نگاه دیگر ♦ کتاب

نویسنده
سینا صابری

‏”دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” به گمانم از آن داستان هایی است که دقیقا برای خواندن انسان های ‏دهه هشتاد ایران نوشته شده است. دهه ای که تاریکی اش کم از ظلمت دهه پس از کودتای کریه در سرزمین پارسی ‏مان ندارد. دهه ای که آرمان واژه خنده داری….‏

‏ ‏

drnoon1.jpg

نگاهی به کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

‎ ‎قصه آن بی شرافتی عاشقانه‏‎ ‎

وقتی دوان دوان خود را به قطار در حال حرکت می رساندم تا از جا ماندن جا بمانم، وقتی نفس هایم تند شده بود از فرط ‏دویدن، خود را در حکم شخصیت اصلی فیلم “شانس کور” کیشلوفسکی می دیدم. با خود گفتم حکما حکمتی در کار بوده ‏است تا من سوار آن قطار خلوت شوم، حدسی که درست از کار در آمد. سرنوشت من این بود تا در کوپه ای آرام گیرم ‏و کتابی بخوانم که واژگانش هنوز مرا رها نکرده اند، کتابی با ادبیات آنچنانی که سرنوشتی خیالی روایت می کند، آنقدر ‏خیالی که گاه خیال می کنیم خود واقعیت را جلوی چشمان گرفته ایم. گمان می کنیم با داستانی روبرو هستیم که انگار ‏همه اش حقیقت است. اما هرقدر که جلو تر می رویم دل دل می کنیم که کاش سقوط دکتر “نون” فقط افسانه ای باشد که ‏نویسنده آن را سروده است. افسانه باشد تا مبادا تعبیری باشد بر آن چه شاملو در شعرش گفته بود.‏

‏”دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” به گمانم از آن داستان هایی است که دقیقا برای خواندن انسان های ‏دهه هشتاد ایران نوشته شده است. دهه ای که تاریکی اش کم از ظلمت دهه پس از کودتای کریه در سرزمین پارسی ‏مان ندارد. دهه ای که آرمان واژه خنده داری در بازار سیاست ایرانی شده است. عهدی که وفای به عهد جای خود را به ‏فریب کاری داده است. دهه مردن مردانگی ها و افول فداکاری. دهه ای که درقصه زندگی هامان روایت های عاشقانه ‏جای خود را به فیکشن های هوس آلود داده است. خواندن قصه “شهرام رحیمیان” ما را می برد به چهل پنجاه سال پیش ‏از این، سال هایی که دکتر “نون” با زنی زندگی می کرد که “نون” عاشق گیسوانش بود و به خاطر نعره های “ملکتاج” ‏آن کاری را کرد که روزگارشان را سیاه کرد و کارشان را ساخت.‏

‏” دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” داستانی است که راوی دوگانه دارد. داستان مدام میان “دانای کل”( ‏روایت داستان از زبان نویسنده) و راوی “اول شخص” ( روایت از زبان شخصیت اصلی داستان) دست به دست می ‏شود که ترفند هوشمندانه از جانب نویسنده است تا خواننده همزمان بتواند هم به نجوای دل و پریشانی صمیمانه “دکتر ‏نون” از زبان خودش گوش فرا دهد و هم قادر باشد کنش ها و حرکات او را، با فضا سازی های منحصر به فردی که ‏از جانب دانای کل ارائه می شود، تجسم کند.‏

قصه، قصه مردی است که تا پیش از کودتای مرداد 1332 از نزدیک ترین رجل سیاسی به محمد مصدق نخست وزیر ‏فقید بوده و مناسبات پاک بازانه ای با وی داشته است. ماندنش در کنار مصدق نه به خاطر نسبت خانوادگی است و نه ‏سودای وزیر شدن در سر دارد. دکتر “نون” زمانی به مصدق گفته حاضرم به خاطر شما رفتگری نیز بکنم. اما ‏روزی در کنار دکتر فاطمی(از نزدیک ترین افراد به نخست وزیر) با مصدق عهدی می بندد، عهدی که پس از کودتا ‏شکسته می شود و متعاقب آن روح و جان دکتر نگون بخت را نیز در می نوردد و زندگی او و همسرش ملکتاج- که ‏ناخوداگاه در شکسته شدن عهد دکتر نون مقصر بوده- را زیر و زبر می کند.‏

دکتر نون عهد را می شکند، او به شرافت سیاسی اش پشت می کند ؛ اما نه به دلیل آنکه از تنهایی جنون آفرین زندان ‏مجرد ذله شده بود و فراتر از آن نه حتی برای آنکه از مرگ می ترسید؛ او گمان می برد می توانست همان سرنوشت ‏سلحشورانه دکتر فاطمی را پیدا کند اگر تنها نعره های کذب آن زن در میان نبود. اگر در دوران تحصیل در پاریس هر ‏شب خواب دختری را ندیده بود که لباس سپید بر تن دارد و موهایش را به دست باد سپرده است. (صفحه 51)‏

این گونه می شود که دکتر در گذر زمان به وهمی وحشیانه دچار می شود و عذابی او را محاصره می کند که از زندگی ‏چیزی برایش نمی گذارد جز زخم زدن به خود و زنش. جز آنکه مدام مصدق در ذهنش گام بردارد و او را به برانداختن ‏بنیان های زندگی اش ترغیب کند. جز آنکه آن ارمنی برایش ویسکی بیاورد و کله دکتر از نوشیدن بسیار دو برابر شود. ‏چیزی نمی ماند جز آنکه انتقام از گل هایی بگیرد که ملکتاج با دستانی ظریف و زحمت بسیار آن را در باغچه کاشته ‏بود. دل خوشی برایش نمی ماند جز آن که از همه دل بکند و تنها شب ها، وقتی هوا تاریک تاریک می شود به بستر ‏تنهای زنش برود و پیشانی او را بغض آلود ببوسد.‏

نویسنده در پرورش جملات حقیقتا بی بدیل عمل کرده و چنان ادبیات قوی و تاثیر گذاری به کار برده است که به ندرت ‏نمونه اش را در ادبیات داستانی سال های اخیرایران دیده ایم.‏

قدرت نویسنده در برانگیختن شور در مخاطب، آن هنگام که “نون” معصومانه به حرمان هایی که زنش را اسیر آن ‏ساخته می اندیشد ( صفحه 79)، وقتی که در ذهن اسیر اوهامش، برای مصدق از گناهانش می گوید (92) و یا وقتی با ‏ملکتاج خاطرات عشق بازی های عاشقانه اش را مرور می کند (صفحه 97)، به شدت محسوس است.‏

از نقاط ضعف معدود تکنیکی کتاب می توان به افتادن نویسنده در ورطه تکرار در جملات و احساسات و افکار دکتر” ‏نون” اشاره کرد. در مقابل فضاسازی های نویسنده(برای مثال شرایط دکتر نون در زندان) با جزئیات بسیارهمراه است ‏و واژگان به اندازه ای با دقت انتخاب شده اند که تکرار در جملات ملال را برای خواننده به ارمغان نمی آورد. نویسنده ‏از ظرافت نوشتاری مدرنی نیز بهره می برد که به نظر می رسد متاثر از ادبیات غربی است، برای مثال او برای آشنا ‏ساختن خواننده با پیشینه دکتر نون هرگز عجله نمی کند و در قالب کلیشه های مرسوم او را به ما نمی شناساند بلکه در ‏موقعی به هنگام و به شکلی غیر مستقیم هر آنچه لازم است را راجع به شخصیت اصلی نویسنده می گوید و مخاطب را ‏از صبری که به خرج داده راضی می کند. ‏

داستانی که “شهرام رحیمیان” در سال 1993 در آلمان نوشته، اگر چه مدام در فواصل زمانی جابجا می شود و چون ‏فیلمی با تدوین غیر خطی است اما نویسنده با مهارت توانسته پیوستگی آن را حفظ نماید. گره افکنی، کشمکش و اوج ‏همگی به زیبایی در اثر مدرن – ونه پست مدرن- “رحیمیان” به چشم می خورد‏

تراژدی دکتر “نون” به باور من همان چیزی است که لازم است خوانده شود تا به یاد آوریم در این مرز و بوم ‏روزگاری آرمان و امید چگونه تار و پود انسان ها را در می نوردید، چگونه تنها یک عهدشکنی می توانست انسانی را ‏از خود بیزار کند. ‏

به گمانم دکتر “نون” و رنج بر باد رفتن شرافت شرقی اش باید همان تعبیری باشد که شاملو در شعرش گفته بود:‏

‏”هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم”. ‏

drnoon2.jpg

‏ “شهرام رحیمیان” در سال 1338 در تهران به دنیا آمد اما قریب به 31 سال است که به سرزمین ژرمن ها کوچ کرده ‏است و در بندر هامبورگ زندگی می کند. رحیمیان به هیچ روی نویسنده پرکاری نیست. از سال 1985 (1364) که ‏نویسندگی را شروع کرده تنها دو اثر به غیر از “دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد”، نوشته است : ‏

‏”ممد دیوونه” و مجموعه داستان “مردی در حاشیه” که سه داستان کوتاه در خود جای داده است.‏