یک فریم سیب لطفا

محمد قائد
محمد قائد

زمانی سیبهایی معطر و مثل رنگین‌کمان - سبز پسته‌ای و زرد و قرمز و نارنجی بر زمینه‌ای روشن - شاید از ‏آذربایجان می‌آمد، ‌شاید از خارج. امروز همه جا میوه را نارس به سردخانه می‌برند و با مالیدن روغن و مواد ‏محافظ، به معنی‌ واقعی‌ کلمه، فرصت شکوفایی را از آن می‌گیرند. قند را با کود شیمیایی می‌توان ایجاد کرد؛ رنگ و ‏طعم (یعنی بویی که همراه مزه در کلۀ آدم بپیچد) آفتاب می‌خواهد. ‏
‏ ‏
خانم فرنگی با دیدن سیبهای تکنی‌کالر در میوه‌فروشی گفت در بچگی وقتی به مدرسه می‌رفت دوست داشت سیب ‏دستش بگیرد. با شعف جلو رفت، یکی برداشت و پرسید چند است. میوه‌فروش گفت دانه‌ای نیست. خریدار که ‏فارسی خوب صحبت می‌کند با تعجب گفت اما سیب دقیقاً دانه‌ای می‌روید نه خوشه‌ای. نگاه میوه‌فروش به طرف ‏کارتن میوه‌های دورریز کنار جو رفت و نگران شدم اگر لنترانی بپراند و فرنگی یکی از ناسزاهای تند رایج در زبان ‏خودش را به فارسی تحویل بدهد قضیه بیخ پیدا کند.‏
‏ ‏
به کاسب ِ حبیب خدا گفتم ما الان نمی‌توانیم پاکت میوه دست بگیریم و این یک دانه را هر چقدر دلش می‌خواهد حساب ‏کند. برگشت و با ته‌رنگی از ملامت گفت: “شما که ماشاء‌الله زبان آدمیزاد بلدید به این خانم با این دک‌ و پز حالی‌ کنید ‏مردم این‌جا این جوری خرید نمی‌کنند.“‏
‏ ‏
در ممالکی با دستمزد پایه و درآمد سرانۀ شش و هشت و ده برابر ایران، خریدن یک خوشه انگور،‌ یک دانه انار و یک ‏قاچ هندوانه امری عادی‌ است. در مملکتی که نالیدن از گرانی در حکم موسیقی متن است، اگر به سبزی‌فروش گفتید ‏این همه سبزی لازم ندارید و وقتی میوه‌فروش با قدری تحقیر ِ تمرین‌شده و با صدای‌ بلند می‌پرسد “فقط همین سه ‏قلم؟” به استحضار ایشان رساندید همین کیسه‌های مملوّ را هم که در انتخاب محتویات آنها اجازۀ ‌دخالت نداشته‌اید برای‌ ‏خوشامد ایشان می‌خرید، بهتر است دیگر آن طرفها آفتابی ‌نشوید زیرا محل گربه به شما نخواهند گذاشت.‏
‏ ‏
زمانی در متون سیاسی می‌نوشتند دیکتاتورهای آمریکای لاتین با توطئۀ شرکتهایی آمریکایی که در کسب‌وکار میوه‌اند ‏سر کار می‌آیند- همان طور که در اطراف ما کمپانی نفتی مسئول تمام گرفتاریها بود. سالهاست اسمی از یونایتد فروت‌ ‏نمی‌بینیم. چه شدند آن میداندارهای جهانخوار و قاتل امثال چه‌گوارا؟
‏ ‏
شاید روح شیطانی‌شان در میوه‌فروش‌های ایران حلول کرده باشد که هرآینه در زمرۀ شریرترینانند در این سرزمین ‏شرورخیز. پس از سالها گذر از برابر ردیف دکانهای برخی از اینها، به یاد ندارم زیر آن همه لامپ مدادی ِ ‏مدام‌روشن حتی یک مشتری دیده باشم. شاید با امدادهای غیبی سر پا می‌مانند. شاید هم به برکت سخاوت معدود ‏مشتریانی که برای قطر میوه احترام قائلند و به آبرو اهمیت می‌دهند.‏
‏ ‏
آه، آبرو، آبرو. میوه در ایران فقط به سلولز و گلوکز و ویتامین مربوط نمی‌شود؛ پای شأن و آبرو در میان است. ‏موز و نارنگی و خیار نوبر در مجلس شورای اسلامی اسباب حرف شد و همواره در برابر حاج‌آقاهای دامة‌افاضاته ‏در انواع جلسات رسمی حکومت دیده می‌شود. واعظانی که زهد و تقوای الهی به خلایق حـُقنه می‌کنند از این رفتار ‏اسرافکارانه شرمنده به نظر نمی‌رسند. تل ّمیوه به شکمبارگی و لفت‌ و لیس بیت‌المال مسلمین ارتباطی ندارد. فقط ‏برای احترام به دیگران و آبروداری است.‏
‏ ‏
در نیرنگستان آریایی‌ـاسلامی، موز و نارنگی ِ پوست‌جدا که چندین عدد آنها را می‌توان به‌سرعت و سرپایی بلعید ‏جایگاهی والا، شاید در حد عنعنات ملی، دارند. هیچ مجلس محترمی بدون آنها به‌اندازۀ ‌کافی محترم نیست. و میوه تا ‏زمانی که درشت و درشت‌تر و بسیار درشت نباشد احترام بر نمی‌انگیزد. هستند انارهایی‌ عظیم که برای خوردن آنها ‏باید چندنفری به حمام رفت و لـُنگ به کمر بست. چنین میوه‌جاتی بیشتر برای تألیف قلوب است تا تأمین ویتامین.‏
‏ ‏
به آدم صرفه‌جو ممکن است برچسب خسیس بخورد اما کسی که بگوید در ‌خانه‌اش هر هفته هشت عدد سیب و پرتقال ‏لازم دارد به علاوۀ دوتا برای مهمانی که جرئت بورزد دکور میز پذیرائی را به هم بزند، یعنی میوه را دانه‌ای ‏می‌خرد. یعنی بی‌آبرویی. یعنی موضوع‌جوک‌شدن. میوه را باید کیسه‌ای و توبره‌ای و صندوقی و گاله‌ای خرید.‏
‏ ‏
در راستای فرهنگ درهم‌خری ِ میوۀ فلـّه،‌ میدانهای تره‌بار شهرداری خانواده‌های پرجمعیت و مقتصد را از ستم ‏میوه‌فروش‌های گانگستر در امان می‌دارد. اما خریدن کیسه‌های پلاستیک پر از زردآلو و هلوی کال ِ مثل سنگ، بیش ‏از لذت‌بردن از طعم ناموجود، شاید به افراد این احساس را می‌دهد، و دیگران هم می‌بینند، که وضعشان بد نیست. ‏آبرو و اعتماد به‌نفس مقدم بر ویتامین.‏
‏ ‏
درهرحال، شاید بد نباشد به بچه‌ها یاد بدهیم سهم سالانۀ هر انسان از ‌باغهای جهان حداکثر چند دانه زردآلو و هلو و ‏انار شاداب است که در آفتابْ طعم گرفته باشد. پیش از این کار، بزرگترها خودشان باید یاد گرفته باشند که عادت ‏نوظهور خریدن یک کیسه پرتقال در چلۀ تابستان لزوماً نشانۀ برخورداری و آبرو نیست. این هم نیاز به آشنایی بیشتر ‏با ملتهای مالدار و چیزفهم دارد.‏
‏ ‏
میوۀ‌ مرغوب را در گونی نمی‌کنند و دانه‌ای است اما به نظر نگارنده واحد قائل ‌شدن برای برخی چیزها لزومی ‏ندارد، مثلاً اینکه به مرغابی (پرندۀ مورد علاقه‌اش در طبیعت و، بیش از آن، در قابلمه، اما نه در فر) بگویند قطعه -‌ ‏لغتی که برای موسیقی مناسب است. اگر استعمال واحد اجباری باشد می‌توان واژۀ فریم را از عکاسی برای سیبهای ‏زیبا وام گرفت. تجسم کنیم آن خانم به میوه‌فروش می‌گفت: “یک فریم سیب هایـپررئالیستی، لطفاً.“‏