آیا رابطه ایران و امریکا ورق می خورد؟

تقی رحمانی
تقی رحمانی

آیا دولت اوباما به ایران به عنوان متحد تاکتیکی خود در منطقه  نگاه می کند؟

این مقاله بر چند فرض استوار است:

۱- امریکا بعد از بیست سال در یافته که ابرقدرتی جهان به تنهایی برایش سودزا نیست.

۲- توجه امریکا به سوی اقیانوس آرام است در نتیجه در خاورمیانه به دنبال متحدی قوی می گردد تا آرامش در منطقه را حفظ کند. در این میان ایران مهم ترین کشور در این منطقه است و به دلایل مهم و گوناگون در این مورد بدیل ندارد. ترکیه و عربستان توان این نقش را ندارند. دو دولت امریکا وایران در حالت کشمکش در مورد صدام حسین و هم در مخالفت با طالبان با هم همکاری کرده اند.

۳- این متحد در منطقه باید ویژگی هایی داشته باشد که منافع دو طرف را تضمین کند.

۴- هم در ایران و هم در امریکا تمایل به تعامل در حال قوت گرفتن است اما این تعامل مخالفان جدی هم دارد که نمی خواهند این رابطه شکل بگیرد.

۵- این رابطه براساس منافع متقابل می تواند باشد که با وابستگی و سر سپردگی متفاوت است. منتها دولت ایران باید به دموکراسی داخلی تن دهدتا چنین رابطه ای به معنی عدم وابستگی سیاسی شکل بگیرد.

برژنیسکی در کتاب “فرصت دوباره” به همه این مسائل و نقش ایران در منطقه اشاره کرده که در حقیقت مانیفست دولت اوباما است. در این کتاب به نقش ایران، جدا از نوع حکومت آن، پرداخته و اهمیت ایران در منطقه توضیح داده شده است.

 

ایده رابطه جدید بین دو کشور

به نظر می رسد امریکا موفق شده است از سیاست مداخله مستقیم، که از دوره بوش پسر شکل غالب در روابط خارجی امریکا بود فاصله بگیرد و به سوی مهار همه جانبه کشورها در راستای منافع ملی خود تغییر جهت دهد. در این راستا ایران نقش مهمی در دولت اوباما بازی خواهد کرد که گاه می تواند به عنوان متحد تاکتیکی امریکا مورد محاسبه قرار گیردو نقشی مهمتر از عربستان بازی کند؛نقشی که البته پیچیده خواهد بود. این رویه در حال مزمزه کردن از سوی امریکا و ایران است و در این مورد علائمی را می توان مشاهده کرد.

 اولین مورد این سیاست خود را در سوریه نشان می دهد. امریکایی ها زمانی که متوجه شدند در سوریه نمی توانند بر روی مخالفان تندرو اسد حساب کنند بازی پیچیده ای را با ایران، عربستان و رژیم اسد آغاز کردند که در نوع خود قابل تامل است. آنها این سیاست را در مصر هم به شکل دیگری اعمال کردند.  مجموعه این سیاست ها به نفع دولت اسرائیل هم تمام می شود و البته توسط مخالفان اسرائیل. منتها در صورت موفقیت کامل این سیاست، اسرائیل هم نقش مهم خود را در منطقه برای امریکا از دست می دهد.

درسوریه: زمانی که قدرت تندروها در سوریه افزون شد، مانور امریکا آغاز گردید که به نفع ایران هم بود. عربستان اما در این مانور شکست خورد. داستان به این منوال پیش می رود که سلفی ها باید همزمان با تضعیف اسد نابود شوند. اما این همه ماجرا نیست، چرا که امریکا اجازه داد تا حزب الله، که جریانی تروریستی  از سوی غرب اعلام شده، وارد سوریه شود و به کمک رژیم اسد سلفی های تند رو را از مراکز سلاح شیمیائی دور کند. بعد ازاین عمل حزب الله از سوریه خارج شد، امریکا توانست بدون حمله به سوریه، سلاح های شیمیایی آن کشور را نابود کند و این اقدام به نفع اسرائیل تمام شد.

حال یک رژیم تضعیف شده بهتر از یک حکومت سلفی در سوریه خواهد بود. ایران هم از این معامله پیچیده سود خواهد برد.

عراق: در عراق هم شرایط خاصی در جریان است که باز به نفع عربستان نیست.

دولت عراق باید سر پا بماند تا امریکا از فشار خلاص شود. این وِیژگی به نفع ایران است لذا هر دو کشور به دنبال بقای دولت مالکی هستند و در نتیجه به همکاری امنیتی با هم نیاز دارند.

افغانستان: در افغانستان وضع بدتر است. امریکا به ثبات در این کشور نیاز دارد و ایران می تواند به ثبات در این کشور کمک کند. در این کشور طالبان مهار ناپذیر است و بازی عربستان و امریکا با طالبان ریسک بیشتری دارد، تا بازی و معامله با ایران، چرا که طالبان مسئولیت پذیر نیست اما ایران به هر حال دولت است.

لبنان: در این کشور وضع پیچیده است، اما سلفی ها غیر قابل مهار و فرمان سر خود هستند. در نتیجه حزب الله  قابل مهار ترست، چون هم رهبری واحد دارد و هم به ایران نیاز دارد.

عربستان سعودی، امریکا و منطقه: داستان زمانی درد آور می شود که در قالب کشمکش دو کشور ایران و عربستان تضاد شیعه و سنی هم توجیه می شود. این بهترین وضعیت برای اسرائیل در منطقه است و امریکا در صورت کنترل این جدال از آن سود خواهد برد.

اما عربستان نگران بهبود روابط ایران با امریکا است که همان سیاست توصیه شده ولی رضا نصر به اوباما است که در قالب سیاست همراهی با شیعه در برابر اهل سنت  در منطقه مطرح شد. اجرای این  توصیه عربستان را در منطقه نگران و ضیعف می کند.

نباید فراموش کرد که امریکا که همواره توانسته اعراب نگران را به دنبال خود بکشد، از این لحاظ چندان مشکل ندارد اما با چموشی جمهوری اسلامی باید سیاست پیچیده ای در پیش بگیرد. در چنین شرایطی کشمکش ایران و عربستان به شکل پیچیده، میدان مانور ایران را هم تنگ خواهد کرد. چهره اسلامی ایران در سوریه به چهره حامی شیعه تغییر یافته است. البته این جدال را عربستان این گونه صورت بندی کرده و موفق شده است منطقه را تحت الشعاع قرار دهد چرا که پیام ایران، انقلاب اسلامی بوده اما بعد از بهار عربی، ایران در سوریه  وارد باتلاقی راهبردی شد که به هویت و ادعای اعتقادی خود بیشتر ضربه زد. حالا حکایت ایران به دلیل مسئله سوریه وارونه شده  چرا که قبل از این  به عنوان نماینده مردم مسلمان در برابر غرب خود را معرفی می کرد اما در حال حاضر در نزد افکار عمومی جهان عرب تبدیل به طرف  کشمکش شیعه و سنی شده است.

غرب نیز با یک تیر دو نشان زده؛ هم اسرائیل را از دسترس توجه کشورهای عربی و مسلمان دور کرده و هم جدال در خاورمیانه را به دلیل رفتار نادرست عربستان و ایران به جدال میان مسلمانان کشانده است. و البته خود کرده را تدبیر نیست.

عربستان سعودی  در صورت توافق تاکتیکی امریکا با ایران، که در حال وقوع است، بازنده می شود. اما این همه ماجرا نیست چرا که سیاست خارجی ایران دارای نوسان های شدید است و سیاست خارجی اوباما در امریکا هم مخالفان زیادی دارد.  در نتیجه مجموعه عواملی وجود دارد که می تواند این رابطه را باز شکر آب کند. به عبارت دیگر در داخل ایران و در منطقه و در درون حاکمیت امریکا زمینه به هم خوردن رابطه ایران و امریکا وجود دارد.

 

ایران؛ کدام سیاست خارجی؟

به طور کلی در ایران دو سیاست خارجی از آغاز انقلاب وجود داشته است:۱) دموکراسی و منافع ملی در خدمت قدرت منطقه ای شدن ایران باشد. ۲) قدرت منطقه ای ایران در خدمت منافع ملی و دموکراسی ملی قرار بگیرد. در کنار این دو نگاه غالب گرایشات بینابینی هم وجود داشته است. نگاه مهندس بازرگان موید دید دوم و نگاه رهبر انقلاب موید دید اول است. منتها با فراز نشیب هایی دولت های بعد از انقلاب، ایران گاه نزدیک به سیاست اول یا دوم بوده است. اما زمانی گذشته و تجربه فراوان جمع گشته که قابل اعتنا و پی گیری است و می توان با عنایت به آن راهبرد جدیدی انتخاب کرد. در شرایط فعلی روحانی تمایل دارد که با سیاست تعامل با جهان بر نقش منطقه ای ایران صحه بگذارد و از مرحله ستیز با غرب خارج شود. این سیاست آغاز خوبی است که می تواند با سیاست اوباما همراه شود و در عمل تندرو های امریکایی را در انزوا قرار دهد. در این وادی، جامعه مدنی ایران و اپوزیسیون اصولی که خود آغازگر این سیاست خارجی بوده است می تواند با روحانی همراه شود منتها برلزوم فضای باز داخلی تاکید کند و این دو را لازم و ملزم هم بداند. چرا که ایران به ثبات در سیاست خارجی خود نیاز دارد.

البته این سیاست به معنی خوش باوری به تغییر بنیادین به سیاست خارجی امریکا نیست که تغییراصولی و اساسی کرده است. چرا که در این میان باید از سیاست هایی که مداخله امریکا در جهان را در چهارچوب قوانین بین الملل می خواهند، در برابر افراطی هایی مانند نئو کان ها حمایت کرد. برژینسکی که معمار سیاست خارجی دولت امریکاو اوباما است، معتقد است امریکا باید با قوانین بین الملل همراه شود؛ سیاستی که در میان نئوکان ها طرفدار ندارد.

اما این همه ماجرا نیست چرا که سیاست مدیریت دشمنی با امریکا در میان صاحبان قدرت در ایران هم طرفدار دارد. این نگاه در امریکا هم  پر طرفدار و قدرتمند است. پس هم راهبرد جدید دولت امریکا و هم راهبرد دولت روحانی  با موانع روبرو است.

 لذا تنها راه ممکن که می تواند جریان راست افراطی در ایران را عقب بزند و راست سنتی را هم از مدیریت دشمنی با امریکا به تغییر بکشاند حمایت قدرتمند و مستمر جامعه مدنی از راهبرد تعامل با جهان است؛ سیاستی که روحانی بدان تمایل دارد. در این میان نکته ظریف در استقبال از جواد ظریف در فرودگاه این بود که زنان بیشتر از مردان به استقبال وی آمده بودند، چرا که مادران و زنان صلح طلب هستند.

در این راستا روشنفکران و دانشجویان می توانند زبان توسعه و ترویج این پیام باشند. در این راه فرهنگ سازی کنند و نشان دهند که تعامل با وابستگی سیاسی و نوکری متفاوت است و توضیح دهند که ستیز و منطق آن، در درونش ترسی وجود دارد که می انگارد که توان تعامل و گفتگو با رقیب را ندارد پس با تولید ترس بر دشمنی می افزاید. تفسیر کنند که در سایه تعامل، عزت ایران بیشتر جلوه می کند و هم نشان دهند که مدیریت دشمنی با غرب تجربه شوروی سابق را دارد. در نتیجه نگاه مدیریت دشمنی را می توان در جامعه عقب زد و ضرورت رابطه با اساس منافع ملی را بدون خوش بینی یا خوش باوری به غرب سرمشق زمانه کرد.

 

خاتمه

 نباید منتظر رفتار امریکا یا غرب بود، می باید راهبرد تعامل با جهان را مطرح کرد و قدرت منطقه ای ایران را در این راستا در خدمت منافع ملی و دموکراسی قرار داد. قرار نیست ایران همانند زمان پهلوی وابسته به غرب و امریکا شود. تجربه های بهتری هم وجود دارد که مناسب تراز همه فرانسه و هندوستان هستند که با اساس منافع ملی هم با امریکا رابطه برقرار کرده و هم توانسته اند استقلال خود را حفظ کنند. بستر سازی نظری برای چنین رابطه ای که به حکومت هم توجه و هم راهکار نشان می دهد وظیفه روشنفکران و نیروی های راهبردی است.