بررسی♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

مسعود نوابی متولد 1329 شیراز در کالج فیلم لندن درس خوانده و از 1356 با ورود به تلویزیون کارنامه هنری خود را بنیان گذاشته است. نوابی در طی این سال ها در نوشتن و کارگردانی فیلم های کوتاه و بلند و نمایش ها و مجموعه های تلویزیونی فعال بوده و از سال 1373 با ساختن سال های بی قراری وارد عرصه سینما نیز شده است. کلاهی برای باران سومین فیلم او و دومین فیلم کمدی کارنامه اش پس از قلقلک[1384] است که این روزها در تهران به روی پرده رفته است.

navabi1.jpg

زنگ خطر به صدا در آمده

کارگردان: مسعود نوابی. نویسنده: فریدون فرهودی. مدیر فیلمبرداری: مجتبی رحیمی. تهیه کننده: سید محسن وزیری. بازیگران: رضا عطاران، حدیث فولادوند، جواد رضویان، فتحعلی اویسی.

خلاصه داستان: ابراهیم برای دزدی به منزل باران می رود. آنجا متوجه می شود که باران عاشق پسری به نام پیروز است که به او کم محلی می کند. باران خود را می کشد و ابراهیم و دوستش او را نجات می دهند. از این پس ابراهیم به باران قول می دهد تا در ازای دریافت پول به باران کمک کند تا پیروز دوباره عاشق او شود. چنین می کند اما در انتها خود نیز به باران دل می بازد.

مسعود نوابی تحصیل کرده سینما از انگلیس است. او در بدو ورودش به سینمای ایران فیلم سال های بیقراری را کارگردانی کرد که فیلمی تلخ بود و به آرزوها و حرمان های جوانان در دهه هفتاد می پرداخت. اما برای ساخت فیلم های دوم و سوم خود با یک وقفه زیاد سراغ سینمای تجاری رفت و دو فیلم قلقلک و کلاهی برای باران را در یک سال عرضه کرد. دو فیلمی که به هیچ وجه نتوانست موفقیتی را با خود به همراه آورد. قلقلک در بحبوحه قاچاق فیلم های ایرانی روی پرده رفت و فروش چندانی نکرد. اما کلاهی برای باران با وجود این که به فروش خوبی دست یافته، از منظر ساختار گام موثری برای سازنده اش محسوب نمی شود.

فارغ از بررسی فیلم کلاهی برای باران که در جای خود به آن هم خواهم پرداخت اکران بی دغدغه چنین فیلم هایی می تواند زنگ خطری برای سینمای ایران محسوب شود. سینمایی گیشه ای و آشنا بر مؤلفه های فیلمفارسی که به شدت سینمای متفکر را پس می زند و به مدد مسئولین ارشاد حتی به این سینما پوزخند هم می زند. فیلم های سخیفی همچون کلاهی برای باران به سادگی تولید و اکران می شوند و به دلیل حمایت هایی که ارشاد به خاطر بی خطر بودن شان از آنها انجام می دهد تهیه کنندگان را وا می دارد تنها به تولید چنین فیلم هایی روی آورند. مردم هم به دلیل چهره های آشنای طنز های شبانه تلویزیون از آنها استقبال می کنند و بیلان مسئولین دولتی هم در پر کردن سالن ها بالا می رود.

navabi2.jpg

کلاهی برای باران در اجرا از الگو های آشنای سینمای فارسی بهره می جوید. اما به مدد حضور فریدون فرهودی به عنوان فیلمنامه نویس تا اندازه زیادی از بی منطقی و پراکنده گویی دوری می جوید. مهم ترین تفاوت فیلم با سایر تولیدات مشابه را باید ابتدا در فیلمنامه نسبتاً متفاوت آن و بعد در نوع استفاده کارگردان از آن عناصر کلیشه ای دید. شیوه روایت داستان فیلم از ابتدا به گونه ای است که چه در معرفی شخصیت ها و چه فضاسازی ها، تماشاگر تا حدودی با ریشه های وقایع بعدی آشنا می شود و به اصطلاح وقایع فیلم و شخصیت پردازی ها منطق تقریبا دراماتیکی دارند. عشق دیوانه وار «باران» به «پیروز» که حتی منجر به خودکشی او شده است تا پایان پا بر جای ماند و دخالت «ابی» و صحنه سازی های او برای مواجهه باران و پیروز هر چند خودش را اسیر باران می کند ولی تبدیل به یک رابطه دوطرفه نمی شود. به عبارت دیگر منطق داستانی فیلم پذیرفتنی است که عملاً تبدیل به یک پایه برای شوخی سازی های گفتاری، رفتاری و سینمایی شود. با توجه به قابلیت های پنهان فیلمنامه کارگردان در تصویر کردن آنها چندان موفق نمی نماید.

میزانسن های فیلم در اغلب موارد به کارهای تلویزیونی می ماند. شوخی ها در برخی فصول کاملا قابل حدس زدن است. حتی در برخی موارد که داستان باید پیش برود به یک پاساژ نیازمند می شود این پاساژ کاملا بی منطق می نماید. در قسمتی از فیلم جلال برای اینکه بداند پیروز و دوستش کجا قرار می گذارند تا ابی و باران هم سر راه آنها ظاهر شوند با لباسی مبدل به مغازه پیروز می رود و نکته اینجاست که اتفاقی هنگامی وارد می شود که دوست پیروز در حال قرار گذاشتن برای رفتن به جایی هستند و بعد بی دلیل آن مکان را ترک می کند. یا باران می گوید که از دلایل دلبستگی اش به پیروز شاگرد اول بودن او در دانشگاه بوده است. اما آنچه از پیروز می بینیم یک کاسب بازاری است و به هیچ عنوان نشانه هایی از یک جوان تحصیل کرده را در او به چشم نمی خورد و مشکلاتی از این دست.

با تمام نقایص فیلم نمی توان بازی خوب رضا عطاران را از نظر دور داشت. او بعد از فیلم هوو کم کم می رود تا پرسوژهایی جالب توجه را از خود در سینمای ایران عرضه کند. آدمی بی خیال که هیچ چیز را در زندگی جدی نمی گیرد و کاملا دم غنیمتی زندگی می کند. با اینکه ما از ابتدا می دانیم او در انتها عاشق باران خواهد شد اما تا پایان داستان به گونه ای رفتار می کند که ما باور کنیم بازی مان می دهد. دیگر بازیگران فیلم همانند جواد رضویان چیزی بیش از چهره هایی که از خود در طنز های شبانه تلویزیون نشان داده اند نیستند و تنها مخاطب را به خاطرات این مجموعه ها سوق می دهد. تماشاگر هم هر گاه اتو را در لباس های مختلف می بیند به سپرده های ذهنی اش متوسل شده و خنده می کند.

نوابی هنگام نگارش سعی کرده اصول کلاسیک داستان گویی را رعایت کند. از شکل دادن به داستانک ها و بازی با آنها تا انتهای فیلم و…. اما فیلمساز هر کجا قصد داشته به بی منطقی روی آورد فیلمنامه را نیز قربانی کرده است. به هر حال فیلم هایی از شکل کلاهی برای باران بسیار ساخته شده و در نوبت اکران های بعدی قرار دارند.