بیانیه هفدهم میر حسین موسوی که به تاریخ 11 دی ماه 1388 صادر شده، موجی از نظرات مخالف و موافق را با خود به همراه داشته است. این بیانیه را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد و به تحلیل مسائل مطروحه در هر بخش پرداخت. در پارهی نخست، موسوی در واکنش به مسائل پیش آمده در عاشورای حسینی(6 دی ماه) و جریان تبلیغات رسانههای هوادار حاکمیت پس از آن، ضمن اعلام آمادگی برای “شهادت در راه مطالبات دینی و ملی”، معترضان را بَری از حرمت شکنی عاشورا معرفی می کند و طرفدارانِ حاکمیت را به خاطر دست یازیدن به خون مخالفان و تلاش برای ایجاد جنگ داخلی حرمت شکنان اصلی می خواند.
اما به نظر نگارنده اهمیت بیانیه موسوی نه در بخش واکنشی آن که در پاره دوم است. موسوی به عنوان رهبر جریانی که در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم شکل گرفت و نام جنبش سبز را برای خود برگزید و تا کنون هفت ماه است که توقفی در اعتراضات خود نداشته است، در اقدامی جدید به ارائه راهکارهایی میپردازد که به نظر او میتواند خواستهای مخالفان را تامین نماید و اعتراضات را سرانجامی دهد.
او خطاب به حاکمان میگوید “تا وجود یک بحران جدی در کشور به رسمیت شناخته نشود، راهی برای خروج از مشکلات و مسائل پیدا نخواهد شد. عدم اذعان به بحران، توجیه گر ادامه راه حلهای سرکوبگرانه خواهد شد. اذعان به وضعیت بحرانی میتواند راه حل را نه در سرکوب که بر سر آشتی ملی قرار دهد” و درخواستهای خود را در پنج سر فصل مطرح می کند:
1. مسئولیت پذیری دولت در برابر ملت، مجلس و قوه قضاییه
2. تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخاباتها
3. آزادی زندانیان سیاسی
4. آزادی مطبوعات و رسانهها و اجازه نشر مجدد روزنامههای توقیف شده
5. به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب و تشکلها
مهندس میر حسین موسوی در مطرح کردن خواستههای خود به صورت هوشمندانهای تمامی ریشههای استبداد در جمهوری اسلامی را نشانه رفته و در عین حال تمام بهانهها را از گروه مقابل برای رد کردن خواستههای جنبش گرفته است. میر حسین موسوی در بیانیه خود همچنین سعی در ایجاد تعادلی در خواستههای معترضین را دنبال می کند.
جنبش سبز طیفی از مخالفان رنگارنگ وضعیت فعلی را تشکیل می دهد که همه تنها در یک مورد با هم توافق دارند. آنها “محمود احمدی نژاد” را رییس جمهور قانونی ایران نمیدانند و نتایج انتخابات 22 خرداد 1388 را دستکاری شده فرض میکنند. این طیف رنگارنگ از اقشار دیندار سنتی و مریدان آیت الله خمینی تا گروههایی مانند حزب کمونیست کارگری را در خود جای داده است. رنگارنگی طیفهای حاضر در جنبش سبز، این جنبش را دچار یک تناقض از درون کرده است. چنانکه گروهی در آن به دنبال اصلاح جمهوری اسلامی و طیفی نیز به سودای براندازی حکومت با آن همراه است. حال سئوال اینجاست آیا خواستههای پنج گانه مهندس موسوی نظرات همه این طیفها را برآورده میکند؟
در پاسخ به این سئوال باید دوباره تاکید کرد که این جنبش نه تنها همراهانی برانداز با خود دارد، بلکه وفاداران به جمهوری اسلامی را نیز همراه خود دارد. خود میر حسین موسوی از آن دست افراد همراه با جنبش محسوب میشود که هیچگاه نمیتوانند نظامی فراتر از جمهوری اسلامی را متصور شوند. راهکارهای میر حسین موسوی، خواستههایی کاملا حداقلی و ریشهای هستند. شاید این راهکارها، مطلوب غایی همه افراد همراه با جنبش سبز نباشد اما هیچ کدام از آنها نمیتوانند مخالفتی با آن داشته باشند. چنانکه حتی اگر موافقان براندازی بتوانند حکومت دیگری متسجم کنند، این فصول را باید رعایت کنند؛ در عین حال که جمهوری اسلامی هم در صورت توافق با این درخواستها، دچار استحاله از درون میشود و ماهیت حکومت از فرد محوری به جامعه محوری تغییر میکند. به عبارتی با پذیرش این درخواستها حکومت “حوزه عمومی” را به جامعه واگذار می کند.
مهمترین رئوس و دغدغه منتقدان بیانیه میر حسین موسوی در درون جنبش سبز را می توان به دو سر فصل تقسیم کرد:
1. به رسمیت شناخته شدن دولت دهم از سوی میر حسین موسوی در بیانیه شماره هفدهم یکی از انتقادهای جدی گروهی از همراهان جنبش سبز است. ایشان مطرح میکنند که خونهای ریخته شده و زحمات کشیده شده همگی در نفی دولت “برآمده از تقلب” دهم است پس چرا موسوی با درخواست مسئولیت پذیری دولت، عملا نخست دولت را به رسمیت شناخته و سپس از دولت مسئولیت پذیری را درخواست کرده است.
در جواب این انتقاد میتوان مطرح کرد که آیا “مخالفان اصلِ پذیرش دولت” به این اندیشیدهاند که راهکارشان برای ساقط کردن دولت دهم چیست؟ آیا آنها منتظرند دولت خود استعفا دهد یا رهبر با استفاده از حق ولایت خود به مجلس دستور بررسی عدم کفایت رییس جمهور را بدهد؟ مهندس موسوی درست است که گامی به عقب را مطرح کرده اما در همان بند امکان برداشتن دو گام به جلو هم پیش بینی شده است. دولت احمدی نژاد تا به حال تنها با حمایت بیدریغ رهبری و فرار از پاسخگویی به افکار عمومی، مجلس و قوه قضاییه پایدار مانده است. حال باید پرسید به نظر ایشان کدام راهکار بهتر است؛ دولت احمدی نژاد با فرمان ولایت مدارانه رهبر کنار برود یا افکار عمومی با به رسمیت شناختنش، به خاطر ناکارآمدی کنارش بزنند؟ به زبان ساده تر، دولت قربانی حکومت برای بقا شود یا سقوط دولت شانسی در جهت قدرت نمایی ملت باشد؟
2. وقایع بعد از انتخابات، و خشونت ورزی بی حد حاکمان جمهوری اسلامی و هزینههای تحمیل شده به معترضان، ایشان را به سمت رادیکال شدن در خواستهها سوق میدهد و شاید کار بدانجا برسد (اگر تا بحال نرسیده باشد) که گروهی دیگر حاضر به قبول جمهوری اسلامی به عنوان نظام حاکم بر ایران نباشند و تحت هر شرایطی راه براندازی را بخواهند پیشه کنند. این تفکر در مقابل بیانیه موسوی به او خرده میگیرند که چرا تکلیف را با ولایت فقیه مشخص نکرده است.
در جواب کسانی که مشخص نکردن تکلیف اصل ولایت فقیه در بیانیه موسوی را ضعف این بیانیه میدانند باید یادآوری کرد که جنبش سبز هفت ماه از عمر خود را پشت سر گذاشته است و همچنان دست در گلاویز حاکمیت دارد، اما با وجود تمام جانبازی و هزینهها که متحمل شده و هزینههایی که به حاکمیت تحمیل کرده، موفق نشده است حاکمیت را به عقب براند. جنبش سبز هنوز دولت احمدی نژاد را بر سر خود دارد، حال چگونه سنگر اول را فتح نکرده برای سنگر بعدی خیز بردارد؟
در نگاه از زاویهای دیگر به نظر می رسد موسوی دغدغه ای دیگر نیز دارد؛ او با مطرح کردن این راهکارها به همراهان هوادار رادیکال تر در جنبش سبز هشداری پنهان میدهد که به خاطر داشته باشند همه همراهان در یک سطح از توقعات نیستند. جنبش سبز بر اساس حداقلها بنیان یافته است و خواسته های حداکثری عدهای در آن، خواسته های حداقلی عدهای دیگر است. او در تلاش است که با یادآوری این نکته همراهان جنبش را از رادیکالیزه شدن باز دارد اما در عین حال اگر این خواستهها پذیرفته شود راه همراهان جنبش سبز که توقعات حداکثری دارند برای رسیدن به هدف، که حق ایشان است، باز خواهد بود. آنها میتوانند با تبلیغ عقاید خود در نشریات آزاد، برگزاری اجتماعات، شرکت در انتخابات و… جامعه را به سمت هدف خود سوق دهند.
اما سئوالی که برای نگارنده بیش از همه اهمیت دارد این است که چرا مهندس موسوی در شرایطی که به نظر نمیرسد حاکمیت به وجوب مصالحه دست یافته باشد، به دادن راهکارهای خود برای مصالحه دست میزند؟ موسوی با این بیانیه خود را در معرض قضاوتهایی قرار میدهد مانند اینکه او ترسیده و یا خسته از ادامه راه است. اما او با چه هدفی خود را در معرض این قضاوتها قرار میدهد؟
بعد از اتفاقات روز عاشورا، رسانههای نزدیک به حاکمیت در تلاشی هماهنگ سعی کردند اعترضات را بی حرمتی به عاشورا معرفی کنند و با گذشتن از صحنههای حملهی خشن پلیس به معترضان و آدم کشی نیروهای وابسته به حاکمیت و تنها با نشان دادن صحنههای آتش سوزی خودروها و موتورهای نیروهای انتظامی(که پیش از عاشورا اتفاق نیفتاده بود) اعتراضات را این بار “به صورت مستند” اغتشاشات معرفی کنند و با نمایش سر دادن شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» توسط معترضان، ایشان را به هتک حرمت عاشورا متهم کنند.
موسوی با بیانیه خود ضمن رد اتهامات مطروحه و دفاع از جنبش سبز در موضوع هتک حرمت، با مطرح کردن راهکارهای خود توپ را محکم به زمین حاکمیت پرتاب می کند. او حاکمیت را در یک دو راهی قرار می دهد.
حاکمیت در صورت نپذیرفتن پیشنهادهای موسوی که همگی در چهارچوب قانون اساسی تنظیم شدهاند، هزینههای خود را در سرکوبهای تظاهراتهای بعدی دو چندان خواهد کرد و همچنین هزینهی رفتارهای ساختار شکنانه احتمالی هواداران جنبش سبز را به صورت حساب ایشان واریز میکند. در واقع حاکمیت هیچ بهانهای برای نپذیرفتن راهکارهای حداقلی و قانونی موسوی نمیتواند بتراشد و با بی اعتنایی به این پیشنهادها، حاکمان جمهوری اسلامی مسئول هر اتفاق ساختار شکنانه بعدی هستند.
در عین حال موسوی به مخالفان احمدی نژاد در حاکمیت فرصتی دوباره میبخشد تا با تلاش برای قانع کردن رهبری و سران سپاه به اینکه در صورت مصالحه جایگاه ولایت [حداقل فعلا] دست نخواهد خورد و منافع اقتصادی سپاه [حداقل فعلا] در خطر نخواهد افتاد، خوابهای خود را نیز بازیابی کنند. لاریجانی خوب میداند در صورت مصالحه شانسی دوباره مییابد تا با تحقیر احمدی نژاد و کارگردانی طرح عدم کفایت سیاسی دولت دهم در مجلس، انتقام انتخابات 1384 را بگیرد و قالیباف دوباره به تکاپو خواهد افتاد که روابط خود را با سپاه بازیابد و رضایی در رویاهای خود می تواند دوباره به کرسی ریاست جمهوری بیندیشد.
بیانیه میر حسین موسوی را میتوان بیانیهای چند وجهی دانست. بیانیهای که هم سیاستمدارانه نوشته شده است و هم اخلاق در سطر سطر آن به رخ کشیده میشود. موسوی در بیانیه اش با دوستداران خویش به مروت سخن میگوید و با حاکمیت مدارا پیشه میکند. او حاکمیت را به عقلانیت فرا میخواند و البته به ایشان هشدار میدهد که اگر دستی که به مدارا دراز شده را نپذیری خود هر مسئول هر اتفاقی خواهی بود. شاید بتوان حرف موسوی را بسط این بیت خواجه دانست:
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا