گپ

نویسنده

گفت‌وگو با ”عظیم موسوی” نویسنده و کارگردان نمایش”رسم عاشقی”

ترسیم “یک عاشقانه ی آرام”

 

“عظیم موسوی”که مدتی است نمایش “رسم عاشقی” را در تماشاخانه سنگلج اجرا می‌کند، یکی از نویسندگان و کارگردانانی است که تلاش می‌کند تا نمایش های ایرانی را در فضاهای مختلف تجربه کند. او حتی در نمایش‌هایی چون اجرای تک‌پرده‌ای خواستگاری اثر چخوف، سبک و شیوه‌های نمایش ایرانی را به نمایشنامه‌های خارجی بسط داد.

نمایش “رسم عاشقی” اثری است که موسوی در آن نگاه زنده‌یاد “نادر ابراهیمی” در آثارش را ستون قرار داده و عشق را با این رویکرد در سبک تئاتر روایی نمایشی کرده است.
گفت و گویی مفصل باب شیوه های روایی نمایش و طنز و نمایش ایرانی با این هنرمند تئاتر، پیش روی شماست…


ابتدا مختصری درباره روند شکل‌گیری متن توضیح دهید. گویا پیش‌تر آن را نوشته بودید، چه شد که سرانجام آن را اجرا کردید؟
من این متن را قبلاً برای آقای سیاوش طهمورث نوشته بودم تا ایشان کارگردانی‌اش کنند، اما آقای طهمورث متن دیگری با یک فضای قهوه‌خانه‌ای مد نظرشان بود. لذا من برای ایشان آن متن را نوشتم و این متن “رسم عاشقی” را نگه داشتم تا در فرصت مناسب خودم اجرایش کنم تا اینکه اخیراً موقعیتی پیش آمد تا به سراغش بروم. این باعث شد که دوباره در این نمایشنامه بازنگری صورت بدهم، به طریقی که در زیر متن کار یک عاشقانه آرام جاری باشد.


ما برای اجرای تئاتر در فضای ادبیات نمایشی خود کمتر به سراغ اقتباس رفته‌ایم، خصوصاً اقتباس از متون زنده‌یاد نادر ابراهیمی. فکر می‌کنید آثار ایشان تا چه حد پتانسیل نمایشنامه شدن دارند؟
در درجه اول نگاه دراماتورژی که به سمت این اثر می‌رود مهم است. من شخصاً به آثار ایشان  بسیار علاقه‌مندم. من پیش از این “صد راه صدرا” را هم بر مبنای متن ایشان نوشتم. زمانی که ایشان در قید حیات هم بودند ما با هم کوه می‌رفتیم و من مراودات خوبی با ایشان داشتم و کارهای خودم برای نمایشی کردن متون‌شان را با خود آقای ابراهیمی در میان می‌گذاشتم. به اعتقاد من این متون ضمن داشتن زبان لطیف و اثرگذار، از زوایایی جنبه‌های نمایشی قابل توجهی دارند.


برخی معتقدند که همین لطافت متون ایشان و خاصیت کاملاً درونی‌شان عاملی است برای اینکه امکان دراماتیک شدن نداشته باشند. یعنی عینیت بخشی به این متون ذهنی برای اجرایی شدن اساساً کار بسیار دشواری است.
بله به نوعی می‌شود این‌طور گفت. به نظرم می‌توان گفت که جنبه تصویری آثار بر وجوه دراماتیکش می‌چربد؛ چرا که شما وقتی از دوربین استفاده می‌کنید، امکاناتی در اختیار شما می‌گذارد که  به این متون در سایه آنها بیشتر جواب می‌دهند. من سعی کردم تجربه‌ای را در این کار با یک سری از تکنیک‌های حرکت، صحنه و نورپردازی انجام دهم تا  به این خواسته نزدیک شوم، ضمن اینکه تکنیک کلی کار ما تکنیک روایتی است. از سوی دیگر به دلیل مضمون و مساله به روزی که این نمایش دارد، یعنی مضمون عشق و جدایی در فضای معاصر، مردم این شاعرانگی درون کار را می‌پذیرند. این نمایش فراز و فرودهای داستانی ندارد و شکلی روایی دارد؛ اما درباره مساله مهمی در جامعه حرف می زند. که گاهی در کشاکش‌های پرالتهاب سیاست از یاد می‌رود و آن هم معضلات درون خانواده و مساله عشق دو انسان است. اساساً شاید همین عصبیت‌هایی که منجر به التهابات بزرگ می‌شود، در همین معضلات خانوادگی و اجتماعی ریشه داشته باشد. می‌خواهم بگویم این مساله، مساله جامعه ماست که در این نمایش مطرح می‌شود و به همین دلیل با  مخاطب ارتباط برقرار می‌کند.


به جنبه‌های روایتی اشاره کردید. یکی از نکات نمایش شما شیوه اجرایی آن است. چقدر می‌توان این شیوه را نوعی شیوه اجرایی ایرانی دانست؟
من اساساً بر مبنای دو شیوه از نمایش‌های ایرانی این کار را طراحی کردم و نوشتم، یکی نقالی و دیگری پرده‌خوانی. شخصیت اصلی ما اساساً خودش شخصیتی نزدیک به یک نقال است. این نمایش یک عاشقانه آرام به سبک نمایش‌های ایرانی است.


شما درباره پتانسیل‌های تصویری آثار آقای ابراهیمی حرف زدید. می‌خواهم بدانم استفاده از ویدئو پروجکشن و نشان دادن فیلمی که براساس داستان ایشان بوده روی صحنه در همین جهت بود یا کارکرد خاصی را در نظر داشتید؟
ببینید شخصیت ما دارد از گذشته تعریف می‌کند و خود او هم از دنیا رفته، در واقع یک روح است. من احساس کردم اگر به گذشته بروم و در آخر روح بودن او را باز کنم، تماشاگر را گول زده‌ام و این را دوست نداشتم. بنابراین از یک نگاه دیگر به سمت کار رفتم. تصمیم گرفتم روح را برای تماشاگر فاش کنم  و سپس با این فیلم گذشته او را نشان دهم. اما در رابطه با نفس استفاده از  فیلم و ویدئو پروجکشن روی صحنه، باید بگویم که  هیچ چیز در تئاتر ممنوع نیست. شما در همین جشنواره فجر اجرای گروه‌های خارجی را دیدید که از تکنولوژی بهترین استفاده را می‌کنند. حال اگر در ایران این حجم از تکنولوژی به کار گرفته می‌شد، خیلی‌ها معترض می‌شدند. من خودم در شیوه کارگردانی و طراحی کار هیچ محدودیتی قائل نمی‌شوم، اگر احساس نیاز کنم و آن تکنولوژی به شیوه من کمک بکند، حتماً استفاده می‌کنم. در نمایش “خواستگاری” هم من از ویدئو استفاده کردم و قبل‌تر از آن در سال 60 هم نمایش “اپرت عاشورا” را اجرا کردم که به وفور در آن بنا بر اقتضائات صحنه از اسلاید استفاده شد. این را توضیح بدهم که اصولاً در اجرای کارهای روایی و مستند بسیار از منجنیق، اسلاید و ویدئو استفاده می‌شود و این ماجرا سابقه طولانی دارد، چرا که این نوع ابزار به این سبک کار بسیار کمک می‌کند.

” تخصص اصلی من در رابطه با نمایش‌های روایی ایرانی است. در واقع نمایش‌های ایرانی این امکان‌های مهم را در اختیار ما می‌گذارند. ریشه‌های نمایشی ما کمک کننده است. نمایش رسم عاشقی نه تخت حوضی است، نه نقالی است و نه تعزیه؛ “

 

موسیقی اجرای شما توجه را به خودش جلب می‌کند. این موسیقی موسیقی غریبی است؛ اساساً این نوع موسیقی متعلق به کجاست و چرا از آن استفاده کردید؟  
این خواننده کار اصلی‌اش کشاورزی است و 70 سال دارد. من او را در یکی از روستاهای بجنورد به نام “آش‌خانه” پیدا کردم و پس از دعوت از او به استودیو آوردمش تا برای این کار بخواند. اولاً چون قرار است شخصیت‌ها به مشهد بروند، خواستم این موسیقی از شمال خراسان باشد. از سوی دیگر به نظر من فاصله‌گذاری می‌تواند در موسیقی هم وجود داشته باشد. من فکر کردم با استفاده از این موسیقی فاصله‌ای ایجاد می‌شود برای رفتن به یک روایت دیگر. در واقع موسیقی ما را به یک روایت تازه می‌برد. بر اساس حس صحنه، این خواننده حدود 70 ملودی مختلف را به من پیشنهاد کرد که من 12 تا از آنها را برای کارم انتخاب کردم و او اجرا کرد. این موسیقی احساس غریبی دارد و با آنکه زبانش کورمانجی است و ناآشنا برای مخاطب؛ اما اثرش را می‌گذارد و به مضمون کار هم مربوط است؛ چرا که در هر حال ما با این کار می‌خواهیم بگوییم که همه چیز به احساس بر می‌گردد و این موسیقی کاملاً به دور از هر تفسیری در حس انسان نفوذ می‌کند.


هیچ یک از شخصیت‌های داستان شما را در کشاکش بدی‌ها و اشتباهاتشان نمی‌بینیم بلکه در زمانی می‌بینیم که این بدی‌ها را پشت سر گذاشته‌اند و در سدد جبران آن هستند. چرا شخصیت‌های در نمایش از این نقطه آغاز می‌شوند؟
اتفاقاً این مسئله هم باز به شیوه اجرایی ما بر می‌گردد. شما زمانی که می‌خواهید رئالیستی کار کنید مجبورید که از یک مسیر مشخصی حرکت کنید و روندی را برای معرفی شخصیت‌ها و شکل گرفتن شناسنامه آنها طی کنید. مجبورید که داستان بگویید و در داستان چه کسی بودن را روشن کنید، اما من اساساً به چرایی و چگونگی حرکت آدم‌ها کاری نداشتم، در این نمایش همه چیز روایت می‌شود، مثل یک نقل، من می‌خواستم عشق را از زوایا و روایات مختلف نشان دهم. همه آدمها روند رسیدن به جایی که شخصیت‌های ما رسیدند را می‌توانند حدس بزنند، چون این روند آشناست و درباره‌اش زیاد گفته شده، اما آنچه مهم است نوع برخورد با این موقعیت و جایی است که رسیده‌اند. شما همه درام‌نویسان را می‌بینید که اخیراً می‌گویند که ما سیر را نشان می‌دهیم و نتیجه را باید مخاطب حدس بزند. اتفاقاً سیرها خیلی تکراری است و مخاطب با توجه به زندگی‌اش آنها را می‌شناسد. نمایش من بر عکس است در این نمایش سیر حدس زدنی است و ما از نتایج می‌گوییم.


می‌توان گفت در صحنه شما آدمی نیست که روایت نکند و روایت نشود. در واقع حتی در انتها راننده مفصل از خود می‌گوید در صورتی که شاید اگر فقط در ماشین قرار می‌گرفت ما می‌فهمیدیم که راننده زائران است و از شخصیت و زندگی او سؤال نمی‌کردیم. چرا چنین تأکیدی داشتید؟
ببینید این به شرطی شدن مخاطب نسبت به قواعد اجرا بر می‌گردد. مخاطب می‌بیند که هر شخصیتی یک نور موضعی دارد و به او پرداخته می‌شود. برای همین ما نمی‌توانیم ناگهان از این اصلی که خودمان از ابتدا گذاشته‌ایم، عدول کنیم و آدمی را بدون پرداختن به دلیل سفرش نشان دهیم. بنابراین این تغییر قالب ما را بهم می‌ریخت و یکدستی کار را می‌گرفت و آن وقت من به عنوان نویسنده پاسخی نداشتم و دلیلی وجود نداشت برای اینکه این عدم پرداختن به مثلاً یک شخصیت در بین همه آدم‌های روی صحنه را توجیه کنم.


درام شما موقعیتی دارد که آدم‌های زیادی می‌توانند در آن قرار بگیرند؛ اما شما شخصیت‌ها را با این طبقه و خصوصیت انتخاب کردید که خیلی سنتی هستند. مبنای این انتخاب چه بود؟
مبنای انتخاب من برای آدم‌های نمایش، عام بودن و معمولی بودن بود. این آدم‌ها شغل‌های عادی و وضعیت آشنایی دارند. این شیوه اجرایی ما هم کمک کرد تا بتوانیم این مجموعه آدم‌های عادی را نمایش دهیم.


با وجود این توضیح، باز هم به نظرم می‌رسد حس نوستالژیکی در کار شما نسبت به سنت وجود دارد که این شخصیت‌ها را خیلی واقعی نمی‌کند. دانشجوی نمایش شما خیلی بیشتر از یک دانشجوی امروزی وابستگی به سنت را در خود نشان می‌دهد. اصلاً شاکله محله و روابط در نمایش شما به نوعی با آنچه امروز می‌بینیم فاصله دارد و به نوعی رجوع به سنت در آن بسیار زیادتر از واقعیت است.
شما از منظر امروز نگاه می‌کنید و درست می‌گویید. یک سری از فضاهای سنتی ما شکسته شده اما این شکستن برخی از موارد سنت، دلیل بر غلط بودن آن نیست. وابستگی به اصول و روابط خانوادگی و پیروی کردن از مراسم سنتی در ازدواج جزو مسائلی است که در سنت ما ریشه داشته و نمی‌توان گفت غلط بوده، چرا که زیبایی‌های زیادی داشته است و پایبندی‌های بیشتری هم ایجاد می‌کرده. اما از طرفی دیگر نمایش ما نمایش عشق در میانسالی و کهن‌سالی است، بر خلاف نمایش‌های مرسوم که این داستان را تنها در جوان‌ها خلاصه می‌کنند. به همین دلیل نوع احساسات و مراودات با امروز کمی متفاوت است و از فضای ارزشی انسان‌های میانسال بیرون می‌آید.


اساساً درام‌نویسی به شیوه ‌روایی مبتنی برچه اصولی است و نویسنده باید چه سیری را طی کند؟
تخصص اصلی من در رابطه با نمایش‌های روایی ایرانی است. در واقع نمایش‌های ایرانی این امکان‌های مهم را در اختیار ما می‌گذارند. ریشه‌های نمایشی ما کمک کننده است. نمایش رسم عاشقی نه تخت حوضی است، نه نقالی است و نه تعزیه؛ اما عناصر و تکنیک‌های همه اینها را در خود دارد. البته این کار به دلیل تعجیل برای اجرا هنوز کامل نشده و تازه دارد به پختگی نزدیک می‌شود. اما در کل بازگشت و استفاده از تکنیک‌های نمایش‌های روایی خودمان بسیار کمک کننده است تا ما به شیوه بدیعی از درام‌نویسی دست یابیم. البته در این حوزه هنوز باید تجربه کنیم و حوزه‌های کشف نشده‌ای هنوز وجود دارند.

 

منبع: ایران تئاتر