نقش باد در هنر

نویسنده
کیومرث مرزبان

» حرف اول/ دریچه هفته

باد هر کجا که بخواهد می‌وزد، به هر شکلی هم که بخواهم می‌وزد، این‌طور که پیداست همه‌جای دنیا هم می‌وزد.

همین منزلی که در آن سکونت دارم، غروب‌ها پنجره‌ی اتاق و پنجره‌ی دستشویی را باز می‌کنم که باد جریان پیدا کند، خیلی هم لذت‌بخش است، ولی هیچ‌کاری به کارِ من ندارد.

اینجا باد روی اخلاق کسی تاثیر نمی‌گذارد، در واقع در این چند سال زندگی در خارج از کشور تا به حال ندیده‌ام باد روی اخلاق و عقاید کسی تاثیرِ مستقیم داشته باشد.

ولی در ایران باد یک جریان و ماجرای دیگر به همراه دارد، آدم به محضِ اینکه پایش به ایران باز می‌شود قبل از هر کس و هر چیز این باد است که او را هدایت می‌کند.

این موضوع از کودکیِ ما آغاز می‌شود، مثلاً فلان عمو می‌پرسد که پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ ما قبل از هر چیز به جریانِ باد نگاه می‌کنیم و بر اساس آن به عمو جواب می‌دهیم که کدام را بیشتر دوست داریم.

بزرگ‌تر می‌شویم و مدرسه می‌رویم، ناظم می‌پرسد در منزل ماهواره دارید؟ ما باز وزش باد را نگاه می‌کنیم و سپس پاسخ می‌دهیم.

تا دمِ کنکور این موضوع پیش‌ می‌رود، هنگامِ انتخاب رشته هم قبل از هر چیز وضعیت باد را نگاه می‌کنیم و بعد انتخاب رشته می‌کنیم.

بعد هم انتخاب شغل، بعضاً انتخاب همسر و… همه را قبل از هر چیز باد تعیین می‌کند.

سیاست‌مان هم سیاستِ بادی‌ست، یک‌هو به خودت می‌آیی و می‌بینی تنها کسی که این‌وری‌ست علی مطهری‌ست که به خودیِ خود آن‌وری‌ست، ولی این باد است که این‌وری‌ها را برده‌است آن‌ور و آن‌وری‌ها را برده‌است این‌ور.

به تاریخِ‌مان هم که نگاه کنید، کمی دقیق‌تر که شوید می‌بینید که هیچ‌ عنصری به اندازه‌ی باد روی ما تاثیر نگذاشته‌است، همیشه باد ملت را طرفدارِ یک‌نفر کرد، بعد باد آن یک‌نفر را تغییر داد، بعد ما با مصیبت خودمان را بردیم به طرفِ او، تا به او رسیدیم باد یا ما یا او را برگرداند سرِ جایِ اول.

همین انقلاب خودمان، می‌گویند تقصیرِ خمینی‌ست که از راه بدر شد، ولی به نظرِ من تقصیرِ خمینی نیست، همش زیرِ سرِ باد است. همان بادی که باعث شد مردم شعار دهند:“گشاد گشاد راه نرین – اینکه می‌گم شعار نیست”.

 

پیام بازرگانی

خب وقتی که باد در این‌همه زمینه تاثیرگذار است، طبیعتاً روی هنر و هنرمندانِ‌مان هم تاثیرگذار است.

باد ناگهان یک بازیگرِ این‌وری را صد و هشتاد درجه تغییر می‌دهد و آن‌وری‌اش می‌کند و یا آن‌چنان چادر بر سرِ بازیگر می‌کند و نوعِ رفتارش را تغییر می‌دهد که فکر می‌کنیم سال‌هاست که چادری‌ست و رو نکرده بود که خدایی نکرده ریا نشود.

البته موارد زیادی هم بوده که باد هنرمند آن‌وری را هم کاملاً این‌وری کرده‌است، نه تنها خودش را، بلکه کلِ قوم و خویشش را…

عجیب است این حکایتِ باد در ایران، هیچ‌کجای دنیا باد همچین قدرتی ندارد.

ولی می‌دانی رفیق، هنرمند بحث‌اش جداست، هنرمند کسی‌ست که باید جلوی زشتی‌ها بایستد، هنرمند کسی‌ست که دفتر نقاشیِ سیاه و سفید را رنگی می‌کند، هنرمند می‌تواند جلوی باد را بگیرد، هنرمند می‌تواند از شدتِ باد بکاهد، ساده‌تر بگویم رفیق، هنرمند می‌تواند بادبان‌ها را بکشد.

ترجمه‌ی پیام بازرگانی:

من یک انسان نو ام، آن قدر نو که دیرزمانی ست که دیگر فاشیست نیستم
من خیلی حسّاس و نوع دوستم و شرق شناس
قدیم ها طرفدار جنبش اعتراضی سال 68 بودم و حالا مدت کوتاهی ست که طرفدار محیط زیست شده ام
چند سال قبل با خوشحالی هرچه تمام تر احساس کردم مثل خیلی ها سوسیالیستم
من یک انسان نو ام! لطف که کنم و بخواهم با زبان ادبی بگویم، باید بگویم من یک ترقی خواهم
در عین حال طرفدار بازار آزاد و ضد نژادپرستی من خیلی خوبم! من طرفدار حیواناتم
و دیگر اگزیستانسیالیست نیستم. اخیراً کمی خلاف جریان حرکت می کنم و فدرالیست شده ام.
کانفورمیست (حزب بادی) کسی است که معمولاً در جناح صحیح قرار گرفته!
او پاسخ های روشن و خوبی در سرش دارد او بر عقاید متمرکز است
و زیر بغلش همیشه دو یا سه روزنامه دارد و وقتی به اندیشیدن نیاز دارد
اگر روشن تر بخواهم برایتان بگویم درست مثل یک فرصت طلب فکر می کند او خود را بی هیچ ضرورتی، وفق می دهد و در بهشت خودش زندگی می کند
کانفورمیست یک انسان کاملاً گِرد و منعطف است و بدون مقاومت حرکت می کند
کانفورمیست در دریای اکثریت لیز می خورد و نرمش می کند
یک حیوان بسیار رایج است که با کلماتِ گفتگو ها زندگی می کند
شب ها رویا می بیند و رویاهایش از خواب های رویابینان دیگر بیرون می آیند
روز عید او زمانی است که با همه جهان در آشتی باشد و وقتی شنا می کند، راهش باز شود
او کانفورمیست است! کانفورمیست!
من یک انسان نو ام و با زنان رابطه خارق العاده ای دارم؛ من فمینیستم!
همیشه در دسترس و خوشبین؛ اروپایی ام و هرگز صدایم را بلند نمی کنم ؛ صلح طلبم!
مارکسیست لنینیست بودم بعدش نمی دانم چرا خودم را ناگهان یک کمونیست خداپرست یافتم!
کانفورمیست خوب نفهمیده که حتی بهتر از یک توپ به هوا می پرد!
کانفورمیست یک بالن هوایی تکامل یافته است که از اطلاعات باد کرده
و گونه نادری است که در ارتفاع پست از سطح زمین پرواز می کند
جهان را با یک انگشت خود لمس می کند و گمان می کند کارش تمام شده است
زندگی می کند و این برایش بس است…
و باید بگویم که او خیلی شبیه همه ما است!
من یک انسان نو ام. آن قدر نو ام که در همان نظر اول توجّهتان را جلب می کنم
من یک کانفورمیست نوین هستم!