. البته ایده های کم مقداری چون استفاده جوانک دوربین به ‏دست از نواری کهنه که باعث می شود به شکلی گذرا شاهد لحظات خوشی شخصیت ها در گذشته باشیم، نیز وجود ‏دارد. و باز هم خرابی به مقیاس عظیم از جمله کنده شدن سر مجسمه آزادی و تعبیرهای فرامتنی پس از 11 سپتامبر که ‏به زور بر تن این ایده قدیمی و به نوعی گودزیلا یا آرماگدون بازیافت شده پوشانیده شده است. تعجب آورتر از همه ‏فروش 70 میلیون دلاری آن است که سبب شده تا منتقدان زبان به ملامت نوجوانان فیلم نشناس باز کنند[شخصاً مقدمه ‏‏18 دقیقه ای فیلم را که قرار است صرف معرفی شخصیت ها و رسیدن به لحظات فاجعه شود، کسالت آور یافتم].‏

متیو جورج ریوز متولد 1966 راکویل سنتر نویسنده، تهیه کننده و کارگردان معروفی نیست. تنها نکته مثبت کارنامه ‏وی همکاری در نگارش فیلمنامه یاردز و تهیه کنندگی آن است. اولین بار که روی صندلی کارگردانی نشست حدود 12 ‏سال قبل بود که حاصل آن فیلم ناموفق ‏The Pallbearer‏ بود و ترجیح داد تا با ساختن قسمت هایی از سریال های ‏مختلف تلویزیونی خود را سرگرم کند. کلاورفیلد دومین فیلم او در مقام کارگردانی است و با فروشی که از صدقه سر ‏تماشاگران جویای تفریح ارزان و بی نیاز از تفکر به چنگ آورده، باید منتظر همکاری آتی او با جری بروکهایمر باشیم. ‏شاید هم کلاورفیلد 2!!! کسی چه می داند؟‏

ژانر: اکشن، راز آمیز، علمی تخیلی، مهیج. ‏