با به پایان رسیدن معرفی فیلم های اسکاری بار دیگر به سراغ اکران روز دنیا رفته ایم. آغاز سال جاری میلادی مصادف بود با اکران چندی فیلم پر هزینه مانند کلاورفیلد که پاسخ خوبی نیز در گیشه گرفتند. اما برنده واقعی ماه ژانویه فیلم های متعلق به سینمای کشورهای کمتر شناخته شده، همچون آرژانتین، مجارستان، ترکیه و… بودند که این روند با برنده شده فیلمی برزیلی در جشنواره برلین به اوج رسید. نگاهی انداخته ایم به هفت فیلم شاخص اکران در هفته های گذشته…
فیلم های روز سینمای جهان
XXY
کارگردان: لوسیا پوئنزو. فیلمنامه: لوسیا پوئنزو بر اساس داستان کوتاه ”Cinismo” سرجیو بیزیو. موسیقی: آندرس گلداستاین، دانیل تاراب. مدیر فیلمبرداری: ناتاشا بریر. تدوین: هوگو پرایمرو، الکس زیتو. طراح صحنه: روبرتو ساموئله. بازیگران: ریکاردو دارین[کراکن]، والریا برتوچلی[سولی]، ژرمن پالاسیوس[رامیرو]، کارولینا پلریتی[اریکا]، مارتین پیرویانسکی[آلوارو]، اینس افرون[الکس]، گیلرمو آنجلی[خوآن]، سزار ترونکوسو[واشنگتن]، آن پی یر رگوئه را[استبان]، آیلین سالس[روبرتا]، لوچانو نوبیل[واندو]، لوکاس اسکاریز[سائول]. 86 دقیقه. محصول 2007 ارژانتین، فرانسه، اسپانیا. نامزد 8 جایزه اصلی انجمن منتقدان فیلم آرژانتین، برنده جایزه طلایی جشنواره اتن، برنده جایزه طلای بهترین فیلم جشنواره بانکوک، نامزد جایزه بزرگ جشنواره براتیسلاوا، برنده جایزه هفته منتقدان و جایزه ریل طلای بزرگ از جشنواره کن، برنده جایزه بهترین بازیگر زن/اینس افرون-بهترین فیلم-بهترین کار اول-بهترین بازیگر رن نقش مکمل/والریا برتوچلی از مراسم کلارین، برنده بهترین کارگردان تازه کار از جشنواره ادینبورو، برنده جایزه منتقدان کبک از جشنواره سینمای نو مونترال، نامزد جایزه داوران جشنواره سائو پولو، برنده جایزه کشف سال از مراسم جهانی موسیقی فیلم.
الکس نوجوانی 15 ساله با پدرش کراکن-زیست شناس دریایی- و مادرش سولی آرژانتین را ترک و در سواحل اروگوئه ساکن شده اند. آنها برای این که دور از مردم زندگی کنند دلیلی دارند و آن دو جنسی بودن الکس است. با از راه رسیدن خانواده رامیرو-جراح پلاستیک- مشخص می شود که مادر الکس از او و خانواده اش-اریکا و آلوارو-دعوت کرده تا کراکن و الکس را راضی به عمل جراحی کنند. چون الکس از دو هفته پیش خوردن داروهایش را ترک است، داروهایی که به وی کمک می کرد تا بیشتر به طرف جنسیت زنانه تمایل پیدا کند. الکس که به تازگی با دوست صمیمی اش واندو به هم زده، با رسیدن آلوارو از وی می خواهد تا با همدیگر سکس داشته باشند. اما آلوارو ابتدا نمی پذیرد، ولی بعدها تن به رابطه ای می دهد که الکس نقش فاعل را در آن به عهده می گیرد. کراکن که شاهد ماجرا است، از تمایل الکس به مذکر شدن آگاه می شود. اما بر خلاف همسرش سولی مایل نیست فرزندش را در انتخاب جنسیت آینده خود تحت فشار بگذارد. تا اینکه یک روز الکس هنگام بازگشت به خانه مورد تهاجم پسرهای محل قرار می گیرد و در آستانه تجاوز توسط واندو نجات پیدا می کند. خانواده رامیرو آنجا را ترک می کنند، در حالی که برای آلوارو مسجل شده که همجنسگراست…
چرا باید دید؟
پرداختن به مسائل انسان هایی که خواه ناخواه-اسمش را هرچه می خواهید بگذارید- یا از روی تصمیم طبیعت تمایلات جنسی خارج از عرف رایج دارند و گاه همچون قهرمان فیلم XXY حتی اندام های جنسی اش نیز دگرگونه است[تازگی ها لغت دگرباش برای این گونه افراد ابداع شده] هنوز تابو است. نه فقط در ایران که آموزه های شرعی و دینی در کنار عرف و سنت نیرو بازدارنده قدرتمندی را تشکیل داده است، بلکه در دیگر کشورهای حتی متمدن تر جهان به این گونه انسان ها گاه در حد موجودات غیر عادی، عجیب و غریب و حتی هیولا و در شکل معقول ترش استثنایی نگریسته می شود. گمان می کنم اولین بار ژان کوکتو-یاغی بزرگ- در فیلم خون شاعر بود که موجودی دو جنسی[hermaphrodite] را تصویر کرد. البته در آن فیلم مجال پرداختن به معضلات چنین افرادی فراهم نبود که استاد حرف های دیگری برای گفتن داشت. فیلم های جدی یا حتی مستند قابل اعتنایی[غیر از Hypothèse hermaphrodite, L’ (1997)Alain Burosse] نیز به یاد ندارم، بنابر این به راحتی می شود XXY را اولین فیلم جدی درباره دوجنسی ها اعلام کرد. تا همین جا فیلم به دلیل سوژه اش بیش از اندازه کافی جذاب هست، اما چه چیز باعث شده تا منتقدان زبان به تحسین آن گشوده و داوران جشنواره ها جوایز ارزنده ای را نثار آن کنند؟
لوسیا پوئنزو متولد 1973 فرزند لوئیس پوئنزو فیلمساز آرژانتینی است. از سال 2001 با فیلمنامه نویسی وارد سینما شده و XXY اولین تجربه او در مقام کارگردانی است. و آن چه سبب مقبولیت فیلم وی شده، کار ظریف او روی تنگناهای احساسی شخصیت های داستان-از همه مهم تر الکس- خویش است. فیلم مطالعه موشکافانه پوئنزو درباره دنیای بزرگسالان و نوجوان هاست. نوعی مطالعه روشمند درباره هویت جنسی و کشف آن که می تواند همه زندگی آدمی را تحت تاثیر خود قرار دهد. فیلمی به شدت کم دیالوگ، اما به اندازه کافی سرشار از احساس که شما را وادار خواهد کرد با دگرباشان رفتاری انسانی و همشان خود داشته باشید. همین امر دستاورد اندکی نیست. بازی ها عالی است، مخصوصاً افرون و پیرویانسکی که بازی موش و گربه میان خود را خیلی جدی می گیرند. بهترین فیلم این هفته و اثری به یاد ماندنی از سینمای کمتر شناخته شده آرژانتین!
ژانر: درام.
چشم The Eye
کارگردان: دیوید مورو، زاویر پالود. فیلمنامه: سباستین گونیه رز بر اساس فیلمنامه جو جو یئوت-چون هی، اوکسید و دنی پنگ. موسیقی: مارکو بلترامی. مدیر فیلمبرداری: جف جور. تدوین: پاتریک لوسیه. طراح صحنه: جیمز اچ. اسپنسر. بازیگران: جسیکا آلبا[سیدنی ولز]، آلساندرو نیوولا[دکتر پل فاکنر]، پارکر پوزی[هین ولز]، راده سربدژیا[سایمون مک کولاگ]، فرناندو رومرو[آنا کریستینا مارتینز]، ریچل تیکوتین[رزا مارتینز]، اوبا بابتونده[دکتر هاسکینز]. 97 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
سیدنی ویولنیستی جوان و با استعداد که از کودکی نابینا شده، شانس آنها را می یابد تا پس از عمل پیوند چشم برای اولین بار دنیای اطراف خود را ببیند. در آغاز همه چیز محو و شبح گونه است، اما دکترها به او قول می دهند به زودی قدرت بینایی یک فرد عادی را به دست خواهد آورد. ولی سیدنی که تاکنون به حس شنوایی خود متکی بوده، ابتدا شروع به شنیدن صداهایی هراس آور و سپس دیدن اشباحی خوف انگیز در اطراف خود می کند. به نظر می رسد که سیدنی به شکلی ناخواسته قادر به دیدن اشباح شده و همین امر سبب ترس روزافزون وی می شود. دیدن اشباح در مجتمع مسکونی و کابوس های مکرر باعث می شود تا سیدنی همه این حوادث را ناشی از پیوند چشم ارزیابی کرده وبه جست و جوی صاحب قبلی چشم ها برآید. سیدنی به همراه دکترش راهی مکزیک می شود. در آنجا با رزا مارتینز- مادر آنا کریستینای متوفی- روبرو شده و درمی یابد که دختر متوفی به جادوگر بودن شهرت داشته است. دلیل این امر اطلاع آنا کریستینا از حوادثی مرگبار پیش از وقوع شان بوده است. سیدنی پس از رویارویی با شبح آنا کریستینا به سوی آمریکا به راه می افتد. اما با رسیدن به گذرگاه مرزی می فهمد که کابوس هایی که تاکنون دیده در حال تحقق یافتن است و باید برای نجات مردم بیگناهی که در خطر مرگ قرار دارند، باید کاری بکند. کاری که بار دیگر به قیمت از دست دادن چشم هایش تمام خواهد شد…
چرا باید دید؟
بازسازی فیلم ترسناک اینک کلاسیک برادران پنگ که گویا برای افزودن شباهت بیشتر توسط دو نفر کارگردانی شده است. آقایان دیوید مورو و زاویر پالود که یکی از یکی ناشناس ترند و جست و جو در منابع مکتوب و دنیای مجازی نیز چیز زیادی در اختیارمان نمی گذارد. تنها ردپای موجود فیلم ترسناک دیگران/آنان[2006] است که در حد و اندازه سینمای فرانسه اثری قابل اعتنا و دیدنی بود و همین!
چشم به عنوان دست گرمی و ابراز وجود حضرات در هالیوود فیلم بدی نیست و در هفته اول نمایش خود 12 میلیون دلاری هم به جیب تهیه کننده اش سرازیر کرده است. تنها نقطه ضعف فیلم سعی در آمریکایی کردن هر چه بیشتر داستان است که سبب شده تا همذات پنداری با شخصیت ها اندکی دشوار شود[سکانس پایانی فیلم: انفجار نفتکشی عظیم و در نتیجه کوری مجدد سیدنی که برای نجات مردم بیگناه خود را به خطر افکنده، نمونه بارز آن است].
پذیرش جسیکا آلبا نیز در نقش دختری کور شاید ابتدا سخت به نظر بیاید، اما باور کنید از انتخاب اول تهیه کننده-رنه زلوگر- بسیار پذیرفتنی تر است و تمامی تلاش خود را برای بازی درست انجام می دهد. استعداد به هدر رفته فیلم پارکر پوزی است که از سینمای هال هارتلی به میان یک فیلم تجاری صرف پرتاب شده است.
چشم به عنوان یک بازسازی کاری متوسط است، مخصوصاً برای کسانی که نسخه اصلی و واقعاً هراس انگیز آن را دیده باشند. هرچند فیلمنامه نسخه فعلی بسیار کوشیده تا جوهره فیلم اصلی را حفظ کند، اما میان وفاداری و خوش ساخت بودن فاصله بسیار است. بعد از دیدن نسخه اصلی تماشاگر دوست داشت چشم به روی دنیا ببندد و با گوش خود پیرامونش را بشنود، اما نسخه فرانسویان مهاجر از روی دست برادران آسیایی قادر به القای چنین حالتی نیست و تنها تاثیر آن ایجاد حالت راضی به رضای خدا نزد افراد معلول باشد تا با نقص جسمی خود ساخته و -گور بابای علم و پیشرفت دانش پزشکی- دست به ترکیب خلقت خود نزنند!!! امیدوارم شما جزو این تماشاگران نباشید!!!
ژانر: درام، ترسناک، مهیج.
فرشته سفید Beyaz melek
نویسنده و کارگردان: ماحسون کیرمیزی گول. موسیقی: ماحسون کیرمیزی گول، یلدیرای گولگن، کمال ساهیر گورل. مدیر فیلمبرداری: ایوپ بوز. طراح صحنه: زینپ کول اوغلو توران. بازیگران: سونا سلن[میزگین]، علی سورمه لی[مختار]، عارف ارکین[آحمت]، بیلگه زوبو[یاشار]، جاهیت تامر[طیار مدیر]، جزمی باسکین[صبری]، امل ساین[به نقش خودش]، ارل گون آیدین[فرمانده واحیت]، غاضنفر ئوزجان[دلقک]، ماحسون کیرمیزی گول[علی]، سارپ آپاک[رشات]، نژات اویگور[قاضی جمال]، باووز بینگول[حیدیر]، یلدیز کنتر[ملک]، زینپ توکوش[نازلی]، فادیک سوین آتاسوی، لاله بلکیس، حسین آونی دانیال، نورسیم دمیر، ارول دمیرئوز، پینار ارتوره، صالیح کالیون، تورون کاراجااوغلو، ئوزنور کولا، تومریس ئوغوزآلپ، ایلکای ساران، سونا سلن، فیرات تانیس[موسی]. 122 و 115 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. نام دیگر: The White Angel.
علی و رشات پدرشان آحمت را برای شیمی درمانی به استانبول می برند. اما آحمت که در خود تحمل شیمی درمانی را نمی بیند، از بیمارستان فرار می کند. علی و رشات او را دنبال می کنند، اما آحمت موفق به گم کردن رد خود شده و مدتی بعد خود را در برابر یک آسایشگاه مخصوص سالمندان می یابد. ساکنین آسایشگاه به تصور اینکه فرزندانش او را به حال خود رها کرده اند، از وی می خواهند تا در آنجا بماند. آحمت که به سختی قادر به صحبت کردن است، می پذیرد. علی و رشات بعد از مدت کوتاهی پدرشان را در آسایشگاه می یابند. اما چون او را از بودن در آنجا راضی می یابند، می پذیرند تا مدتی در آنجا بماند. این دو که از مرگ قریب الوقع پدرشان باخبرند، می پذیرند که دستیابی به احساس خوشبختی در آخرین روزهای عمر از ادامه مداوای کم اثر برای پدرشان مفیدتر و مهم تر است.
ساکنان آسایشگاه نیز هر کدام برای خود سرگذشتی دارند و آحمت با فهمیدن سرگذشت آنها خود را بیشتر به آنان نزدیک تر احساس می کند. در دومین روز اقامت آحمت در آسایشگاه، قرار است دو نفر از ساکنان آنجا معلمی بازنشسته به نام یاشار و نباهت با هم ازدواج کنند. پس از برگزاری مراسمی باشکوه آحمت که تصمیم به بازگشت به خانه گرفته، از این زوج و دیگران برای سفر به روستای خود در دیارباکیر دعوت می کند. پس از کرایه یک مینی بوس همگی به راه می افتند، اما سفر پر ماجرایی در انتظار آنهاست و اتفاق های غریبی نیز در مقصد انتظارشان را می کشد….
چرا باید دید؟
فرشته سفید پر فروش ترین فیلم سال 2007 سینمای ترکیه و یازدهمین فیلم پر فروش تاریخ سینمای این کشور-اوج موفقیت سینمای عامه پسند ترک- اولین ساخته خواننده مشهور ماحسون[محزون] کیرمیزی گل یکی از آن درام ها یا بهتر بگویم ملودرام جذاب، ساده-از نظر نوع نگاه اش به هستی-، راحت الهضم و دوست داشتنی است. جهان بینی ساده و انسانی اش را لااقل شرقی ها به راحتی می پذیرند، چون راه حل هایی ساده نیز برای حل مشکلات بزرگ پیشنهاد می کند. همین سادگی می تواند بلای جان فیلم نیز بشود، چون پذیرش این که هنوز در این دنیای قرن بیست و یکی افراد ساده دلی چون ساکنان روستای آحمت وجود دارند اندکی دور از ذهن است.
با این حال، فارغ از تلقی سازنده اش، فرشته سفید قصه ای جهان شمول را دستمایه کار خود قرار داده است. کنار گذاشته شدن سالخوردگان و راندن آنان به حاشیه زندگی پر هیاهو و شتاب امروزی که باعث بروز خلاهای احساسی می شود. فرشته سفید با چنین سوژه ای قصد دارد تا انسان های جامعه گرفتار میان سنت و مدرنیته ترکیه را به بازگشت به سوی شرق-آناتولی کهن و صفا و صمیمت روستایی آن- ترغیب کند تا از این راه پذیرش مرگ را نیز آسان تر نماید. کیرمیزی گول با تصویر کردن انسان های سالخورده دو سوی فلات آناتولی می خواهد منادی عشق به زندگی و عشق میان انسان ها باشد و این کار را با اختصاص دادن بخشی از درآمد سرشار فیلم به آسایشگاه های سالمندان سراسر ترکیه به شکلی عملی نیز اثبات می کند.
فرشته سفید که همزمان در 210 سینما به نمایش در آمد و بیش از یک و میلیون نفر را به سالن ها کشاند، اولین تجربه فیلمسازی کیرمیزی گول است. ماحسون کیرمیزی گول متولد 1969 بینگول استان دیار باکیر ترکیه است. وی در 22 سالگی از İTÜ کنسرواتوار دولتی موسیقی ترک فارغ التحصیل شد. از 1980 شروع به فعالیت در زمینه خواندن آواز کرد. اولین آلبوم موسیقی حرفه ایش در 1993 با نام “اگر دنیا اینه، تو پادشاهی” منتشر شد که رکورد فروش را شکست. این موفقیت با انتشار کارهای بعدی او به بنام “عزیزم”، “حقوق بشر” و “عاشق شدم همشهری” تکرار شد. از کیرمیزی گول تاکنون 12 آلبوم موسیقی منتشر شده که همگی با اقبال وسیعی روبرو شده اند. او از سال 1993 با بازی در سریالی به نام “اگر دنیا اینه، تو پادشاهی” شروع به بازیگری کرد و تاکنون در سریال های این عشق تمام شدنی نیست[1996]، همشهری[1996]، زمین نخوردم[1999]، ظالم[2003] و تبعیدی عشق[2005] بازی کرده است.
فرشته سفید مصداق کامل جمله مشهوری است که ترک های می گویند: اگر زندگی یک سفر است، پس سعی کن از آن لذت ببری!
ژانر: درام.
رویای کاساندرا Cassandra’s Dream
نویسنده و کارگردان: وودی آلن. موسیقی: فیلیپ گلس. مدیر فیلمبرداری: ویلموش زیگموند. تدوین: آلیسا لپسلتر. طراح صحنه: ماریا دیورکوویچ. بازیگران: اوان مک گرگور[ایان بلین]، کالین فارل[تری بلین]، هیلی آتول[آنجلا استارک]، سالی هاوکینز[کیت]، تام ویلکینسون[عمو هاوارد]، جان بنفیلد[آقای بلین]، کلر هیگینز[خانم بلین]، فیل دیویس[مارتین برنز]، جیم کارتر[مدیر گاراژ]، دیوید هوروویچ[پدر آنجلا]، کیت فاولر[مادر آنجلا]، تام فیشر[نایجل]. 108 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، انگلستان.
ایان و تری، دو برادر لندنی که از نظر مالی در مضیقه و دربدر به دنبال یافتن راهی برای پیدا کردن پول هستند. هر دو دوست دخترهایی دارند که مخارجی نگهداری از آنان مسلتزم پول است. ایان برای ورود به صنعت هتلداری و رفتن به لس آنجلس به همراه دوست دختر بازیگرش نیازمند پول است، اما نیاز تری به پول حالتی ضروری تری دارد چون مبلغ هنگفتی در قمار باخته است. همزمان سر و کله عموی ثروتمندشان هاوارد پیدا می شود و می پذیرد به آنها کمک کند. اما عمو هاوارد نیز به سهم خود مشکلاتی دارد و نیاز مند کمک برادرزاده های جوان خود…
ایان و تری باید شخصی را که قرار است در دادگاه علیه عمو هاوارد شهادت دهند، از سر راه بردارند. چون در غیر این صورت عمو هاوارد امکان دارد تا پایان عمر به زندان برود. و در نتیجه برادرزاده هایش نیز از کمک های مادی او بی نصیب بمانند. این کار چندان ساده نیست، اما ایان و تری که گریزراه دیگری ندارند سرانجام به قتل یک انسان تن می دهند. اما مدتی بعد در حالی که به نظر می رسد همه چیز رو به راه شده، تری دچار هراس و کابوس می شود. تنها راه به پیشنهاد عمو هاوارد، برداشتن وی از سر راه توسط ایان است….
چرا باید دید؟
آخرین فیلم آلن مانند فیلم پیشین وی یک کار اروپایی است و بسیار به دور از کمدی های همیشگی یا فیلم های جدی اش که اداهای فلسفی در می آوردند. و شوربختانه ناموفق از فیلم قبلی که به نظر می رسید سرآغاز تازه ای برای یک دوران کاری جدید باشد. یک درام جنایی اخلاق گرا و قدری که در پایان آن هر دو برادر به سزای جنایتی که انجام داده اند، می رسند و بس!
چهل و سومین فیلم وودی آلن 73 ساله که با صرف 13 میلیون دلار و با حضور بازیگرانی مشهور تولید شده و حق خود را کسب کمتر از 1 میلیون دلار در اکران آمریکا به دست آورده است. مشکل اینجاست که تماشاگر امروزی در پس این قصه تراژیک بداعت یا هیجانی که لازمه چنین فیلم هایی است را نمی یابد. از طرف دیگر بسیاری از تماشاگران هرگز با فیلم های جدی آلن کنار نیامده اند و کمدی های سبک او را بیشتر ترجیح می دهند. چیزی در حد استند آپ کمدی های امروزی که آمریکایی جماعت کشته و مرده آن است. رویای کاساندرا سومین فیلمی است که آلن در لندن ساخته، اما نه سرزندگی خبر داغ را دارد و نه قدرت درام جنایی امتیاز نهایی و چیزی که نصیب بیننده می شود یک فیلم جنایی عبوس، کم تحرک با دیالوگ های به سرعت فراموش شدنی است. تنها امتیاز فیلم بازی ویلکینسون است[به خصوص در صحنه پارک که از ایان و تری کمک می خواهد] اما این تک مضراب ها نمی تواند رویای کاساندرا[نام قایق تفریحی ایانه و آلن را از غرق شدن نجات دهد!
هرگز دوستدار پر و پا قرص وودی آلن نبوده ام، اما گمان می کنم تحمل یک تراژدی وودی آلنی فقط برای من سخت نیست. پس وودی؛ لطفاً به خانه ات برگرد و باز هم کمدی بساز و دوستدارانت را از نگرانی نجات بده! ممکنه؟
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
فهرست آرزوها The Bucket List
کارگردان: راب راینر. فیلمنامه: جاستین زیکهم. موسیقی: مارک شیمن. مدیر فیلمبرداری: جان شوارتزمن. تدوین: رابرت لیتون. طراح صحنه: بیل برژسکی. بازیگران: جک نیکلسون[ادوار کول]، مورگان فریمن[کارتر چمبرز]، شوت هیز[تامس]، بورلی تاد[ویرجینیا چمبرز]، آلفونسو فریمن[راجر]، روویتا کینگ[آنجلیکا]، راب مارو[دکتر هالینز]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه ریل طلایی بهترین تدوین صدا از انجمن تدوینگران صدای آمریکا.
ادوارد کول میلیونر و کارتر چمبرز کارگر مکانیک هیچ نکته مشترکی با هم ندارد جز بیماری علاج ناپذیری که گرفتارش شده اند و مجبور می شوند اتاقی در بیمارستان را با هم تقسیم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ناراضی است، کم کم به بودن وی عادت می کند. اما بعد از آزمایش های متعددی که روی هر دوی آنها انجام می شود، کول و کارتر متوجه می شوند که مدت زیادی برای استفاده از نعمت های زندگی در اختیار ندارند. از این رو پس از تنظیم لیستی از کارهایی که همیشه دل شان می خواسته آنها را انجام دهند، از بیمارستان فرار می کنند. این سفر مشترک در هوا و زمین باعث می شود که به همدیگر انس گرفته و یکدیگر را تسلی دهند، اما مهم تر از دوستی به وجود آمده میان این دو مرد درک لذت زندگی توسط آنهاست…
چرا باید دید؟
راب راینر فیلمساز خوش ذوقی است. متولد 1947 برانکس که تهیه کنندگی، فیلمنامه نویسی و کارگردانی فیلم هایی به یاد ماندنی چون چند آدم خوب، میزری، وقتی هری با سالی ملاقات کرد را مدیون او هستیم. به همین خاطر دیدن فیلمی متوسط و بهتر بگویم خیلی دور از اندازه های او برای من باور نکردنی است. فهرست آرزوها هر چند دو بازیگر قدر دارد که نقش هایی این چنین در کارنامه خود کم ندارند و به راحتی قابل پذیرش و همدلی هستند. شاید به خاطر حضور آنهاست که فهرست آرزوهای 45 میلیون دلاری هم موفق شده تا 67 میلیون دلار در گیشه آمریکا به دست آورد. اما فیلم غیر از چند دیالوگ نه چندان درخشان چه نشانی از سینمای راب راینر دارد؟
علت را باید در فیلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زیکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جای تعجب هم ندارد. چون دقیقاً از روی فیلم آلمانی خوب در بهشت را زدن دزدیده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدی از وقار و زیبایی آن دست یابد. البته آمریکایی کردن ایده اصلی نیز یکی از موارد اتهامی فیلمنامه نویس و کارگران است که از واقع گرایی به شدت دور است. کایل اسمیت منتقد نیویورک پست در یک جمله تکلیف فیلم را روشن کرده است، بنابر این با وی همکلام می شوم: فیلم ساختن درباره مرگ راحت است و کمدی دشوار. اما کمدیهایی که درباره مرگ هستند از همه دشوارترند!
ژانر: ماجرا، کمدی، درام.
افیون: خاطرات یک زن دیوان ه Opium: Egy Elmebeteg No Naploja
کارگردان: یانوش ساژ. فیلمنامه: یانوش ساژ بر اساس خاطرات گزا چت و کتاب آندرآس سکر. مدیر فیلمبرداری: تیبور ماته. تدوین: آنا کورنیس. طراح صحنه: تیبور لازار. بازیگران: اولریش تومسن[دکتر برنر]، کریستی اشتوب[گیزلا]، ژولت لازلو[دکتر مورواچیک]، انیکو بورچوک، گیونگیور بوگنار، رولاند رابا. 109 دقیقه. محصول 2007 مجارستان، آلمان، آمریکا. نام دیگر: Opium: Diary of a Madwoman. نامزد جایزه بزرگ جشنواره Cottbus(سینمای جوان اروپای شرقی)، برنده جایزه منتقدان بهترین فیلم-برنده جوایز بهترین فیلمبرداری، کارگردانی و صدابرداری از هفته فیلم مجارستانی، برنده جایزه سنت ژرژ نقره بهترین بازیگر زن.کریستی اشتوب و نامزد جایزه سنت ژرژ طلایی از جشنواره فیلم مسکو.
دکتر ژوزف برنر به آسایشگاه روانی دورافتاده ای منتقل می شود. او نویسنده ای معروف است که کتاب هایش از وی پزشکی مشهور و ماجراجو و اندکی بدنام ساخته است. روش های درمانی او را بسیاری از پزشکان قدیمی از جمله دکتر مورواچیک رئیس محل کار فعلی وی دوست ندارند. مورواچیک از وی می خواهد تا بیماری به نام گیزلا که ده سالی است در آسایشگاه بستری شده، معاینه کند. گیزلا ادعا می کند که شیطان خواستار روح اوست و تمام وقت خود را به نوشتن می گذراند. دکتر برنر به زودی شیفته قدرت نویسندگی زن می شود و اعتماد او را جلب می کند. تا جایی که گیزلا او را تنها دوست خود دانسته و یادداشت هایش را در اختیار وی می گذارد. اما این رابطه به دلیل تنش های روحی طرفین به زود حالتی طوفانی به خود می گیرد. گیزلا که تن خود را نیز در اختیار دکتر برنر قرار داده، تنها راه برای نجات خود را بیرون آورده شدن مغزش توسط او می داند. کاری که دکتر حاضر به انجام آن نیست. اما قبل از ترک آسایشگاه با تصمیم به انجام عمل لوبوتومی [برش دادن لُب پیشانی مغز برای درمان برخی بیماری ها] روی گیزلا می گیرد…
چرا باید دید؟
یانوش ساژ متولد 1958 بوداپست کارگردان برجسته تئاتر و سینمای مجارستان است. اجرای او از هوس زیر درختان نارون، دایی وانیا، مارا/ساد، اشباح، اتوبوسی به نام هوس، بعل و ننه دلاور و فرزندانش از تحسین شده ترین اجراهای تئاتری کشورش هستند. ساژ از آکادمی سینما و تئاتر فارغ التحصیل شده و بعدها در همانجا نیز تدریس کرده است. ساژ از اوایل دهه 1980 شروع به فیلمسازی کرد و با ششمین فیلمش وویچک-برنده 8 جایزه بین المللی معتبر- به شهرت رسید. فیلم بعدیش پسران ویتمن نیز با استقبال منتقدان روبرو شد و راه وی را برای جلب نظر بنیاد شوآ و استیون اسپیلبرگ جهت سرمایه گذاری روی فیلم مستند Eyes of the Holocaust هموار کرد. افیون دهمین فیلم ساژ به شمار می رود.
فیلم با الهام از یادداشت های دکتر جوزف برنر عصب شناس پیشگام مجاری-با نام مستعار ادبی GezaCsath- ساخته شده که برای دستیابی به مرزهایی تازه روی خود نیز دست به آزمایش های غریبی می زد. از جمله استفاده از افیون-تزریق مورفین- که به معتاد شدنش و در نتیجه بدنامی به خاطر لذت گرایی منتهی شد.
فیلم درامی روانشناسانه، کند اما قدرتمند است که در برخی سکانس ها با نمایش ابزار و روش های درمان بیماران روانی در ابتدای قرن تماشاگر را دچار شوک می کند. باور کنید ابزارهای جراحی غریبی که در فیلم می بینید دست کمی از لوازم عجیب و غریب فیلم همتایان مرده کراننبرگ ندارد. بازی کریستی اشتوب نروژی در نقش گیزلا به شدت تکان دهنده و نفس گیر است. شخصیت دکتر برنر به مثابه یک مارکی دو ساد دیگر یقیناً دلیل انتخاب چنین داستانی از سوی ساژ برای ساختن یک فیلم بوده، شخصیتی که دارای جاذبه و دافعه همزمان بسیار بالایی است و لذت جویی را اصلی بدیهی می شمارد. از طرفی حسادت وی به قدرت و توان نوشتن گیزلا و در نهایت استفاده از ایده های او برای نوشتن کتابی تازه به عنوان موتور محرکه درام نکته جذابی است که ساژ را وادار کرده تا بعد از پسران ویتمن بار دیگر به سراغ کتابی از برنر برود.
تیتراژ بدیع فیلم که با استفاده از ابزارهای رایج در میان پزشکان ابتدای قرن طراحی شده، از نکات قوت فیلم است. هرچند نمی توان افیون را به عنوان فیلمی که معرف کامل سینمای امروز مجارستان باشد، قلمداد کرد. اما برای آشنایی با یکی از بزرگ ترین کارگردان های تئاتر و سینمای این کشور مقدمه بسیار خوبی است….
ژانر: درام.
کلاورفیلد Cloverfield
کارگردان: مت ریوز. فیلمنامه: درو گودارد. مدیر فیلمبرداری: مایکل بونویلین. تدوین: کوین استیت. طراح صحنه: مارتین وایست. بازیگران: لیزی کاپلان[مارلنا]، جسیکا لوکاس[لیلی]، تی. جی. میلر[هاد]، مایکل اشتال-دیوید[راب هاوکینز]، مایک وگل[جیسن هاوکینز]، اودت یوستمن[بث مک اینتایر]، مارگوت فارلی[جن]، تئو روسی[آنتونیو]، برایان کلاگمن[چارلی]، کوین یو[کلارک]، لیزا لاپیرا[هیدر]. 85 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: Monstrous.
پنج دختر و پسر نیویورکی در شب جشن تولد یکی از دوستان شان شاهد حمله هیولایی عظیم الجثه و ناشناخته به شهر خود می شوند. یکی از آنان با استفاده از دوربین مینی دی وی خود حوادث قبل و هنگام بروز فاجعه را ضبط کرده و این نوار بعدها تبدیل به یکی از اسناد وزارت دفاع ایالات متحده شده است. ما نیز با مشاهده این نوار شاهد شادی ها، هراس ها، تلاش آنان برای نجات یکی از دوستان خود، روابط عاشقانه میان دو نفر از آنها و سرانجام از میان رفتن شان می شویم…
چرا باید دید؟
پروژه جادوگر بلر یادتان هست؟ چند نوجوان دوربین به دست که هنگام جست و جو در جنگل از بین می روند و تماشای نوارهای باقیمانده از آنان وقایع هولناکی را که بر سرشان آمده، فاش می کند.
کلاورفیلد پس از نزدیک به یک دهه همان ایده را با تغییر ژانر از ترسناک به فاجعه و صرف بودجه ای عظیم [30 میلیون دلار]به سبک جری بروکهایمر به نمایش می گذارد. البته ایده های کم مقداری چون استفاده جوانک دوربین به دست از نواری کهنه که باعث می شود به شکلی گذرا شاهد لحظات خوشی شخصیت ها در گذشته باشیم، نیز وجود دارد. و باز هم خرابی به مقیاس عظیم از جمله کنده شدن سر مجسمه آزادی و تعبیرهای فرامتنی پس از 11 سپتامبر که به زور بر تن این ایده قدیمی و به نوعی گودزیلا یا آرماگدون بازیافت شده پوشانیده شده است. تعجب آورتر از همه فروش 70 میلیون دلاری آن است که سبب شده تا منتقدان زبان به ملامت نوجوانان فیلم نشناس باز کنند[شخصاً مقدمه 18 دقیقه ای فیلم را که قرار است صرف معرفی شخصیت ها و رسیدن به لحظات فاجعه شود، کسالت آور یافتم].
متیو جورج ریوز متولد 1966 راکویل سنتر نویسنده، تهیه کننده و کارگردان معروفی نیست. تنها نکته مثبت کارنامه وی همکاری در نگارش فیلمنامه یاردز و تهیه کنندگی آن است. اولین بار که روی صندلی کارگردانی نشست حدود 12 سال قبل بود که حاصل آن فیلم ناموفق The Pallbearer بود و ترجیح داد تا با ساختن قسمت هایی از سریال های مختلف تلویزیونی خود را سرگرم کند. کلاورفیلد دومین فیلم او در مقام کارگردانی است و با فروشی که از صدقه سر تماشاگران جویای تفریح ارزان و بی نیاز از تفکر به چنگ آورده، باید منتظر همکاری آتی او با جری بروکهایمر باشیم. شاید هم کلاورفیلد 2!!! کسی چه می داند؟
ژانر: اکشن، راز آمیز، علمی تخیلی، مهیج.