میترا پورشجری از اعتصاب دارویی پدرش در زندان قزل حصار خبر دادو گفت او تاکنون از مرخصی، ملاقات حضوری و حق داشتن وکیل محروم بوده و اکنون هم در اعتراض به نحوه برخوردها و عدم درمان و بی توجهی به وضعیت جسمانی اش، دست به اعتصاب دارویی زده است.
دختر محمدرضا پورشجری ضمن ابراز نگرانی از وضعیت این وبلاگ نویس زندانی به “روز” گفت که پدرش در سالن ۷ ندامتگاه مرکزی کرج در میان اشرار نگهداری می شود و وضعیت مناسبی ندارد.
محمدرضا پورشجری، نویسنده وبلاگ “گزارش به خاک ایران” ۵۴ سال دارد و از شهریور ۸۹ در زندان به سر می برد. او ابتدا در رجایی شهر زندانی بود اما از دو سال و نیم پیش در زندان قزلحصار به سر می برد. دخترش میگوید او به خاطر مطالب وبلاگش، متهم به “توهین به رهبری، اقدام علیه امنیت ملی و توهین به مقدسات” و به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
خانم پورشجری در مصاحبه با “روز” می گوید: در سالنی که پدرم را زندانی کرده اند اصلا زندانی سیاسی وجود ندارد و سالن ۷ ندامتگاه مرکزی کرج، بخش جرایم خاص یعنی نگهداری اشرار است. پدرم گفته که در اتاق خودش که ۲۱ متر است ۴۰ نفر می خوابند و کسانی هستند که کودک آزاری کرده یا قتل های زنجیره ای انجام داده اند. کسانی هستند که بیماری روحی و روانی دارند و آنجا هم درگیر می شوند، دعوا می کنند و در همان جا هم قتلی انجام داده اند. پدرم چندین بار به وکیل بند زندان، بخش مددکاری زندان و رئیس زندان شکایت کرده اند که “اگر بر اساس آئین نامه زندان ها هم طبقه بندی کنید من باید جایی نگداری شوم که متهمینی مثل خودم هستند. من که به اتهام سیاسی و وبلاگ نویسی زندانی هستم باید در همان بندهایی باشم که چنین کسانی باشند” اما هیچ پاسخی به این شکایت ها داده نشده است.
دختر آقای پورشجری درباره پی گیری های خانواده برای انتقال این وبلاگ نویس زندانی به اوین یا رجایی شهر می گوید: دو سال و ۴ ماه است پدرم در قزل حصار است. خود من پیش قاضی اجرای احکام رفتم که حکم انتقال پدرم به این زندان را داده. گفتم آنجا کثیف است و آنها شرور و قاتل هستند و… اما قاضی اجرای احکام گفت آنها انسان هستند، پدر تو انسان نیست، به مقدسات توهین کرده و امنیت ملی را به خطر انداخته و انسان نیست. یعنی قاضی، اشرار را انسان شمرد و پدر مرا انسان نشمرد. پدرم چند بار خواسته که یا به اوین منتقل شود یا به رجایی شهر برگردانده شود اما هیچ وقت توجهی نکردند. چه به شکایت پدرم و چه به شکایت خانواده.
او از علت تبعید پدرش به زندان قزل حصار بی اطلاع است و می گوید: من بارها خواستم علت تبعید پدرم را بگویند. می گویم تبعید، چون پدرم را به بهانه سونوگرافی از رجایی شهربیرون بردند وبه قزل حصار منتقل کردند. پدرم مشکل کلیه داشت، قرار بود او را به بیمارستان رسول اکرم تهران ببرند. اما به اسم سونوگرافی بیرون بردند و به قزل حصار منتقل کردند. نه حکمی بود نه هیچ چیز دیگری و پدرم هم خبر نداشت. ما هم علت این تبعید را نمی دانیم و هیچ وقت به ما نگفتند.
محمدرضا پورشجری از مرخصی و ملاقات حضوری محروم است. دخترش می گوید: بارها برای مرخصی پی گیری کردیم هر زمانی یک چیزی به ما می گفتند مثلا می گفتند سند بیاورید، سند می بردیم می گفتند دو کارمند بیاورید، می بردیم باز یک بهانه جدید و.. رئیس دادگستری استان البرز به خود من گفت که اصلا حرف مرخصی را هم نزنید ما به چنین زندانی اصلا مرخصی نمی دهیم. با اینکه پدر من عدم تحمل کیفر دارد و پزشکان هم تایید کرده اند که با توجه به بیماری هایی که دارد باید سریعا آزاد شود،ولی حتی مرخصی هم ندادند و در آنجا با خرج خودمان هم درمان نشده.
او می افزاید: پدرم تاکنون ملاقات حضوری نداشته آخرین بار دو ماه و نیم پیش خانواده پی گیری کردند ولی بدون اینکه دلایل اش را بگویند رد کردند. پدر من نه مرخصی داشته نه ملاقات حضوری و نه وکیل. قاضی غلام سرابی، رئیس شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج، هیچ وقت اجازه نداد وکیلی، وکالت پدرم را برعهده بگیرد و هیچ وکیلی را قبول نکرد.
میترا پورشجری در مورد آخرین وضعیت پدرش می گوید: آخرین خبری که از بابا دارم این است که اعتصاب دارویی کرده اند و حاضر به رفتن به بیمارستان هم نیستند.
او توضیح می دهد: در ۶ ماه آخر پدرم را ۵ بار به بیمارستان منتقل کرده اند. یعنی بعد از سکته قلبی و مشکلات قندی و دیگر مشکلاتی که داشتند. جالب اینکه هر دفعه چهارشنبه ها او را به بیمارستان برده اند و هر بار یک بیمارستان متفاوت. یعنی چهارشنبه صبح ایشان را بیدار کرده و به بیمارستان برده اند و ساعت ۹ شب برگردانده و به قرنطینه منتقل کرده اند. هیچ کدام از این دفعات نه تنها درمانی صورت نگرفته بلکه مسائل و اتفاقات بعدی اش باعث بدتر شدن وضعیت روحی پدرم شده. هر بار چهارشنبه برده اند اورژانس بیمارستان و آنجا هم گفته اند که نیاز به آنژیوگرافی و آزمایشات تخصصی دیگری است و سونوگرافی و.. و باید شنبه بیاورید و باز برگردانده اند و باز به جای شنبه، چهارشنبه بعدی ایشان را به بیمارستان دیگری برده اند و همین طور مثل دفعه قبل شده. ۵ بار این اتفاق تکرار شده و درمان صورت نگرفته.
خانم پورشجری می افزاید: هر بار هم دست و پای پدرم را با دستبند و پابند طوری بسته اند که تمام دست و پاهایش زخم شده و خونریزی کرده. به خاطر مشکل قندشان هم این زخم ها دیر خوب می شود. دفعه آخر، یعنی ماه قبل، طوری بد بسته بودند که تمام پاهایش خونی شده. مساله دیگر اینکه من تا الان نمی دانستم و تازه فهمیده ام که بعد از هر بار بیمارستان که به زندان بازگردانده اند به قرنطینه منتقل کرده اند و دو روز در آنجا نگه داشته اند. بابا می گوید که قرنطینه فوق العاده محیط کثیف و آلوده ای است و از طرفی در آن دو روز داروهای پدرم را در اختیارش نمی گذارند و به داروهایش دسترسی ندارد. به خاطر این مسائل چهارشنبه گذشته یعنی ۲۵ دی ماه که خواستند او را به بیمارستان ببرند پدرم شکایت نامه ای به رئیس زندان و بهداری می نویسد و می گوید که حاضر به رفتن به بیمارستان نیست. پدرم می گوید این ششمین بار بود چهارشنبه می خواستند چنین کاری بکنند و گویا عمدی در کار است می خواهند مرا عذاب بدهند و درمانی هم در کار نیست. دو روز هم در قرنطینه باید در آن شرایط باشم و دست بند و پابند و.. پدرم گفته باید پیش متخصص قلب خودم بروم نه اینکه هر بار به یک بیمارستان ببرند و.. پدرم خواسته او را پیش دکتر تقی زاده که اولین بار بعد از سکته پدرم او را دیده ببرند اما قبول نکرده اند.
دختر محمدرضا پورشجری سپس وضعیت جسمی پدرش را نامساعد توصیف می کند و می گوید: وضعیت جسمی اش زیاد خوب نیست. دو بار دچار حمله قلبی شده و نیاز به عمل جراحی داشت که اجازه ندادند. یکبار وقتی ۵ روز در کما بود آنژیوگرافی شد و حالا بعد از یکسال و نیم نه درمان شده نه دارو داشته مداوم، نه اینکه عمل شده و نه آنژیوگرافی صورت گرفته. بخاطر نفس تنگی هایی هم که پیدا کرده وضعیت اش بدتر شده است. مساله قندش هم هست که باید انسولین مصرف کند اما گفته اند ما انسولین به شما تزریق نمی کنیم. دلیل این را هم نمی دانیم. از طرفی مشکل بینایی پیدا کرده و اینکه دست و پاهایش بی حس می شود. به خاطر این بیماری هم زخم هایش خیلی طول می کشد تا خوب شود. درباره مشکل بینایی هم گفته اند که دو سال و نیم هست نوبت چشم پزشک به این زندان نرسیده. یعنی در همان سالن ۷ که پدرم هست بیش از صد زندانی است و دو سال و نیم است چشم پزشک نیامده. پروستات اش هم مشکل دارد و دستگاه گوارشی اش هم مشکل پیدا کرده. تاکنون هیچ درمانی صورت نگرفته و هر روز این وضعیت بدتر می شود.
او می افزاید: ما نمیدانیم می خواهند چه بکنند. آیا می خواهند به این طریق کاری کنند پدرم از دست برود؟ ما نگرانیم و میدانیم که اعتصاب دارویی با توجه به شرایطی که پدرم دارد برای او بسیار خطرناک است اما پدرم چاره ای دیگر نداشته تا بتواند اعتراض اش را نشان دهد.