نمایش روز♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

استقبال از آثار اریک امانوئل اشمیت از سوی تماشاگر ایرانی نیز باعث شده تا سهراب سلیمی در فاصله ای کوتاه سه ‏نمایشنامه از او را به روی صحنه ببرد که آخرین آنها با نام مهمانسرای دو دنیا هم اکنون درتهران روی صحنه است…‏

emanoelsmithb.jpg

‎ ‎مهمانسرای دو دنیا‎ ‎

کارگردان : سهراب سلیمی.نویسنده: اریک امانوئل اشمیت. ترجمه: شهلا حائری. طراح صحنه و لباس: منوچهر شجاع. ‏موسیقی متن: حسین علیزاده. بازیگران: محسن حسینی، پردیس افکاری، علاء محسنی، علی سرابی، مینو زاهدی، مینا ‏خسروانی.‏

شبی سردبیر یک روزنامه موفق ورزشی به شکل مرموزی سر از لابی یک هتل در می آورد. او در آنجا با فضای ‏مرموزی آشنا می شود. چند شخصیت دیگر از جمله یک رئیس شرکت، یک شعبده باز پیر، یک زن خدمتکار نیز در آن ‏هتل هستند. مرد که نمی تواند باور کند اندک اندک در می یابد این هتل نوعی برزخ است. او تصادف کرده و حالا در ‏کماست. روح وی جسمش را ترک کرده و مانند سایرین در انتظار روشن شدن تکلیف است تا با آسانسوری که در مرکز ‏صحنه قرار گرفته به جهان دیگر برود یا برای ادامه زندگی به جسمش باز گردد. در این میان آدم های مختلف نمی ‏توانند با مسئله مرگ کنار بیایند. تکلیف همه یک به یک روشن می شود. تا اینکه دختری جوان وارد این جمع می شود و ‏با عشق فضای آنها را عوض می کند. حالا همه آمادگی هرگونه فداکاری را دارند.‏

‎ ‎معلق میان دو دنیا‎ ‎

متن های اریک امانوئل اشمیت سرشار از جزئیات است. او خیلی خوب به زندگی معاصر می پردازد و این توانایی را ‏دارد که زندگی روزمره را در قالب هایی بسیار جذاب برای مخاطب خود تصویر کند. از همین رو نه تنها در ایران که ‏در تمام دنیا علاقمندان بسیاری برای تماشا یا مطالعه آثارش از خود علاقه نشان می دهند.‏

سهراب سلیمی تاکنون سه متن خرده جنایت های زن و شوهری، نوای اسرارآمیز و همین مهمانسرای دو دنیا را روی ‏صحنه برده است و توانسته تا حد زیادی به دراماتورژی درستی از متن های این نویسنده دست یابد.‏

مهمانسرای دو دنیا با یک فضای مرموز آغاز می شود. تصویری سرد که در آن پرده های بلند سپیدی از بالا به پایین ‏آویخته شده و نورهای آبی پس آن خود نمایی می کند. در مرکز صحنه یک آسانسور قرار گرفته و دو سری نیمکت در ‏دو گوشه صحنه قرار دارد. این صحنه سازی معنایی دوسویه را به ذهن مخاطب متبادر می کند. شمای کلی نشان از یک ‏هتل کنار جاده دارد و در منظری دیگر فضایی معلق و جنینی. موسیقی وهم انگیز علیزاده نیز برای دقایق اولیه سعی ‏می کند تماشاگر را وارد فضایی تازه کند. این موسیقی حتی دقایقی طولانی را به خود اختصاص می دهد تا تماشاگر ‏کاملا در فضای کار قرار گیرد و بعد کار آغاز می شود.‏

اشمیت آدم های نمایش خود را از پایگاه های متفاوت اجتماعی برگزیده است. در مرکز آنها هم دکتری وجود دارد که به ‏ظاهر مامور اداره کردن این مهمانسراست. دکتری خشن با رفتاری خشک. نقش این دکتر را پردیس افکاری بازی می ‏کند. فیزیک و بیان او در صحنه های نخستین تقریبا شبیه به یک آدم آهنی است. بسیار مقرراتی به نظرمی رسد و به ‏هیچ عنوان حاضر نیست تا با مسافران این مکان ارتباط برقرار کند. اما به مرور زمان با حوادثی که رخ می دهد به ‏خصوص فداکاری پیر مرد شعبده باز که قلبش را به دختر جوان اعطا می کند تا خود بمیرد و جوان زنده بماند معنای ‏عشق را درک می کند و شیوه بیان و حرکاتش عوض می شود.‏

در اینجا جنس بازی افکاری نیز که بسیار دقیق و حساب شده است تغییر می کند. او نرم می شود و حالا حاضر است ‏برخلاف مقررات با مهمانان این مهمانسرا همکاری کند. از سوی دیگر با حذف تدریجی پیرزن سیاهپوست خدمتکار و ‏رئیس از داستان فضا برای شخصیت های دیگر آماده می شود تا همه به شناختی دیگر از زندگی خود برسند. ‏

سلیمی در چیدن میزانسن ها با توجه به گستره وسیع سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر فضایی تخت را تدارک می بیند. اما ‏این فضا با کمک نورپردازی و سایه روشنی که از این طریق ایجاد می شود تصویر شخصیت ها را از حالت تک بعدی ‏خارج می کند. پرده های به ظاهر کاغذی اطراف صحنه هم به کارگردان کمک کرده تا تصاویر وهم آلودی ایجاد شود. ‏تماشاگر دائم دوست دارد بداند پس این پرده ها چه می گذرد. بازیگران به محض اینکه پشت پرده ها می روند با اعوجاج ‏تصویر رو به رو می شوند و همین بر رمز آلود بودن صحنه صحه می گذارد. ‏

نمایش هرچه به پایان خود نزدیک می شود نورها تیز تر می شوند. گویا آدم ها از فضایی لانگ شات به نمایی نزدیک ‏تر می آیند. از سوی دیگر رمز آلود بودن تصویر نیز از میان می رود. تماشاگر گویی به این فضا خو می کند و خود را ‏در آن بیگانه نمی بیند. ‏

سلیمی تا اینجا داستان را خوب پیش می برد اما در انتها نمایش کمی با تغییر لحن مواجه می شود. تاکید بازیگران روی ‏واژه های عشق و فداکاری و نحوه بیان آنها و حرکات موزون محسن حسینی هنگام خروج از صحنه بار دراماتیک ‏نمایش را به سمت پیام های ساده تلویزیونی پیش می برد. سلیمی می توانست پایانی ساده تر را برای نمایش خود برگزیند ‏و به اجرایی شکیل تر دست یابد.‏