فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

همچون دو هفته گذشته با معرفی فیلم های مدعی جوایز اسکار و فیلم های اروپایی به پیشواز اکران سینماهای جهان ‏رفته ایم….‏

‏ ‏

فیلم های روز سینمای جهان‎/strong‏>‏

intothewild.jpg


در دل طبیعت وحشی ‏Into the Wild‎

کارگردان: شون پن. فیلمنامه: شون پن بر اساس کتاب جان کراکائر. موسیقی: مایکل بروک، کاکی کینگ، ادی ودر. ‏مدیر فیلمبرداری: اریک گوتیه. تدوین: جی کسیدی. طراح صحنه: درک آر. هیل. بازیگران: امیلی هیرش[کریستوفر ‏مک کندلس]، مارشیا گی هاردن[بیلی مک کندلس]، ویلیام هارت[والت مک کندلس]، جنا مالون[کارین مک کندلس]، ‏برایان دایرکر[رینی]، کاترین کینر[جن برز]، وینس ون[وین وستربرگ]، کریستین استوارت[تریسی]، هال ‏هالبروک[رون فرانز]. 140 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین و بهترین بازیگر نقش ‏مکمل مرد/هال هالبروک، نامزد جایزه بهترین تدوین ا انجمن تدوینگران سینمای آمریکا، نامزد 7 جایزه اط مراسم ‏انجمن منتقدان رسانه سینما، نامزد جوایز بهترین فیلم-بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم انجمن ‏منتقدان فیلم شیکاگو، نامزد جایزه بهترین ترکیب صدا از انجمن صدابرداران سینمای آمریکا، نامزد جایزه بهترین ‏طراحی لباس از مراسم اتحادیه طراحان لباس، نامزد جایزه بهترین کارگردانی از اتحادیه کارگردان های سینمای ‏آمریکا، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین آواز/‏‎ Guaranteed‎‏ و نامزد جایزه بهترین موسیقی، برنده جایزه بهترین فیلم و ‏نامزد بهترین بازیگری/هیرش از جشنواره گاتام، نامزد جایزه گرمی بهترین آواز نوشته شده برای فیلم، برنده جایزه ‏بهترین بازیگر/هیرش از جشنواره میل ولی، برنده جایزه بهترین بازیگر/هیرش از انجمن ملی منتقدان آمریکا، برنده ‏جایزه بهترین کارگردانی و ستاره در حال طلوع/هیرش از جشنواره پالم اسپرینگز، برنده جایزه هیئت داوران جشنواره ‏رم، نامزد جایزه بهترین آواز/‏‎ Rise‎‏ از مراسم ساتلایت، نامزد 4 جایزه از مراسم اتحادیه بازیگران سینما، برنده جایزه ‏تماشاگران جشنواره سن پائولو، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم اتحادیه نویسندگان آمریکا. ‏

کریستوفر مک کندلس دانشجوی جوان و ورزشکار دانشگاه اموری، پس از فارغ‎ ‎التحصیل شدن در سال 1992 زندگی ‏‏عادی خود را رها کرده و بعد از بخشیدن‎ ‎تمامی پس انداز 24 هزار دلاری خود، پای پیاده به سوی آلاسکا راه می افتد‎ ‎‏تا در دل طبیعت وحشی زندگی کند. او در طول راه با شخصیت های مختلفی‎ ‎برخورد می کند که زندگی او را تغییر می ‏‏دهد‎….‎

چرا باید دید؟

شون جاستین پن متولد 1960 سانتا مونیکا امروزه نه فقط به عنوان بچه بد هالیوود یا بازیگری با زندگی شخصی ‏جنجالی و یک فعال سیاسی محبوب، بلکه به عنوان یک کارگردان نیز شهرتی به سزا کسب کرده است. اولین فیلمش ‏دونده سرخپوست حکم دست گرمی و دورخیز برای ساخت فیم های بعدی را داشت. نگهبان چهار راه به منتقدانش ثابت ‏کرد که می تواند از پس قصه گویی و پرداخت درام های معاصر برآید، اما اقتباس اش از کتاب قول فریدریش دورنمات ‏او را به مقام کارگردانی خوش قریحه ارتقاء داد و تثبیت کرد. پس از حضور در پروژه اپیزودیک 11 سپتامبر و شش ‏سال پس از فیلم قول، این بار با فیلمی به شدت متفاوت با آثار پیشین خود بازگشته است. در دل طبیعت وحشی سفر ادیسه ‏وار پسر جوانی است که خود را در طبیعت گم می کند تا بتواند به شناخت خود و جهان برسد. نوعی سفر اشراقی که ‏خود پن آن را تشویق جوانان برای دست برداشتن از عافیت زندگی مرفه شهری می داند. او چنین سفرهایی را لازمه ‏خودشناسی و نوعی طی طریق می داند، اما این حرف ها به این معنی نیست که چون مک کندلس جوان خود را به خطر ‏انداخته و سرانجام در اثر گرسنگی ریق رحمت را سر بکشید. چون بهایی که مک کندلس جوان برای کشف و لمس ‏زیبایی و طبیعت ناشناخته و حقیقت پرداخت، بسیار گزاف بود. ‏

مردی که می خواست نوعی جک لندن دهه هفتادی باشد و با عبور از دشت های سرمازده و سفید از برف آلاسکا زیبایی ‏های طبیعت را ببیند، فلسفه رها بودن و زندگی را تجربه کند و آرام بگیرد. پن در ترسیم روحیه ناآرام و زندگی ‏خانوادگی نه چندان شاد مک کندلس ها بسیار زیرکانه عمل می کند و از کریستوفر جوان یک قدیس نمی سازد. اتفاقی ‏که هر کارگردان کم تجربه ای می توانست گرفتار آن شود. با این حال در پایان فیلم یقیناً خیلی ها وسوسه خواهند شد تا ‏کوله بارشان را بسته و قدم در دل طبیعت بگذارند. چون بشر ناگزیر از درک و پناه بردن به دامان آن است:‏

بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد

به کوه خواهد زد

به غار خواهد رفت

کریستوفر مک کندلسی که پن ترسیم می کند کودکی بیش نیست، نوع نگاه او به جهان و زندگی هم کودکانه است. ساده و ‏بی آلایش و به همین خاطر است که آرامش را در دل مادر زمین می جوید. او با انتخاب نام غریب الکساندر سوپر ‏ترمپ[الکساندر ابر ولگرد] سادگی کودکانه خود را به نمایش می گذارد، اما در پایان همچون عارفی بالغ به مرحله فنا ‏رسیده و در میان دشت های برف پوش آلاسکا جان می سپارد. ‏

شون پن فیلم را بر اساس کتاب پرفروش کراکائر با استفاده از 15 میلیون دلار بودجه ساخته و نمایش آن در آمریکا ‏چیزی حدود 17 میلیون درآمد به دنبال داشته است. نقطه قوت فیلم بازی امیل هیرش تازه کار و حاشیه صوتی درخشان ‏فیلم است که آوازهای به یاد ماندنی آن را زینت داده اند. ‏

ژانر: ماجرا، زندگی نامه، درام. ‏

babet.jpg

به من قول بده ‏Zavet‎

کارگردان: امیر کوستوریتسا. فیلمنامه: امیر کوستوریتسا، رانکو بوژیچ بر اساس داستانی از راده مارکوویچ. موسیقی: ‏استریبور کوستوریتسا. مدیر فیلمبرداری:میلوراد گلوسیچا. تدوین: سوتولیچ میکا ژاییچ. طراح صحنه: بیلیانا بلادا، ‏رادووان مارکوویچ، رایا مارکوویچ. بازیگران: ئوروس میلوانوویچ[سانه]، ماریا پترونیویچ[یسنا]، الکساندر ‏برچک[پدربزرگ زیووین مارکوویچ]، میکی مانویلویچ[رئیس بایو]، لیلیانا بلاگوویچ[بوسا]، ایوان ‏ماکسیموویچ[بازرس]، کوسانکا دیه کیچ[مادر یسنا]، استریبور کوستوریتسا[توپوز]، ولادان میلویویچ[رونیو]. 137 و ‏‏126 دقیقه. محصول 2007 صربستان، فرانسه. نام دیگر: ‏Promets-moi، ‏Promise Me This‏. نامزد نخل طلای ‏جشنواره کن. ‏

سانه، پسر نوجوانی که در خارج از بلگراد به همراه پدربزرگش زندگی می کند، مامور می شود تا سه وصیت وی را ‏قبل از مرگش برآورده کند. او باید به بلگراد رفته و پس از فروش تنها دارایی شان-یک گاو- سه چیز تهیه کند. یک ‏شمایل مذهبی، یک یادگاری از شهر و مهم تر از همه پیدا کردن یک عروس… چون پدربزرگ بیم دارد که پس از مرگ ‏وی، سانه تنها بماند. سانه راهی شهر می شود، اما برخورد تصادفی اش با رئیس بایو-از تبهکاران مشهور شهر که ‏روسپی خانه ای بزرگ را اداره می کند- سبب بروز حوادثی شده و او را ناچار به کمک خواستن از پسران تنها دوست ‏متوفی پدربزرگش می کند. دو پسر پوست کلفتی که قرار است در شغل جدید بایو-احداث دو برج ساختمانی عظیم- به ‏وی کمک کنند. سانه از این دو می خواهد تا در نجات دادن یسنای زیبا- که سانه در اولین دیدار عاشق اش شده- از ‏چنگ بایو به وی کمک کنند. همزمان در روستا نیز جنگ میان پدربزرگ و بازرس اداره آموزش و پرورش بر سر به ‏دست آوردن بوسا، خانم معلم خوشگل روستا ادامه دارد و هر کدام با توسل به توانایی های خود در صدد برنده شدن ‏هستند…‏

چرا باید دید؟

امیر کوستوریتسا پدیده سینمای شرق اروپا و یوگسلاوی سابق است. متولد 1954 سارایه وو که در 1978 از دانشگاه ‏FAMU‏ پراگ فارغ التحصیل شده و همزمان با ساختن فیلم های کوتاه شروع به کارگردانی کرده است. پس از ساختن ‏تعدادی فیلم تلویزیونی در 1981 به همراه دوست و فیلمنامه نویس اش عبدالله سیدران اولین فیلم بلندش دالی بل را به یاد ‏می آوری؟ را کارگردانی کرد که شیر طلایی ونیز را ربود. از آن روز تاکنون کوستا فیلم های زیادی نوشته، ‏کارگردانی و یا بازی کرده و گاه در ساختن موسیقی آنها نقش داشته است. نمایش هر فیلم او همیشه توام با استقبال ‏هموطنانش، منتقدان و سینما دوستان سراسر جهان بوده است. به جرات می شود گفت که کوستا سبکی تازه و منحصر به ‏فرد در روایت قصه های سرزمین اش ابداع کرده، چیزی شبیه رئالیسم جادویی که در ترکیب با کمدی منطقه بالکان ‏معجونی غریب را پدید آورده و هنوز هیچ کدام از مقلدانش به گرد پای او نرسیده اند. کوستاریتسا تا امروز دو بار نخل ‏طلای کن[در کنار جایزه بهترین کارگردانی و جایزه فیپرشی] را به دست آورده، خرس طلایی برلین را برای رویای ‏آریزونا تصاحب کرده، سه بار نامزد سزار بوده و چندین جایزه اصلی جشنواره ونیز را دریافت کرده است. در یک ‏کلام پر افتخارترین فیلمساز اروپای شرقی و بوسنی/هرزه گوین است.‏

آخرین فیلمش به من قول بده نیز فقط یک کمدی پیکارسک که خنده بر لب های تماشاگر بنشاند، نیست. کوستا در این فیلم ‏وقایع سورئالیستی پس از فروپاشی یوگسلاوی و ظهور طبقه جدید تکنوکرات ها را به سخره می گیرد. کسانی امثال ‏بایو که هنوز از تجارت سکس دست برنداشته و در صدد پیوستن به طبقه بورژوازی جدید هستند. اما به نظر می رسد ‏که پس از دو دهه و اندی انبان ایده های کوستا ته کشیده و این آخری نیز به نوعی بازیافت تم های چند اثر پیشین است. ‏اتفاقی که داوران کن نیز متوجه آن شده اند و در یک ژست حمایتی تنها به نامزدی نخل طلا قناعت کرده اند. با این حال ‏فیلم همچون تمامی کمدی های اسلپ استیک کوستوریتسا واجد شور و هیجانی است که شما را وادار می کند تا پایان فیلم ‏با آن همراه شوید. بازی های همگی خوب است و میکی مانویلوویچ در فاصله کوتاهی پس از درخشش در نقش یک ‏پانداز در ایرینا پالم بار دیگر در نقشی ظاهراً مشابه توانایی های خود را به نمایش می گذارد. البته این بار وجوه کمیک ‏نقش بیشتر و بارزتر است، از تمایل انحراف آمیزش به حیوانات مانند بوقلمون گرفته تا سبیل هایی دو رنگی که خود ‏مایه خنده هستند. ‏

کوستوریتیسا این بار نیز ستایش از زن ها و عشق را فراموش نکرده و از زبان شخصیت هایش می گوید که در دنیا به ‏اندازه کافی عشق وجود ندارد. چیزی که شخصیت های کارتونی او در هر مقطع سنی نیز نیاز به آن و فقدانش را حتی ‏در قالب تمناهای جنسی به شدت احساس می کنند. پس هم صدا با آخرین فیلم کوستا و شخصیت های فیلمش فریاد بزنید: ‏جنگ نکنید، عشق بورزید! چون زندگی یک معجزه است. ‏

ژانر: درام. ‏

moliere.jpg

مولیر ‏Molière‎

کارگردان: لوران تیرار. فیلمنامه: لوران تیرار، گره گوار وینرون. موسیقی: فردریک تالگوران. مدیر فیلمبرداری: ژیل ‏آنری. تدوین: والری دسین. طراح صحنه: فرانسوا دوپرتوا. بازیگران: رومن دوریس[ژان باتیست پوکلن]، فابریس ‏لوچینی[آقای ژوردان]، لورا مورانته[المیره ژوردان]، ادوار بیر[دورانت]، لودوینه سنیه[سلیمینه]، فانی والت[هنریت ‏ژوردان]، ملانی دوس سانتیس[لویزون ژوردان کودک]، گیلیان پتروفسکی[توما]، سوفی شارلوت هوسون[مادلن بژار]، ‏آری الماله[معلم رقص]، اریک برگر[معلم نقاشی]. 120 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نامزد جوایز سزار بهترین ‏طراحی لباس-بهترین طراحی صحنه-بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/فابریس لوچینی و بهترنی فیلمنامه اصیل، برنده ‏جایزه تماشاگران و سنت ژرژ بهترین بازیگر/لوچینی و نامزد جایزه سنت ژرژ طلا از جشنواره مسکو. ‏

سال 1658، ژان باتیست پوکلن نمایشنامه نویس و بازیگر فرانسوی معروف به مولیر پس از 13 سال به سفر به همراه ‏گروه نمایشی اش به پاریس بازمی گردد تا در تماشاخانه ای که پادشاه در اختیارش گذاشته، نمایشی بزرگ برای وی ‏اجرا کند. مولیر که به عنوان یک کمدی نویس شهرت یافته، این بار آرزو دارد تا در گونه تراژدی نمایشی نوشته و اجرا ‏کند، اما پادشاه و اطرافیانش فقط انتظار دیدن نمایشی تازه و کمیک از او دارند. در کشاکش تصمیم گیری برای نوشتن ‏نمایش تازه، نامه ای از بانویی محترم به دست وی می رسد. نویسنده از او خواسته تا قبل از مرگ به دیدارش برود. این ‏زن کسی نیست جز المیره ژوردان که مولیر 13 سال پیش مجبور به ترک وی شده است. در آن زمان مولیر نمایشگری ‏نه چندان موفق و مقروض بود. اما پس از زندانی شدن توسط یکی از طلبکاران، فرشته نجات در قالب پیشکار آقای ‏ژوردان ثروتمند به سراغ وی آمده و در ازای کمک به اجرای یک نمایش وی را می رهاند. مولیر بعد از رسیدن به ‏خانه مجلل ژوردان درمی یابد که این ثروتمند تازه به دوران رسیده با وجود داشتن دختری دم بخت و همسری زیبا، دل ‏در گروی مارکیز جوانی به نام سلیمینه بسته و قصد دارد تا به وسیله اجرای نمایشی تک نفره در برابر وی دلش را به ‏چنگ آورد. این کار باید بسیار مخفیانه انجام شود، از این مولیردر لباس کشیش و تحت نام جعلی تارتوف به اهالی خانه ‏معرفی می شود. اما این کشیش قلابی سخت گیر به زودی خود را اسیر عشق بانوی خانه می یابد… ‏

چرا باید دید؟

‎ ‎لوران تیرار فیلمنامه نویس و کارگردان فرانسوی در دانشگاه نیویورک درس خوانده و از ستایش گران اسپیلبرگ است. ‏کارش را با بررسی فیلمنامه در وارنر آغاز کرده و سپس با کار در مجله استودیو روزنامه نگاری را نیز به کارنامه ‏خود افزوده است. پس از شش سال کار در این ماهنامه و مصاحبه با سینماگران مختلف که در کتابی تحت عنوان “دوره ‏دکترا برای فیلمسازان: درس های خصوصی از مشهورترین کارگردان های دنیا” منتشر و با استقبال گسترده ای روبرو ‏شد. از 1997 کار در مطبوعات را رها و شروع به فیلمنامه نویسی کرد. پس از ساخت دو فیلم کوتاه در 1999 و ‏‏2000 اولین فیلم بلندش را به نام داستان زندگی ام نوشت و در سال 2004 آن را به فیلم برگرداند. در سال 2005 ‏فیلمنامه چگونه ازدواج کنید و مجرد بمانید را برای آلن شابات نوشت که با موفقیت کم نظیری روبرو شد. مولیر دومین ‏فیلم بلند اوست که یکی از عظیم ترین و گران ترین محصولات تاریخ سینمای فرانسه تا امروز محسوب می شود. یک ‏فیلم ملی و زندگی نامه مشهورترین کمدی نویس قرن هجدهم فرانسه در ترکیب با برداشتی آزاد از دو اثر وی به نام ‏تارتوف و ‏Le Bourgeois gentilhomme‏ که با دست و دلبازی هر چه تمام تر و صرف 16 میلیون یورو ساخته شده ‏است. ‏

اما مولیر تنها یک داستان عاشقانه پر ماجرا و خوش ساخت نیست. مولیر فیلمی در ستایش از هنر بازیگری و ژانر ‏کمدی است. ژانری که هنوز هم در نظر بسیاری به هنگام مقایسه با تراژدی و درام در مکانی پایین تر قرار می گیرد. ‏چیزی که مولیر نیز با گفتن “تئاتر واقعی یعنی تراژدی” بر آن صحه می گذارد. اما بعدها با تشویق المیره ژوردان راه ‏هایی برای ارتقای منزلت این ژانر ابداع می کند. ‏

فیلم مولیر نیز به خوبی قادر است اشتباه بودن این نظریه را اثبات کرده و ژان باتیست پوکلن را همسنگ ویلیام شکسپیر ‏اعلام کند. تنها کافی است به صحنه آموزش ژوردان توسط مولیر-جایی که در نقش اسب های متفاوت بازی می کند- ‏نگاه کنید، تا عمق احترام فرانسوی ها را به هنر بازیگری دریابید[در زبان فرانسه کمدین به معنی بازیگر است]. ‏انتخاب بازیگران و چهره پردازی آنها در کنار فیلمبرداری و طراحی صحنه فخیم فیلم از نقاط قوت اثر است. شباهت ‏ظاهری رومن دوریس با مولیر و بازی حیرت انگیز لوچینی در نقش ژوردان ساده لوح و همیشه بازنده تکان دهنده ‏است. شاید از تاثیر انتقاد اجتماعی نمایش های مولیر که در فیلم حکم پس زمینه را یافته اند، در گذر سالیان کاسته شده ‏باشد. اما تا زمانی که آدمی بر روی کره زمین وجود دارد و مناسبات طبقاتی و خصلت های بشری چون حرص و آز ‏زنده اند، نمایشنامه های مولیر و این فیلم زنده خواهند ماند. دوستداران مولیر دلایل کافی و متقن برای تماشای فیلم تیرار ‏دارند، اما کسانی که هنوز با این هنرمند فرانسوی آشنا نیستند نیز باید در تماشای این فیلم شتاب کنند!‏

ژانر: کمدی.‏

amere.jpg


ساختمان یعقوبیان عمارة یعقوبیان‎‎

کارگردان: مروان حامد. فیلمنامه: وحید حامد بر اساس داستانی از علاء الأسوانی. موسیقی: خالد حماد. مدیر ‏فیلمبرداری: سامح سلیم. تدوین: خالد مرعی. طراح صحنه: نهاد نصرالله. بازیگران: عادل امام[زکی الدسوقی]، نور ‏الشریف[الحاج محمد عزام]، هند صبری[بثینه]، خالد صالح[کمال الفولی]، خالد الصاوی[حاتم رشید]، محمد امام[طه ‏الشاذلی]، إسعاد یونس[دولت الدسوقی]، باسم سمره[عبد ربه]، یسرا[کریستین]، سمیه الخشاب[سعاد]، احمد بدیر[ملاک ‏آرمانیوس]، احمد راتب[فانوس]، عباس أبو الحسن[مامور امنیتی]، یوسف داوود[فکری عبد الشهید]، تامر عبد المنعم[ ‏پسر الحاج عزام]، جیهان قمری[رجاء]، یحیی الفخرانی[راوی]. 161 دقیقه. محصول 2007 مصر. نام دیگر: ‏Yacoubian Building‏/‏‎ Omaret yakobean‎‏. برنده جایزه بهترین بازیگر/عادل امام و نامزد جایزه بهترین ‏کارگردانی از سوی هیئت داوران بین المللی جشنواره سائو پولو. ‏

دهه 1990، قاهره. زکی الدسوقی پیرمردی ثروتمند که با خواهرش دولت در بهترین آپارتمان ساختمان یعقوبیان زندگی ‏می کند، هرگز ازدواج نکرده و اغلب به روابط موقتی با زنها اکتفا می کند. همین رفتار او و رفتار مسرفانه اش، دولت ‏را به خشم آورده و بعد از دزدیده شدن انگشتر گران قیمتش توسط یک از معشوقه های زکی او را از خانه بیرون می ‏کند. زکی ناچار در محل کارش که وعده گاه او با زنان نیز هست، اطراق می کند. ‏

طه الشاذلی فرزند سرایدار ساختمان یعقوبیان تصمیم دارد تا بعد از فارغ التحصیلی در تشکیلات پلیس استخدام شود. اما ‏شغل پدر باعث می شود تا از پذیرش وی سرباز زنند و طه برای ادامه درس به دانشگاه می رود. ولی در دانشگاه به دام ‏گروه های افراطی اسلام گرا افتاده و پس از مدتی دست از محبوب خود نیز کشیده و زندگی مخفی پیش می گیرد. ‏

بثینه محبوب طه نیز که از کودکی در کنار یکدیگر و میان کپرها و آلونک های ساخته شده در پشت بام ساختمان ‏یعقوبیان بزرگ شده اند، پس از چند بار شغل عوض کردن به دلیل مزاحمت های جنسی کارفرماها کار منشی گری را ‏در دفتر زکی الدسوقی قبول می کند. اما بعد از مدتی توسط آرمانیوس صاحب بنگاه املاک وسوسه می شود تا در ازای ‏مقداری پول هنگام مستی از زکی امضا گرفته و آپارتمانش را از چنگ او دربیاورد. ‏

حاتم رشید فرزندی مردی مصری و زنی فرانسوی و سردبیر روزنامه فرانسوی زبان ‏Le Caire‏ [قاهره] نیز در یکی ‏دیگر از آپارتمان های ساختمان یعقوبیان زندگی می کند. حاتم همجنسگراست، اما این کار در مصر ممنوع است و او ‏ناچار باید از راز زندگی خصوصی خویش به شدت محافظت کند. ‏

الحاج محمد عزام یکی دیگر از ساکنین ثروتمند ساختمان یعقوبیان که سابق بر این کفاش بوده، در حال انجام معاملات ‏بزرگ اتومبیل با ژاپنی هاست. او با وجود داشتن سن زیاد و فرزندانی بزرگ به خاطر میل جنسی زیادی که دارد، ‏مخفیانه دست به ازدواج دوم می زند. حاج عزام که جاه طلب نیز هست، خواستار راه یافتن به مجلس و مقامات دولتی ‏است. او برای رسیدن به این خواسته خود از خرج کردن پول ابا ندارد و آشنایی اش با وزیری متنفذ و فاسد راه را برای ‏وی باز می کند. ‏

این آدم ها و برخی از نزدیکان شان که همگی از ساکنان فقیر یا غنی ساختمان یعقوبیان و به ظاهر فاقد هر گونه ‏ارتباطی با یکدیگر هستند، به زودی مسیر زندگی شان با هم تلاقی خواهد کرد.‏

چرا باید دید؟

اگر مثل نویسنده این مطلب سینمای قدیم مصر را از ورای فیلم های فرید الاطرش و سامیه جمال و دست بالا یوسف ‏شاهین می شناسید، باید بگویم که سینمای قابل اعتنایی را از دست داده اید. سینمایی که آثار نویسندگان برجسته ای چون ‏نجیب محفوظ دستمایه برخی از قله های آن بوده-مثلاً زقاق المدق/کوچه مدق- و اینک یکی از پر فروش ترین و جنجالی ‏ترین کتاب های معاصر این کشور نیز منبع اقتباس گران ترین فیلم تاریخ سینمایش شده است. ‏

علاء الأسوانی متولد 1957 فعال سیاسی و یکی از بنیاگذاران حرکت کفایه، در رشته دندنپزشکی تحصیل کرده، ولی ‏بعدها به روزنامه نگاری و رمان نویسی روی آورده است. ساختمان یعقوبیان دومین رمان اوست که به زبان انگلیسی ‏نیز ترجمه شده و همزمان یک فیلم سینمایی و یک سریال از روی آن ساخته شده است. هر چند به نظر می رسد که قالب ‏سریال برای داستانی با چنین تعداد شخصیت و حوادث پیچ در پیچ فروان فرمت مناسب تر باشد، اما مروان حامد[که ‏طبعاً از پیشینه اش هیچ نمی دانیم جز ساختن یک فیلم به نام لیلا در سال 2001] به خوبی توانسته انسجام لازم را به فیلم ‏تقریباً طولانی خود اعطا کند. ‏

داستان در دهه 1990 رخ می دهد، اما راوی در آغاز فیلم ما را با پیشینه ساختمان و طبعاً با تاریخ معاصر مصر آشنا ‏می کند. ساختمان یعقوبیان نمادی معقول و در حکم یک برش عرضی از جامعه قرن بیستمی مصر پس از کودتای جمال ‏عبدالناصر و طبعاً بر هم ریختن تمامی سیستم پیشین است. ساختمان و ساکنان آن در مقیاسی عظیم یادآور فیلم خاطرات ‏دوران عقب ماندگی توماس گوتیه رز آلئا است. غیر ممکن است یک ایرانی با دیدن آن دست به مقایسه با شرایط بعد از ‏کودتای رضا شاه تا شورش 57 و مکانیسمی که منجر به بروز این حوادث شد، نزند. همه شخصیت های فیلم مانند ‏اعضای یک جامعه بسته اسلامی اسیر لیبیدو و تمایالت جنسی خود هستند. برخی آن را با سکس و برخی آن را با ‏سیاست ارضا می کنند. اما تقریباً به استثنای زکی و بثینه که عاشق یکدیگر می شوند، همگی تباه خواهند شد. ‏

ساختمان یعقوبیان که با هزینه ای معادل 19 میلیون پوند[یا جنیه] مصری ساخته شده، نمونه بسیار خوبی برای آشنایی با ‏سینمای جدید مصر[که به شکلی جسورانه موضوعی ممنوع چون همجنسگرایی را پوشش داده]، کشورهای اسلام زده ‏خاورمیانه و شرایطی است که اسلام بنیادگرا در آن مجال ظهور و رشد پیدا می کند. تماشای این فیلم به هر قیمتی می ‏ارزد! ‏

ژانر: درام. ‏

rambo.jpg

‎ ‎رمبو ‏Rambo ‎

کارگردان: سیلوستر استالونه. فیلمنامه: آرت مونتراستللی، سیلوستر استالونه بر اساس شخصیت خلق شده توسط دیوید ‏مورل. موسیقی: برایان تایلر. مدیر فیلمبرداری: گلن مک فرسون. تدوین: شون آلبرتسون. طراح صحنه: فرانکو-‏جیاکومو کاربونه. بازیگران: سیلوستر استالونه[جان رمبو]، جولی بنز[سارا میلر]، پل شولزه[برنت]، ماتیو ‏مارسدن[بچه محصل]، گراهام مک تاویش[لویس]، تیم کانگ[ان-جو]، ری کالگوس[دیاز]، جک لا بوتز[ریس]، ‏موانگ موانگ خین[تینت]، کن هاوارد[آرتور مارش]، . 91 دقیقه. محصول 2008 آمریکا، آلمان. نام دیگر: ‏John ‎Rambo، ‏Rambo 4‎، ‏Rambo 4: John Rambo، ‏Rambo IV، ‏Rambo IV: End of Peace، ‏Rambo IV: ‎Holy War، ‏Rambo IV: In the Serpent’s Eye، ‏Rambo IV: Pearl of the، ‏Cobra، ‏Rambo: First ‎Blood Part IV ‎، ‏Rambo: To Hell and Back‏.‏

جان رمبو، کهنه سرباز جنگ ویتنام زندگی ساده ای را در یک روستای مرزی تایلند با گرفتن مار و فروش آنها سپری ‏می کند. اما از راه رسیدن گروهی از مسیونرهای مسیحی که داواطلبانه عازم برمه هستند تا به روستائیان کره ای ‏بازمانده از نسل کشی گسترده کمک کنند، همه چیز را بر هم می ریزد. آنان از رمبو می خواهند تا وظیفه رساندن و ‏راهنمایی شان را بر عهده بگیرد. هشدارهای رمبو مبنی بر خطرناک بودن منطقه سودی نمی بخشد و سرانجام بر اثر ‏اصرار اعضای گروه می پذیرد تا به آنها کمک کند. ولی در طول راه با گشتی ها روبرو می شوند و رمبو برای نجات ‏جان میسیونرها و مخصوصاً سارا مجبور به کشتن همه گشتی ها می شود. با رسیدن به محل اعضای گروه به طرف ‏دهکده های برمه حرکت می کنند و رمبو نیز به خانه خود برمی گردد. ولی مدتی بعد کشیشی نزد وی آمده و از ‏سرنوشت اعضای گروه که اسیر سرگردی سادیست به نام تینت شده اند، ابراز نگرانی می کند. او از رمبو می خواهد تا ‏گروهی مزدور را به محل پیاده کردن میسیون مذهبی برساند تا اعضای گروه را نجات دهند. اما با رسیدن به محل رمبو ‏که از کم تجربگی مزدورها و خودخواهی رئیس شان باخبر شده، تصمیم می گیرد به آنها کمک کند. ‏

چرا باید دید؟

سیلوستر گاردنیتزیو استالونه متولد 1946 نیویورک با بازی در نقش های کوچک فیلم های درجه 2 در ابتدای دهه ‏‏1970 وارد سینما شد. اولین دستمزدی که برای بازی گرفت بیشتر از 200 دلار نبود، اما 6 سال بعد نوشتن فیلمنامه ‏راکی و بازی در نقش اول آن باعث شد تا یک شبه ره ساله را پیموده و شهرتی جهانی نصیب اش شود. این شهرت با ‏خود دستمزدهای کلان را نیز به همراه آورد و اینک استالونه از گران قیمت ترین بازیگران هالیوود[برای بازی در‏‎ D-‎Tox‏ 20 میلون دلار دریافت کرد] به شمار می رود. استالونه با وجود فقر دانش آکادمیک، از هوش سرشاری ‏برخوردار است که در کنار قابلیت های فیزیکی اش او را تبدیل به نماد دورانی از تاریخ معاصر آمریکا کرده. بازی در ‏ادامه های راکی و سپس در نیمه دهه 1980 حضور در 3 قسمت از ماجراهای رمبو او را بدل به شمایل دوران ‏ریگانیسم کرد. او در این نقش ها به مصاف روس ها و هر چه که نشانی از تهدید آمریکا داشت، رفت و سمبل ‏عملگرایی و عرق نظامی آمریکایی شد. استالونه در کنار آرنولد شوارتزنگر نمادی از دوره ای بود که عضله سالاران ‏بر سینمای حاکم بودند. اما کمتر کسی می توانست قبول کند که استالونه دو دهه بعد، باز هم به سراغ شخصیت رمبو ‏رفته و بعد از پا کردن گرد و خاک قامتش او را به مصاف یک سرگرد خونخوار کره ای بفرستد و در پایان فیلم رستگار ‏و رها به خانه اش در آمریکا بازگرداند. این یعنی نقطه پایان اسطوره رمبو که پذیرفته بازنشسته شود، اما فیلم به مثابه ‏آخرین حرکت قهرمان با وجود صرف هزینه و نیروی انسانی قابل توجه، فیلم قابلی نیست. ‏

رمبو نسخه بازیافت شده سه گانه پیشین است و مانند دو قسمت قبلی از نوشته دیوید مورل جز شخصیت اصلی اش هیچ ‏نشانی ندارد. تد کاچف هنگام برگرداندن کتاب مورل به فیلم با نگاهی انتقادی از تبدیل جوانان آمریکایی به ماشین های ‏کشتار و ضایعاتی روانی وحشتناکی به آنها تحمیل شده بود، سخن می گفت. اما سازندگان دو قسمت بعدی که از فیلمنامه ‏استالونه بهره مند بودند، تنها به نمایش عملیات محیرالعقول وی و عضلات در هم پیچیده اش بسنده کردند. فیلم فعلی نیز ‏به همان راه می رود و با استفاده از همان صحنه های کلیشه ای مانند آهنگری جناب رمبو یا کابوس هایش از ویتنام ‏سعی در رستگاری وی و صحه گذاشتن بر رفتار خشونت بار وی دارد. او با دیگر جانوران درنده جنگل های تایلند ‏تفاوتی ندارد، رمبو به اندازه سرگرد تینت خشن است. اما هدف وی عاملین خشونت است [مثل رفتار آقای جورج بوش ‏در مقابله بااعضای القاعده!]. ‏

چهارمین قسمت رمبو یا تور نوستالژیک جناب استالونه با بودجه هنگفت 50 میلیون دلاری امیدهای زیادی خلق کرده، ‏اما فروش یکی دو هفته اول نمایش آن[حدود 20 میلیون دلار] حاکی از غلط از کار در آمدن حساب های سازندگان آن ‏دارد. فیلم ظاهراً همه چیز دارد، از لوکیشن های قابل توجه، ریتم تند و هیجانی که در همه جای فیلم تنیده شده، اما فاقد ‏داستانی تازه است. و از همه بدتر دیدن رمبوی پت و پهن شده ای که خیلی هم روی فرم نیست، هر چند دیدن تحرک ‏استالونه 62 ساله که با کمک بدل کارها به این طرف و آن طرف می جهد دل پیرمردها را آب خواهد کرد!‏

ژانر: اکشن، مهیج. ‏

awake.jpg

هشیار‎ ‎‏ ‏Awake‎

نویسنده و کارگردان: جابی هارولد. موسیقی: ساموئل سیم. مدیر فیلمبرداری: راسل کارپنتر. تدوین: کریگ مک کی. ‏طراح صحنه: دینا گولدمن. بازیگران: هیدن کریستنسن[کلایتن برسفورد جونیور]، جسیکا آلبا[سام لاک وود]، ترنس ‏هاوارد[دکتر جک هارپر]، لنا اولین[لیلیث برسفورد]، کریستوفر مکدانلد[دکتر لری لوپین]، سام روباردز[کلایتن ‏برسفورد]، آرلیس هاوارد[دکتر جاناتان تیر]، فیشر استیونس[دکتر پوتنام]، جورجینا چاپمن[پنی کارور]. 84 دقیقه. ‏محصول 2007 آمریکا. ‏

کلایتن برسفورد جونیور با وجود ثروتی که از پدر به وی رسیده، خوشبخت نیست. او بنا به توصیه دوستش دکتر جک ‏هارپر باید هر چه زودتر تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفته و عمل پیوند قلب روی او صورت بگیرد. ولی این کار ‏چندان هم راحت نیست، چون گروه خون کلایتن ‏O‏ منفی است و یافتن اهدا کننده مناسب مشکل است. کلایتن که از شش ‏ماه پیش با منشی اش سام لاک وود رابطه عاشقانه ای به هم زده، تصمیم به ازدواج با او دارد. اما از ترس مادر ‏مقتدرش نمی تواند آن را به زبان بیاورد. ولی سرانجام به توصیه دکتر هارپر و اصرار سام در برابر مادر ایستاده و پس ‏از ترک خانه با سام ازدواج می کند. سحرگاهان با صدای پیجر که خبر از یافته شدن قلبی مناسب برای انجام عمل می ‏دهد، زوج تازه ازدواج کرده به بیمارستان می روند. در آنجا کلایتن با مادرش روبرو می شود که از او می خواهد تا ‏اجازه دهد دکتر معتمدش جاناتان تیر مشهور وی را عمل کند. اما کلایتن که به دوستش دکتر هارپر اعتقاد دارد، این ‏پیشنهاد را رد می کند. عمل جراحی آغاز می شود، اما کلایتن پس از تزریق داروی بیهوشی دچار حالتی نادر می شود ‏که قادر به شنیدن و دریافت تمامی وقایع پیرامون خویش است. حالتی که از میان 700 مورد عمل جراحی در سال فقط ‏‏1 نفر گرفتار آن می شود و این اتفاق تمام زندگی و آینده کلایتن را تغییر خواهد داد… ‏

چرا باید دید؟

جابی هارولد را نمی شناسم. شنیده ام که بریتانیایی است و هشیار اولین فیلمش محسوب می شود. تنها سابقه ای که از ‏وی در منابع مکتوب به چشم می خورد، دستیار کارگردانی فیلم کوتاه ‏Bacon Wagon‏[2001] است که دسترسی به ‏آن نیز دشوار است. از طرف دیگر دیدن نام جسیکا آلبا و هیدن کریستنسن در میان نامزدهای تمشک طلایی[اسکار ‏بدترین ها] در کنار نقدهای منفی نوشته بر فیلم کافی است تا دچار پیش فرض هایی شده و با دیدی منفی به سراغ فیلم ‏بروید. یعنی کاری که من کردم و نتیجه عکس گرفتم. ‏

بله، باور کنید که اگر بخواهید اسیر این پیشداوری ها شوید، در حق این فیلم جفا کرده اید. چون جابی هارولد قصه ای را ‏که خود نوشته با پیچ و خم ها و با تعلیق های درست روایت می کند. قصه ای که در آغاز به نظر می رسد چیزی در حد ‏فیلم های هندی یا فارسی و عشق دختر فقیر و پسر این بار خیلی پولدار است، خیلی زود با افزودن پیرنگ هایی قابل ‏قبول تماشاگر را دچار هیجانی واقعی می کند. هر چند پیرنگ اصلی در نوشته های ابتدای فیلم به شکلی مستندگونه در ‏اختیار تماشاگر قرار می گیرد، اما همه چیز به آرامی شکل یک دسیسه از پیش طراحی شده را به خود گرفته و با تحول ‏های به جای شخصیتی-مانند لیلیث مادر کلایتن یا دکتر هارپر- تماشاگر را با حفظ عنصر غافلگیری و تعلیق با خود ‏همراه می کند. ‏

بر خلاف داوران مراسم تمشک طلایی هم گمان می کنم شیمی میان آلبا و کریستنسن جور است [قرار بود این نقش ها ‏توسط جرد لتو و کیت بازورث ایفا شود]، بنابر این اگر خوش دارید یک فیلم با پیرنگی بدیع[هر چند کوچک، با 9 ‏میلیون دلار بودجه که موفق شده تا 14 میلیون در گیشه به دست آورد]، ساختاری حساب شده برای یک کار اول در ‏گونه تریلر روانشناختی و به اندازه کافی مهیج را ببینید، هشیار بهترین انتخاب است. هر چند بسیاری را دچار هراس از ‏اتاق عمل خواهد کرد! ‏

ژانر: درام، مهیج. ‏