دکترهرمیداس باوند ،استاددانشگاه و دیپلمات بازنشسته درگفت وگو با روز با بررسی ویژگی های بسته پیشنهادی ایران به غرب گفت: این تحلیل که چون آمریکا درعراق وافغانستان گیراست می توانیم هرخط مشی ای را پی بگیریم اشتباه است. به گفته وی “اگر ایران از فرصت به وجود آمده در روابطه تهران-واشنگتن استفاده نکند، با توجه به تحولاتی که درجامعه سیاسی آمریکا وتضعیف احتمالی موقعیت اوباما ممکن است شکل بگیرد، ایران با گزینه های دشواری روبرو می شود”.
این گفت وگو در پی می آید.
با توجه به اینکه موضوع هسته ای به صورت خاص دربسته پیشنهادی ایران نیست سرانجام بحث پیرامون این موضوع چه خواهد بود؟
در این بسته مسائل کلی مانند فلسطین، مبارزه با جنایات سازمان یافته و خلع سلاح هسته ای مورد بحث قرارگرفته است. ولی وقتی قرارباشد درمورد خلع سلاح هسته ای صحبت کنند،یعنی این بحث ابعاد مختلفی دارد؛ هم جنبه ایجابی و هم سلبی. یعنی کسانی که درجهت دسترسی به فن آوری هسته ای هستند باید متعهد بشوند که دسترسی شان برای مقاصد صلح دوستانه است و دلایلی که ارائه می کنند کافی باشد. یک جنبه هم دارد که مربوط به خود ان پی تی است که بر اساس آن قدرت های هسته ای متعهد شده اند به تدریج خلع سلاح کنند. بنابراین خود بحث خلع سلاح هسته ای موضوع را به پرونده هسته ای می کشاند. مسائلی مانند حقوق بشر و تجدید نظر در ساختارسازمان ملل و یااقتصاد بین المللی مسائلی کلی است که دربسته ایران مطرح شده است. اگر به تکنولوژی هسته ای اولویت بدهند ،ابعاد واشکال مختلف مسئله ایران به صورتی گریزناپذیر در این چارچوب جای خواهد گرفت.
برای غرب موضوع هسته ای محور هرنوع مذاکره با ایران ذکر شده است . بسته پیشنهادی با توجه به موضوعاتی که ایران پیشنهاد کرده چه وضعیتی را پیش روی طرف غربی می گذارد؟
مساله فلسطین از سال ۱۹۴۷ تا کنون ادامه دارد وموضوعی نیست که در یک مذاکره قابل حل باشد. مساله حمایت از تروریسم بین المللی هم با این مساله ارتباط پیدا می کند. اینها مسائلی است که دریک مذاکره دو جانبه بین ایران و ۵+۱ نمی تواند حل شود. به همین جهت ارائه این بسته پیشنهادی یک جنبه تاکتیکی دارد که توپ را در زمین طرف مقابل بیاندازند تا طرف مقابل هم به پیشنهاد بدهد. غربی ها سعی خواهند کرد اولویت را به مساله هسته ای بدهند وپیرامون این مساله مذاکرات انجام شود. اگر به نتیجه ای رسیدند که فبها واگر به نتیجه نرسیدند که خود به خود مساله منتفی می شود.
زبان و محتویات بسته پیشنهادی ایران چه ویژگی هایی دارد؟ آیاچنین پیشنهاداتی از لحاظ عرف دیپلماتیک مرسوم است؟
نکاتی دراین بسته است که می تواند قابل مذاکره باشد. طرف آمریکایی هدفش این است که مذاکره انجام بشود واگر به نتیجه نرسید به عنوان نمایندگان جامعه بین المللی بگویند ما همه راه های دیپلماتیک را رفته ایم و به روس ها هم که از اولویت مذاکره سخن می گویند، بگویند ببینند مذاکره راه به جایی نبرده است. آنوقت موضع گیری شان در شورای امنیت تغییر خواهد کرد واگر بخواهند از لحاظ تحریم های سنگین اقداماتی بکنند- چه درمحدوده شورای امنیتی یعنی ماده ۴۱ منشور وچه خارج از آن یعنی اقدامات یک جانبه- محمل خواهند داشت. یعنی خواهند گفت در آن چارچوب ها هم مذاکرات پیگیری شد اما به ناچار باید به سوی تحریم ها رفت.
با توجه به اینکه دولت اوباما علاقه ای به اعمال روش هایی که در دوران بوش دردستور کاربود، ندارد عملا سرانجام چنین مذاکراتی چه خواهد بود؟
دولت اوباما قصدونیتش این بود که مساله را حل بکند وحسن نیتی هم نشان داد وگفت که بدون شرط این مذاکرات انجام خواهد شد. به نظرم الان فرصتی برای ایران است که از این حسن نیت استفاده کند. هر دو طرف نیاز به تعدیل مواضع اولیه خودشان دارد. اگر از این فرصت استفاده و به یک تفاهمی منتهی بشود که دستاوردی است. اما اگر چنین آمادگی برای حل این مساله وجود نداشته باشد ومذاکرات به نتیجه ای منتهی نشود، به ناچار علیرغم اینکه میل اوباما نیست ولی تحت تاثیر فشارهای کنگره، لابی اسراییل و جمهوری خواهان مجبور خواهد شد به نحو دیگری عمل کند. الان فضای داخلی آمریکا هم عوض شده است. در ماه های اول پس از انتخابات اوباما دست وی باز بود ولی با گذشت زمان وفشارهایی که از اطراف اعمال می شود آن آزادی عملش محدودتر ومحدودتر می شود. لذا این تلاشی است که بدون پیش شرط و حتی درچارچوب ملاحظاتی که ایران مطرح کرده قرار است مذاکرات در اوایل اکتبر انجام بدهند. اگر به نتیجه ای نرسد هیچ چاره ای برای امتحان گزینه های دیگر توسط آمریکا وجود ندارد. منظورم این است که در ابتدای امر فضا مساعد بود و اگر از سوی ایران هم با پاسخی مثبت روبرو می شدند می توانستند مسایل را سریعتر واسانتر حل بکنند،اما با گذشت زمان و موضع گیری هایی که کنگره مطرح کرده و طرح موضوع تحریم بنزین و مخالفت بعضی از اعضای جمهوری خواه وفشار لابی اسراییل و بالاخره همین نظر سنجی هایی هم که در رابطه با مردم شده، وضعیت عوض شده است. وقتی هدف های اولیه ای که اوباما مطرح کرد با دست انداز هایی روبرو شود جایگاه رییس جمهور افت می کند. نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است که وضع اوباما با روزهای اولیه بعد از پیروزی انتخابات متفاوت است. او هم در محدودیت هایی قرار گرفته است که سعی کرده اند درچارچوب پیشنهادی ایران مذاکرات را پیگیری کنند. به نظرم این هم به نوعی دستاوردنسبی برای طرف مقابل است چون چارچوب او را پذیرفته اند، اما اگر به نتیجه نرسد راه حل های دیگری را انتخاب خواهند کرد.
به نظر می رسد دولتمردان ایرانی گمان می کنند که چون دولت آمریکا در عراق وافغانستان درگیری زیادی دارد وعملا نمی تواندایران را تهدید کند هیچ دلیلی برای امتیاز دادن وجود ندارد . آیا این تحلیل درست است؟
این تحلیل کاملا اشتباه است. من یک مثالی می زنم. در سال ۱۸۳۸ سیاست چمبرلن که Policy of Appeasement بود در کنفرانس مونیخ چکسلواکی را در سینی گذاشتند و تقدیمش کردند تا از بروز جنگ جلوگیری کردند. هیتلر فکر می کرد چون انگلیس به هیچ وجه آمادگی ورود به جنگ را از لحاظ اقتصادی و روانی ونظامی ندارد، بنابراین دستش باز است که اگر به لهستان هم حمله کند انگلستان سیاستی جز نظاره کردن نخواهد داشت. اما این ارزیابی نادرست بود. همین ارزیابی باعث شد که انگلستان اعلان جنگ بدهد و فرانسه هم اعلان جنگ بدهند وجنگ جهانی دوم آغاز شد. این استدلال که آمریکا آمادگی ندارد که یک درگیری دیگر درمنطقه ایجاد کند وما بنابراین آزاد هستیم که یک خط مشی متفاوتی را ایجاد کنیم براساس این ارزیابی و نادرست است. وقتی راه های مسالمت آمیز به نتیجه نرسد به ناچار افکار عمومی داخلی آمریکا هم به رییس جمهورشان فشار می آورند که سیاست جدیدی را اتخاذ کند. همیشه این اشتباهات درسیاست است که به فاجعه ویا شبه فاجعه منتهی می شود.
آیا این اشتباه درمورد ایران هم می تواند رخ بدهد؟
فکر می کنم فرصت کوچکی است که باید استفاده شود. اگر براین مبنا باشد که چون طرف در عراق وافغانستان گیر است بنابراین اقدامی نخواهد کرد درست نیست چون کشور دیگری ممکن است این کار را انجام بدهد. اقدام آنها هم لازم نیست مانند عراق وافغانستان باشدو می تواند یک اقدام از راه دور باشد؛ همان طور که در صربستان صورت گرفت. یعنی درگیری از راه دور. لذا باید حساب همه این احتمالات را کرد و با درنظرگرفتن آلترناتیوهای مختلف خط مشی ای را انتخاب کرد که در جهت حل مشکل باشد و گرنه دیپلماسی که بخواهددرجهت استمرار مشکل باشد دیپلماسی صحیحی نیست. مقطعی می شود سیاست تهاجمی اتخاذ کنیم اما اگر این تخاصم بخواهد به صورت مستمر وطولانی باشد وهزینه زیادی هم بابت آن پرداخت کند و به کشورهای دیگر باج بدهد که دیگران را تعدیل کند وهزینه سنگینی بابت آن بدهد، درست نیست. اگر تصمیم درست گرفته شود لازم نیست به دیگران باج داده شود وبه خاطر ملاحظات غیرضروری فرصت هایی راکه پیش می اید را از دست داد.