”سمیه توحیدلو” می نویسد:
بسیار اتفاق افتاده که در جمع های مختلف بنشینیم و تا حرفی از سیاست زده می شود، شاهد موضع گیریهای عجیب و غریب اطرافیان باشیم. اینکه مثلا “سیاست را بی خیال” یا “ما را چه به سیاست!” نکته جالب ماجرا اینجاست که همین افراد ضد سیاست، وقتی پای بحث های داغ سیاسی بین دوستان و جماعت نزدیک می رسد، به شدت همراه شماره اول بحث هستند، اما اگر مثلا مستقیم از سیاست از ایشان بپرسیم، آن را موجودی تهوع آور و تنفربرانگیز برمی شمارند. در واقع ژست و پرستیژ بالاتری هست اگر به فردی بگویند فعال اجتماعی تا فعال سیاسی، چون احتمالا فعال سیاسی فردی است مزور که به راحتی مثلا دروغ هم می گوید!
این سیاست زدگی موجود در جامعه ما در واقع روی دیگر سکه سیاسی بودن افراطی مردمانمان است. مردمانی که سیاست حتی برای نان شبشان، نوع لباسشان و حتی تعداد فرزندانشان هم تصمیم می گیرد. مردمانی که از هر فرصتی برای درددل و گفتن حرف های سیاسی استفاده می کنند و در نهایت بر هرچه سیاسی و سیاست است لعن و نفرین می فرستند.
خدای من یک چنین خدائی ست
”خاطرات جبهه” نوشته است که خدایش با خدای بعضیها فرق زیادی دارد:
خدای من، خدای شما نیست. من خدایی را که شما می پرستید، نمی پرستم. خدای من هیچ وقت در کمین ننشسته تا من ناچیز حقیر، یه گناه بکنم و اون بپره مچم رو بگیره. خدای من خیلی رحمانه و خیلی چیزارو ندید می گیره. خدای من با چهار تا رشته موی یه دختر جوون، آتیش بپا نمی کنه.
اتفاقا راه می افته دنبال همون دختر خوشگله که خودش درستش کرده، تا مخلوقش رو از خطر نجات بده.
خدای من فقط وقتی شماهارو با اون چهره های نورانی و سفید و قشنگ خلق کرد، به خودش تبریک نگفت، اون سیاه آفریقایی توی اون سر دنیا، من رو با این کوه معصیت، اصلا حیوانات رو توی ذره ذره عالم، یا همین آدمای هپلی رو که گوشه خیابون توی آشغالا می گردن تا بلکه از ته مونده افطار شاهانه من و تو، لقمه ای گیرشون بیاد، آفرید، برای همشون گفت: “تبارک الله احسن الخالقین”. اصلا من برای خودم یه خدای دیگه ای دارم. خدای اختصاصی و ویژه. به هیچ کس هم نشونش نمی دم. مال مال خودمه. به کسی هم ربطی نداره.
خون دل خوردم تا زیتون شش سالش شد!
”زیتون” شش سالگی وبلاگش را جشن میگیرد:
هر سال حدودای بیست و پنج شهریور که میشه عزا میگیرم که چی باید برای سالگرد وبلاگنویسیم بنویسم. نه بلدم یه متن شاعرانه احساساتی بنویسم و نه بلدم بشینم بهصورت منطقی جمعبندی کنم و آمار دربیارم که آره من اینقدر پسرفت یا پیشرفت داشتم. فقط میدونم تو این شش سال کلی چیز یاد گرفتم و کلی تجربه اندوختم. که اگر بیشتر از محیط واقعی زندگی بیشتر نبوده مسلما کمتر هم نبوده. از همه مهمتر، کلی دوست خوب پیدا کردم. حتی از بین مخالفینم.
اینو گفتم برای خودم که گاهی میشینم کلی فحش میدم به خودم که چرا اصلا شروع کردم. چرا کلی از وقت خواب واستراحت و وقتی که باید در کنار خانواده باشم رو گذاشتم سر وبلاگنویسی. شاید مسخره باشه گاهی دکتر اخطار جدی داده یه مدت اصلا نرو پای کامپیوتر ولی گوش نکردم و تا صبح نشستم پاش.
تابهحال نهصد پست تو این وبلاگ نوشتم. گاهی هر پست چند شماره. کلی خون دل خوردم تا زیتون رو قسطی خونهدار کردم، شوهرش دادم، کار براش پیدا کردم، اگه اخراجش کردن از پا ننشستم و دلداریش دادم باز کار دیگری براش جور کردم… کلی کار ریختم سرش اما نذاشتم هیچوقت وبلاگنویسی رو ترک کنه. چون میدونم براش لازمه!
بومیگزینی کنکور، اصلا عین عدالت است!
[](http://gooshzad.blogspot.com/)
”گوشزد” در حاشیه اعمال قانون بومیگزینی و در نتیجه پیامدهای آن بر انتخاب رشته و نتیجه نهایی آزمون برخی شرکت کنندگان کنکور نوشته است:
هیچ شهرستانی با رتبه هفتاد و هشتاد کنکور سراسری نتوانسته است که در هیچیک از رشته های خوب در دانشگاههای خوب تهران قبول شود! مشکل وقتی بزرگتر می شود که بدانیم کسی که رتبه پانزدهم دانشگاه تهران است که صدوپنجاه و هشت نفر دانشجوی پزشکی در سال جدید می پذیرد، آنقدر از پذیرش خود مطمئن است که اولویت های بعدیش را سرسری انتخاب کرده است و نیز رتبه پنجاهم کنکور ریاضی آنقدر مطمئن است که برق یا مکانیک شریف یا حداقل کامپیوتر و عمران قبول می شود که دیگر به اولویت های بعدی دقت نکرده است.
پی نوشت:
یعنی انتظار داری که من که برادرم با رتبه حدود پانصد پزشکی تهران قبول شده است بیاید و اعتراض کند و جایش را بدهد به پسر شما که رتبه اش مثلا پنجاه است و خودش برود یزد و هفت سال مخارج و دوری و رفت و آمد.به نظر من عدالت همین است که پسر شما پهلوی شما در اصفهان پزشکی بخواند و برادر من هم در تهران و یکی دیگر هم در یزد.اون چند تا سوالی هم که ایشون تو کنکور بیشتر از برادر من زده دلیل نمی شه که لیاقتش بیشتر از برادر من باشه.در ضمن ظلم علی السویه هم عین عدل است.
فتوای تازه: میکیماوس را باید کشت!
”آقا اجازه” از یک فتوای باورنکردنی خبر داده است:
اگر خود این خبر را نخوانده بودم، باور نمی کردم. در واقع، در ابتدا گمان می کردم که این یک شوخی بی نمک است. اما دیلی تلگراف این خبر را داده است. شیخ محمد منجد گفته است که موش از سربازان شیطان به شمار می رود و هر چه موش آن را لمس کند، نجس است و از همین رو میکی ماوس باید کشته شود!
جناب شیخ که خود در گذشته دیپلمات سفارت عربستان سعودی در واشنگتن بوده است، در برنامه تلویزیون ”المجد” گفته است که بر اساس شریعت اسلامی هم موش خانگی و هم همزاد کارتونی آن باید به قتل برسند. او افزوده: “ موش از سربازان شیطان به شمار می رود و توسط او هدایت می شود. اما موش در کارتونهای تام و جری و میکی ماوس به بچه ها یاد می دهد که این موجود دوست داشتنی است. موجوداتی که بر اساس طبیعت خویش، بر اساس منطق و قانون اسلامی کریه و کثیف هستند، این روزها مورد توجه بچه ها قرار گرفته اند و بچه ها آنها را دوست دارند… میکی ماوس وحشتناک است و از این رو بر اساس قانون اسلام باید هر کجا که دیده شود، به قتل برسد.“
البته شیخ توضیح نداده که یک چهره کارتونی را چگونه می شود به قتل رساند و شاید هم هنوز تفاوت آن را نمی داند.این شیخ منجد ماه گذشته المپیک پکن را “المپیک بیکینی” نام نهاده و گفته بود که هیچ چیز شیطان را خوشحال تر از این نمی سازد که ببینیم ورزشکارهای زن با لباسهای تنگ ظاهر شوند.
تهران اصلا هم خالی نشده!
”آق بهمن” برآورد ایرانیان خارج کشوری از میزان مهاجرت تهرانی ها به خارج کشور را غلط می داند:
خیلیها که خارج از ایران زندگی میکنند و به تهران سر میزنند، در وبلاگهایشان مینویسند که تهران خالی شده و دیگر هیچ کس نیست و حرفهایی شبیه این.
راستش من اصلاً چنین حسی ندارم. تهران برای من هنوز هم پُرِ پُر است. راستش من در این بیست روزی که تهران بودم (البته هنوز ۴ روزش مانده)، خیلیها را نتوانستم ببینم و خیلیها را هم نتوانستم به دل درست ببینم. خیلیها بودند که دلم میخواست چند بار مینشستیم و مفصل گپ میزدیم، و در بهترین حالت فقط یک بار فرصت شد.
فکر کنم برای من هنوز تهران به اندازه مجموع همه شهرهای دیگر آدم دارد. خیلیها رفتهاند. خیلیها. ولی خب شکر خدا از اطرافیان من خیلیها هم نرفتهاند.
گرافیستهای خیاط روزنامهها!
”یک پنجره” از دستکاری گرافیست های اعتماد در لباس نظامیان زن کرهای خبر داده:
آقا یعنی این روزنامهچیهای مملکت ما آنقدر چشمشان ترسیده که بیچارهها حتی جرات نمیکنند عکس مراسم رژهی زنان را در کرهی شمالی بدون واهمه چاپ کنند و مجبور میشوند برای اسلامیشدن آن، شلوار زیر دامن رژهروندگان محترم کنند. این دو عکس را ببینید تا مطلب دستتان بیاید. بالایی عکس اصلی است و دومی ورسیون اسلامی و چاپشدهی همان عکس در روزنامه!
تاثیر دیانت زرتشت بر ادیان پس ازخود
”پرویز رجبی” از چگونگی ومیزان تاثیر دیانت زرتشتی بر سایر ادیان پس از خود و از جمله اسلام و مسیحیت و نیز فلسفه یونان نوشته است:
دیگر امروز جداکردنِ آیین زرتشت از بدنه و استخوانبندی باورها و برداشتهای مردمان هزارههای باستانی در آسیای مقدم و صغیر و یونان، امری ناشدنی است. در پی ارتباط غیر مستقیم تفکر دینی ایرانیان با دینهای بزرگ جهان، با جنگهای ایران و یونان و ایران و روم نیز گوهر دین ایرانیان به غرب باستان رخنه کرد و در شکلگیری برخی از بینشهای اخلاقی، فلسفی و عرفانی مردم آن سامان موثر افتاد. یکی دیگر از نقشهای آیین زرتشت را باید در اثری جست که این آیین بر فیلسوفان یونانی و در روند فلسفی یونان گذاشته است.
مهاجرت یعنی چه؟!
”یک لیوان چای داغ” بحثی در خصوص مهاجرت آغاز کرده و مطابق معمول به شیوه خود به آن نگریسته است:
مهاجرت ماجرایی چند وجهی است و تصمیم در مورد آن تابع چندین عامل کلیدی از جمله روحیات و ترجیحات فرد (از جمله میزان سازگاری او با وضعیت و محدودیتهای کشور قبلی)، موقعیت و موفقیتهای او در کشور قبلی، رشته تحصیلی، کشور میزبان، سن، جنسیت و… است. هیچ کس نمیتواند یک نسخه کلی برای مهاجرت بنویسد.
میزان رضایت کسی که برای دکترا میآید با کسی که در هجده سالگی سفر میکند با کسی که در سن بالا برای کار میرود با کسی که پناهنده میشود و الخ متفاوت است. مهاجر استرالیا و کانادا با مهاجر سوئد و آلمان فرق دارد. وضعیت مهاجر وسط آمریکا با مهاجر ساحل شرقی و ال ای متفاوت است. حتی اوضاع مهاجر ساکن مونیخ در آلمان میتواند به کل متفاوت از مهاجر ساکن برلین و هامبورگ باشد و الخ.
مهار بحران در امریکا توسط دولت محافظاکار
[](http://microeconomics.wordpress.com/)
”اقتصاد خرد، بازار و خانواده” درحاشیه بحران مالی اقتصاد امریکا نوشته است:
بزرگترین شرکت بیمه امریکا، تحت کنترل دولت قرار گرفته است. بدین ترتیب یک دولت جمهوریخواه که طرفدار بازار آزاد و حقوق مالکیت شرکتهای بزرگ بوده است و از تخفیف مالیاتی به ایشان حمایت می کرده است ظرف دو هفته سه شرکت خصوصی را به کنترل خود درآورده است. این شرکتها شامل بزرگترین شرکت بیمه و قدیمی ترین شرکتهای فعال در بازار وام مسکن هستند. این اقدام به بحث جدیدی دامن زده است که آیا دولت فدرال حق دارد برای نجات اقتصاد از پول مالیات دهندگان استفاده کند؟
اقدام دولت فدرال و بسته سیاستهای پیشنهادی خزانه داری باعث شد تا امروز شاهد بهبود بازار وال استریت باشیم و در مجموع شاخص در مقایسه با هفته پیش تنها چهار دهم درصد سقوط نشان دهد. اولین گروه می خواهد با فروش سریع سهامش بخشی از سرمایه اش را نجات دهد و دومین گروه می خواهد با برداشت از سپرده بانکیش پول خود را از سیستم خارج کند و از آن در برابر ورشکستگی احتمالی سیستم بانکی حفاظت کند. چنین عکس العملی در دهه نود باعث بحران و سقوط بازارهای مالی آسیای جنوب شرقی شد.