دیه نخواستیم، پرونده ها مسکوت ماند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» قربانیان یک انتخابات

یک روز پس از سخنرانی تحریک آمیز آیت الله خامنه ای در نمازجمعه 29 خرداد سال ۸۸، نیروهای حکومتی همه تلاش خود را برای سرکوب اعتراضات مردمی به کار بسته و در روز 30 خرداد ماه تعداد زیادی را هدف گلوله و همچنین ضربات باتوم قرار دادند.

آیت الله خامنه ای در این سخنرانی، تقلب در انتخابات را رسما رد کرده و رهبران معترضان را مسئول خون کسانی که بعد از انتخابات کشته شده بودند، دانسه بود.

او گفته بود که اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون ها و خشونت ها و هرج و مرج ها، آنهایند.

با اینکه در روز 25 خرداد و در جریان راهپیمایی مسالمت آمیز و میلیونی مردم، دهها تن از معترضان هدف گلوله های نظامیان قرار گرفته و کشته شده بودند اما بعد از این سخنان رهبر جمهوری اسلامی، تعداد دیگری توسط نیروهای حکومتی کشته شدند. تا جایی که علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی اعلام کرد در 3-0 خرداد بین 30 تا 50 نفر کشته شده اند.

تاکنون آمار دقیقی از تعداد جان باختگان یان روز در دست نیست و خانواده های آن دسته از جان باختگانی هم که تاکنون مصاحبه کرده و هویت فرزندان کشته شده خود را اعلام کرده اند به طرق مختلف تحت فشار قرار گرفته اند.

این خانواده ها از برگزاری مراسم برای جان باختن فرزندانشان منع شدند بارها اجازه حضور بر سر مزار فرزندانشان را در سالگرد یا مناسبت های مختلف نیافتند، احضار و به طرق مختلف تهدید شدند و در نهایت شکایاتشان مسکوت ماند.

در ادامه گزارش های “قربانیان یک انتخابات” به جان باختگان روز 30 خرداد می پردازیم و خانواده های آنها که می گویند گفتند دیه بگیرید قبول نکردیم پرونده ها را مسکوت گذاشتند.

حسن میراسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور میگوید که پرونده شکایت او مسکوت مانده است.

خانم سمسارپور به اتفاق پسرش، کاوه میراسدالهی روز 30 خرداد 88 در جریان اعتراضات مردمی، در مقابل منزلشان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. خانم سمسارپور همان روز جان باخت اما پسرش بعد از دو جراحی سنگین، زنده ماند.

آقای میراسدالهی، همسر خانم سمسارپور آستانه سومین سالگرد جان باختن همسرش به “روز” میگوید: تنها اتفاقی که در این مدت افتاد این بود سه بار وکیل ما را که برادر خانمم بود خواستند او ساکن آبادان است و تا تهران آمد اما برگه ای دادند که از پسرم امضا بگیرد آیا برای حق الوکاله مبلغی دریافت کرده یا نه. متوجه شدیم که هدفشان رسیدگی نیست و بعد از این همه مدت سر دواندن، دیگر تصمیم گرفتیم سراغشان نرویم و پی گیری نکنیم. سال گذشته که دادسرای نظامی رفتم دادیار گفت دیه بگیرید و قاتل ناشناس مانده و شناسایی نشده. گفتم دیه نمیخواهم نمی شود که به این راحتی بکشند و بعد هم با دیه مختومه شود. پرونده پسرم هم مسکوت مانده. ما پزشکی قانونی رفتیم و دصد جراخات وارده را تعیین کردند بعد زا بنیاد شهید آمدند و گفتند بروید ایثارگران و درخواست دهید او را جزو جانبازان اعلام کنند. گفتم مادرش را کشتند و خودش رابا گلوله زحمی کردند بروم ایثارگران چه بگویم؟ بگویم بچه مرا زدید حالا جانباز محسوبش کنید؟ دیگر پی گیری نکردم و همین طور مسکوت ماند. هودشان خوب میدانند چه کسی زد و اگر میخواستند رسیدگی کنند این همه ما را سر نمی دواندند.

او می افزاید: هر سال سالگرد که می شود چند نفر میآیند و احوالی می پرسند و بعد میگویند برای سالگرد چه میخواهید بکنیم و دیگر سراغی هم نمی گیرند. آنها کارمند هستند و به نوعی وظیفه شان را انجام میدهند ما هم پذیرایی میکنیم و میروند. دیگر هیچ پاسخی هم نمیدهند. متاسفانه تمام مسائل شده است بده بستان های سیاسی و انرژی هسته ای و… و چیزی که فراموش شده عزیزان ما هستند که رفتند. ما فراموش شده ایم و همه رفته اند دنبال کار خودشان. مردم هم اینقدر گرفتار مسائل اقتصادی خودشان هستند که ما انتظاری از آنها نداریم.

همسر خانم سمسارپور پیشتر گفته بود “حدود ساعت یک ربع به 7 بوده که فاطمه و بچه ها صدای انفجاری را در کوچه می شنوند. فاطمه و کاوه سراسیمه پایین می روند ببینند چه خبر است. همسایه های دیگر هم پایین می آیند. چند نفر را می بینند که کلت به دست ایستاده اند. تعقیب و گریز با مردم به کوچه ما کشیده بود. جنب منزل ما، یک مجتمع چند طبقه است. رئیس مجتمع رو به نظامیانی که اسلحه به دست بودند، دستانش را بالا می برد و با اشاره به لوله گاز می گوید: شلیک نکنید، اینجا منفجر می شود. اما همان لحظه با گلوله به پای مرد همسایه می زنند و بلافاصله هم فاطمه و کاوه را که کنار او ایستاده بودند. فاطمه را به قلبش و کاوه را به شکمش می زنند. و همه اینها در حالی اتفاق می افتد که کوشا از پنجره همه را می دیده است”.

او اکنون میگوید: ما همچنان از نظر روحی و روانی درگیر هستیم بچه کوچک من هنوز دارو میخورد و مدام میگوید برای چی دنیا آمده ایم؟ چرا ما زنده هستیم و… ما هم سعی میکنیم به گونه ای زندگی را برایش پیش ببریم که کمی اوضاع روحی اش بهتر باشد و می گوییم که دنیا تمام نشده و هنوز خورشید طلوع میکند غروب میکند و زندگی ادامه دارد. الان هم که آمده ایم شهرستان و برای سالگرد می رویم سر خاک فاطمه. بیش از این هم کاری از دست ما ساخته نیست جز اینکه بچه ها را از این وضعیت روحی نجات دهیم.

پرونده بهزاد مهاجر، یکی از جان باختگان 30 خرداد جزو معدود پرونده هایی است که با پی گیریهای مکرر خانواده او، به صدور حکم منتهی شد ؛حکمی که خانواده بهزاد مهاجر، نسبت بدان اعتراض کرد اما در نهایت از سوی مسولین مسکوت گذاشته شد.

بهزاد مهاجر پس از تماس کوتاهی با خانواده خود در جریان اعتراضات مسالمت آمیز مردمی در روز 30خرداد ناپدید شد و 40 روز بعد پیکر او در حالی تحویل خانواده اش شد که جای یک گلوله روی قسمت چپ سینه او وجود داشت.

نیما نامداری، خواهر زاده بهزاد مهاجر اکنون پس از گذشت 3 سال به “روز” میگوید: در حکمی که صادر کردند عنوان شده بود که با توجه به عدم شناسایی قاتل، پرونده برای پرداخت دیه از محل بیت‌المال به اجرای احکام فرستاده شود. ما اعتراض کردیم و گفتیم دیه نمیخواهیم بعد از اعتراض ما دیگر پرونده را مسکوت گذاشتند و هیچ گونه رسیدگی به اعتراض ما نشد.

آقای نامداری می افزاید: همان اوایل بازپرس پرونده به ما گفت خیلی از مسولان کشته شدگان را مهدور الدم میدانند و بروید خدا را شکر کنید که میخواهند به شما دیه بدهند. با اینحال ما باز پی گیری کردیم و در نهایت مسکوت گذاشتند. حرف مشترکی که به همه خانواده ها زده اند همین است که قاتل شناسایی نشد و بروید دیه بگیرید.

عباس دیسناد، 48 ساله، روز 30 خرداد در خیابان کارون بر اثر ضربه باتوم ماموران، دچار خونریزی مغزی شد و سه روز بعد در بیمارستان جان باخت. او جانباز جنگ ایران و عراق بود.

پرونده شکایت خانواده عباس دیسناد به دادگاه ارسال نشد. مریم خانی، همسر آقای دیسناد میگوید که “پرونده را مختومه کردند گفتند که علت مرگ سکته قلبی بوده. پی گیری های ما نیز به جایی نرسید”.

خانم خانی پیشتر نیز به “روز” گفته بود که “همسر من شغل آزاد داشت و در درگیریها حضور نداشت. روز 30 خرداد هم رهگذر بود، یعنی در حال مراجعه از مغازه به سمت منزل بود که کشته شد. مغازه همسرم در خیابان کارون بود و او حدود ساعت 5 بعد از ظهر، از مغازه خارج شده و قصد عزیمت به سمت خانه را داشت که سر کوچه، از پشت سر با باتوم به شدت به سرش زده بودند و دچار خونریزی مغزی شده بود. همسایگان محل کار عباس گفتند که وقتی عباس به زمین افتاد مردم قصد کمک کردن به او را داشتند ولی ماموران از نزدیک شدن مردم به عباس و رساندن او به بیمارستان جلوگیری کردند و عباس ساعت ها روی زمین افتاده بود. بعد در بیمارستان هم دکترها به ما گفتند اگر او را زودتر می آوردند زنده می ماند. او سه روز در بیمارستان شهریار در کما بود و بعد از سه روز درگذشت”.

 مسعود هاشم زاده، جوان 27 ساله ای بود که روز 30 خرداد در خیابات شادمان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت. پرونده مسعود هاشم زاده نیز تاکنون به دلیل امتناع این خانواده از پذیرش دیه، هیچ گونه رسیدگی انجام نگرفته و پرونده، مسکوت مانده است.

فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده می گوید: “به ما گفتند دیه بگیرید ما گفتیم دیه نمی خواهیم. گفتند اگر دیه نگیرید پرونده ها مسکوت می ماند و به این پرونده ها رسیدگی نخواهد شد. این در حالی است که دوستان پسرم که با او بودند مشخصات قاتل را به دادگاه داده اند. در اصل قاتل پسر من شناسایی شده اما قبول نمی کنند. در پرونده پسرم مشخصات کسی که با گلوله مسعود را زد وجود دارد و شاهدان عینی شهادت داده اند اما دادگاه قبول نمی کند و در اصل خانواده ها هیچ کاری نمی توانند بکنند”.

خانم محسنی پیشتر به “روز” گفته بود: مسعود نزدیک خانه در همان خیابان شادمان، تیر خورده بود؛ چند تن از دوستانش که با او بودند او را سریع به درمانگاه خیابان شادمان رساندند که زخمی های دیگر را نیز به آنجا می بردند، اما همان جا تمام کرده بود. پزشک درمانگاه خیلی کمک کرد و برای انتقال به شهرستان گواهی فوت نیز نوشته و به پدر مسعود داده بود و آنها نیز با جنازه به سمت شمال راه افتاده بودند. می ترسیدند که جنازه را بگیرند و پس ندهند و… خیلی اوضاع وحشتناکی بود. حتی آمبولانس نداده بودند و با ماشین شخصی، پدر و برادر مسعود با برخی از دوستان و آشنایان به همراه جنازه او آمدند. رفتیم در روستای خودمان دفنش کنیم اما مامورها ریختند و برادر مسعود و راننده ماشین را بازداشت کردند و گفتند حق دفن کردن ندارید. برادر مسعود 48 ساعت بازداشت بود و بقیه اعضای خانواده پی گیر بودند تا گواهی پزشکی قانونی را گرفتند و ماهم تعهد کتبی دادیم که هیچ گونه مراسمی برگزار نخواهیم کرد و اجازه دادند مسعود را دفن کنیم. البته برادر مسعود بعد از دفن پیکر مسعود آزاد شد. بعد هم گفتند حق ندارید اینجا بمانید و برگردید تهران؛ حتی اجازه ندادند بمانیم و سرخاک بچه ام برویم. پارچه سیاه به سر در منزل زده بودیم و حجله گذاشته بودیم و عکس های مسعود را گذاشته بودیم که ریختند همه را پاره کردند و ما اعتراض که کردیم به همراه پدر مسعود بازداشت شدیم. دو پسرم هم آمدند با ما و به ما گفتند باید تعهد بدهید و سند بگذارید تا آزادتان کنیم. ما گفتیم سند نمی گذاریم؛آنها هم کارت ملی ما را گرفتند و ما را آزاد کردند و ما هم برگشتیم تهران.

اشکان سهرابی، در جریان اعتراضات مردمی در روز 30 خرداد سال گذشته بر اثر اصابت 3 گلوله بر سینه اش جان باخت. او متولد 1368 و دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد قزوین بود.

زهرا نیک پیما، مادر اشکان سهرابی میگوید: برای ما نامه فرستادند که بیایید دیه بگیرید. نامه دیه که امد دیگر نرفتم و مراجعه نکردم؛نمیدانم پرونده را مختومه کرده اند یا نه. من که برای دیه شکایت نکرده بودم.

سجاد سبز علی پور که با نام کاوه سبز علی پور نیز شناخته شده است روز 30 خردادماه و در درگیری مسجد لولاگر بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید و پیکر بی جانش در شهر رشت که زادگاه او است به خاک سپرده شد.

خبرگزاری فارس مدعی شده بود که خانواده سجاد سبزعلی پور، میرحسین موسوی و مهدی کروبی را مقصر میداند. اما پدر، مادر و خواهر او در مصاحبه با “روز” این مساله را تکذیب کردند.

لیلا تقی زاده، مادر سجاد سبز علی پور میگوید به ما گفتند دیه دریافت کنید و بعد پرونده را مسکوت گذاشتند نمیدانیم پرونده باز است یا مختومه اش کرده اند.

بهمن جنابی، 19 سال داشت و مغازه خانواده اش در خیابان خوش را مغازه تعمیر وسایل کولر و نصب آبگرمکن و تاسیسات بود اداره میکرد. او 30 خرداد بر اثر اصابت گلوله جان باخت.

هومن جنابی، برادر بهمن جنابی پیشتر به “روز” گفته بود ما مغازه ای در خیابان خوش داشتیم نزدیک تقاطع هاشمی و بهمن همان جا مشغول به کار بود. روز سی خرداد حول و حوش ساعت 6 به پدرم زنگ زده و گفته بود که خیابان ها خیلی شلوغ است. پدرم هم گفته بود فعلا تردد نکن و صبر کن کمی آرام شود. آن موقع من خودم سرباز وظیفه بودم و نبودم که به کمک او بروم. حول و حوش خیابان بوستان، یعنی چهارراه بالایی مغازه ما، برادرم گلوله خورد؛ آنطور که ما از کسبه محل شنیدیم بهمن با اصابت یک گلوله مستقیم بر سینه اش که مستقیم به قلبش اصابت کرد شهید شد؛ اما اینکه واقعا چه اتفاقی افتاده، ما هر چه پی گیری کردیم به جایی نرسیدیم و نمیدانیم از ساعت 6 که بهمن با پدرم تماس گرفته بود تا ساعت 8 و 9 که او شهید شده چه اتفاقاتی افتاده. چون بهمن با موتور تردد میکرد و موتورش را هم همان جا دزدیده اند و ما نمیدانیم روی موتور بوده یا پیاده بوده و…

پرونده شکایت خانواده او مسکوت مانده و تاکنون هیچ پاسخی به خانواده او نداده اند.

محمد حسین فیض روز 30 خرداد در خیابان آزادی و بر اثر اصابت گلوله ای به سرش جان باخت و خبرگزاری فارس و رسانه های حکومتی از او به عنوان “بسیجی شهید” یاد کردند که توسط اغتشاشگران به شهادت رسیده است.

غلامرضا فیض، پدر محمد حسین فیض، از کادر رسمی سپاه و فرماندار سابق شیروان بوده و طی مصاحبه هایی، فرزندش را بسیجی معرفی و میرحسین موسوی و “سران فتنه” را مسبب شهادت فرزندش عنوان کرده است. اما برخی اعضای خانواده و نزدیکانش می گویند که او یک معترض بود و در حالیکه با موبایل خود از درگیری ها فیلم می گرفته گلوله ای به سر او اصابت کرده و لحظاتی بعد از اصابت گلوله جان باخته است.

پرونده شکایت خانواده او نیز تاکنون سرانجامی نداشته “روزی که پدر محمد برای شکایت از قاتل محمد به دادگاه رفتند، این خیلی جای تامل دارد که در دادگاه و قبل از اینکه ایشان حرفی بزنند، به ایشان گفته بودند که آمده اید از میر حسین موسوی شکایت کنید. ایشان نیز دو شکایت مطرح کرده یکی از قاتل و ضارب محمد و دیگری از مسبب این قضیه که اعتقاد دارد میرحسین موسوی بوده است”.

پویا مقصودبیگی، دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه که 30 خرداد 88 در کرمانشاه بازداشت و پس از آزادی جان باخت.

براساس گزارش وب سایت تغییر برای برابری مادر او، زهرا نوذری در اعتراض به کشته شدن فرزندش بدن خود را گل گرفته بود. او بازداشت شد و پس از آن، او و خانواده اش سکوت اختیار کردند.

حمید حسین بیگ عراقی 30 خرداد بر اثر اصابت گلوله ای در خیابان انقلاب جان باخت. خبرگزاری فارس او را بسیجی معرفی کرد اما خانواده او این ادعا را تکذیب کردند.

 

سعید عباسی فر گلچینی، 30 خرداد در مقابل پدرش گلوله خورده و جان باخت. خانواده او تاکنون سکوت اختیار کرده اند.

ندا آقا سلطان، 30 خرداد بر اثر اصابت گلوله ای جان باخت و به نماد جنبش اعتراضی مردم ایران تبدیل شد. فیلم لحظه جان باختن او در جریان سرکوب اعتراضات مردم ایران، به نوشته “تایم”، به عنوان پربیننده‌ترین لحظه مرگ یک انسان در تاریخ بشریت شد؛ لحظه ای که چشم های بازش در واپسین لحظه زندگی، چشم های جهانیان را به وقایع ایران گشود.

پرونده شکایت خانواده ندا اقا سلطان همچنان در مرحله تحقیقات است و مسکوت مانده. پیشتر مادر ندا به “روز” گفته بود که “متهم به قتل را احضار کرده اند و تاکنون سه جلسه بازپرسی با حضور سه مظنون به قتل ندا در دادسرای جنایی تشکیل شده که ما و وکیل مان نیز در این جلسات حضور یافتیم به ما گفته اند باید بازسازی صحنه قتل صورت گیرد و ما منتظریم برای بازسازی صحنه به ما خبر بدهند”.

تاکنون اما هیچ گونه بازسازی صحنه ای صورت نگرفته و پرونده در همین مرحله مسکوت مانده است.

عباس کارگر جاوید، مظنون اصلی پرونده، از اعضای بسیج است که مردم او را بلافاصله بعد از اصابت گلوله به ندا، گرفتند و به گفته آرش حجازی، پزشکی که هنگام جان باختن ندا بالای سر او بود، این عضو بسیج فریاد میزد: “نمی خواستم بکشمش”.

به فاصله چند هفته، عکس ها و مشخصات عباس کارگر جاوید در اینترنت و در سطح وسیعی منتشر شد و خانواده ندا به عنوان مظنون به قتل دخترشان از او شکایت کردند.

دو فرد دیگر نیز از اعضای بسیج هستند که به همراه عباس کارگر جاوید سوار بر موتور در محل جان باختن ندا حضور داشتند.

سجاد قائد رحمتی 20 ساله. گفته می شود روز 31 خرداد براثر اصابت گلوله جان باخته. هیچ اطلاعات دیگری از او در دست نیست و خانواده اش تاکنون سکوت اختیار کرده اند.

علی فتحعلیان، جوان 20 ساله ای که 30 خرداد در مقابل مسجد لولاگر براثر اصابت گلوله جان باخت. پدر او درباره روند پی یگری قضایی پرونده قتل فرزندش گفته است: آن زمان که برای تحویلِ پیکر فرزندم رفتیم، خودمان دادخواست دادیم و پیگیری بعدی با خودشان بود و ما هر از چند گاهی پیگیر نتیجه ی دادخواست را پیگیر می شدیم ولی می گویند طبقِ روال قانونی و اجراییِ پرونده ها خودشان دارند پیگیری می کنند.

مسعود خسروی دوست محمد یکی دیگر از جانباختگان 30 خرداد است که بر اثر اصابت گلوله جان باخته. مریم خسروی، همسر او درباره سرانجام شکایت شان گفته است: در نهایت به ما هم گفتند بیایید و دیه بگیرید و شکایت ما هم مثل شکایت خانواده های سایر شهدا مسکوت ماند. پرونده باز است اما هیچ رسیدگی صورت نمی گیرد. پرونده های ما را ببینید بیش از 4 ورق توی آنها نیست، در حالیکه میدانید پرونده های قتل چقدر قطور هستند و همین نشان میدهد که هیچ رسیدگی به پرونده های ما نشده است.

سایر جانباختگان 30 خرداد

ایمان هاشمی، نادر ناصری، تینا سودی، مریم مهرآذین، سیدرضا طباطبایی، ابوالفضل عبدالهی، سعید اسماعیلی، محسن حدادی، بابک سپهر، حمید بشارتی، سالار طهماسبی، میلاد یزدانپناه، واحد اکبری، دیگر افرادی هستند که گفته می شود در روز 30 خرداد ماه جان باخته اند. اطلاعات چندانی از آنها در دست نیست و خانواده هایشان تاکنون سکوت اختیار کرده اند.

از پریسا کلی و علی شاهدی هم به عنوان چجان باختگان 31 خرداد نام برده می شود. همچنین مجمد حسین برزگر نیز گفته می شود که 27 خرداد جان باخته.

.هنوز آمار دقیقی از جانباختگان این روزها در دست نیست و به دلیل فشارهای امنیتی خانواده های جان باختگان سکوت اختیار کرده اند.