صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نمایش”بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده…!” نوشته “آرش عباسی” و کارگردانی “سیاوش تهمورث” نمایش مورد نقد و بررسی این هفته ی هنر روز… نگاهی به متن و اجرا در صحنه و گفت و گویی با کارگردان در…

 

ضعف در انتقال مفاهیم

 

نویسنده: آرش عباسی.کارگردان:سیاوش طهمورث.بازیگران:سیامک صفری، نیما رئیسی، رحیم نوروزی، نسیم ادبی، شهره سلطانی و آناهیتا همتی.


جهان نمایش و بالاخص نمایشی کلاسیک با قابلیت های  مدرنیته  بیش از هر چیز مبتنی بر فضا و فضاسازی است؛ زیرا آن چه تماشاگر را مسحور می‌کند و در طول اجرا او را با خود می‌کشاند بیش از همه به فضای نمایش باز می‌گردد. خلق فضا در نمایش به کمک عناصر متعددی شکل می‌گیرد، بخشی از این عناصر فضای فیزیکی و دیدنی اثر را شکل می‌دهند که مهمترین آن‌ها طراحی صحنه، لباس و نور است و بخشی دیگر فضای متافیزیکی و نادیدنی اثر را که عناصر بارز تشکیل دهنده آن عواملی چون بازی، ریتم و خطوط حرکتی کارگردان است. سیاوش طهمورث در نمایش “بعضی وقت ها خوبه که آدم چشماشو ببنده…” تلاش می کنند با حفظ مرز بین این دو فضا دست به تولید اثری بزند که مخاطب خود را به گونه ای مجذوب و سرگرم نماید.

بادقت بر ساختار نمایشنامه متوجه می شویم که متن به صورت دو پاره میان مرز واقعیت و توهم یا به نوعی واقعیت و خیال دست و پا می‌زند. آدم‌های‌ واقعی، اما تیپ‌های تکراری همیشگی؛ زوج‌های ناراضی که مدام سر هم غر می‌زنند و با روابط کلیشه‌ای و ناهمگون همیشگی با یکدیگر برخورد می‌کنند و در نهایت بدون داشتن ویژگی متفاوت و خاصی به صحنه می‌آیند و با ایجاد یک کمدی کلامی تماشاگران را به خنده وا می‌دارند.

اما دراین بین ودرارتباط دادن لحظات مختلف نمایش به یکدیگر، آرش عباسی به عنوان نویسنده به یک ساختار متناسب نمی رسد.هرچند طرح وزمینه قابیلت های فراوان  دارد،آدم های نمایش به خوبی خلق شده اند،دیالوگ ها با دقت نوشته شده، اما درمجموعه ما با نقصی ساختاری روبرو هستیم،نویسنده همه چیز را مورداستفاده قرار می دهد وهمه چیز را جمع وجور می کند.حتی پایان نمایش هم به گونه ای جمع وجور می شود که انگار همه چیز از پایان آغاز شده  و نمایش به سرانجام می رسد. با پایان مشکلی نیست،چگونه به آن رسیدن کمی عجولانه صورت گرفته است.اثر زمانی تمام می شود که تماشاگر هنوز نتوانسته پاسخ اغلب سوالاتی را که اجرا باید بدهد را دریافت کند.


شیوه پردازش‌‏” بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده…!” به گونه‌ای است که برای مخاطبش توقع قصه‌گویی ایجاد نمی‌کند، اما در انتقال محتوای ‏خود ناکام می‌ماند و تماشاگر مجبور است در طول اجرا تنها به یک سری تصاویر دلخوش کند.‏

تصویرهای بسیار رو و قابل دسترس از مفاهیم اجتماعی نمایش موجب در سطح ماندن اجرا و نرسیدن به عمق فکری ‏مورد نظر در این اجرا می‌شود.‏

‏ در حالی که شکل نمایشی و طراحی‌های اجرا به گونه‌ای است که کارگردان با دادن یک انسجام و نظم خاصی به چهار ‏چوب نمایش می‌توانست حتی بدون گذاشتن یک دیالوگ به معانی عمیق نمایشی خود دست پیدا کند، اما وجود چند ‏دیالوگ ساده و مشخص، برای این اثر هنری محدودیت زمانی و مکانی ایجاد می‌کند و از جهان‌شمولی و اندیشه‌گرایی ‏نمایش می‌کاهد.

” بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده…!” “ یک موقعیت ساده، برگرفته از یک رویداد قابل قبول است.کارگردان فضای نمایش را خوب می شناسد ودرهدایت بازیگران وبهرگیری از فضای متناسب با اتمسفر حاکم بر نمایش نسبتا خوب عمل می کنداما فراموش نکنیم که واقعیتی که از زبان” بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده…!” “ بیان می‌شود با واقعیت اطراف ما آمیخته شده است و این چنین است که کارگردان سعی دارد با ایجاد یک دورنما ما را با ‏واقعیت‌های تلخ اطرافمان درگیر کرده و با تغییر صحنه و ساخت تصاویر نمایشی بدون تغییر میزانسن بازیگر، مفاهیم ‏روشن و مشخصی را به ذهن ما یادآوری کند؛ اما به دلیل استفاده از نشانه‌های مشخص و کلیشه‌های زبانی رایج، ‏این مفاهیم به عمق لازم خود نمی‌رسند و تماشاگر هرچه به آخر نمایش نزدیک می‌شود، امید خود را برای کشف و ‏یافتن محتوای قابل تأمل از دست می‌دهد.


اما فارغ از همه نقاط ضعف نمایش می توان به این نکته هم دقت داشت که یکی از عوامل مهم ایجاد فضای مناسب در برخی از قسمت های اجرا، انتخاب مناسب بازیگران از سوی کارگردان است و البته در این میان بازی روان بازیگران کمک شایانی به ایجاد فضا می‌کند. هر چند گاه اغراق بازیگران تا حدودی هراس موجود در نمایش را از لایه‌های درونی به لایه‌های بیرونی می‌کشاند؛ اما در مجموع بازی‌های” بعضی وقت‌ها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده…!” را می‌توان بازی‌های قابل قبولی دانست.درمیان همه شخصیت های این نمایش می توان به بازی سیامک صفری اشاره داشت.اوبا کنترل وتسلط بربدن وبیان خود به راحتی احساس و پیچیدگی های درونی شخصیت را به تماشاگر منتقل می کند.صفری، گهگاه در شکل بازی روان خود دست به سکوت های خیره کننده ای می زند که همواره برای مخاطب دلچسب است.آن سوتر رحیم نوروزی و نسیم ادبی نیز با پاسخ به کنش های صفری در برخی از لحظات نمایش شاخه های ارتباطی مناسبی را تدارک می بینند.


آن چه مسلم است طهمورث در مقام کارگردانی این نمایش نتوانسته است از عهده انتظارات تماشاگران بر آمده و تنها با امکان هدایت بازیگران برخی از وضعیت های موجود در متن را به شکل بالقوه ای برجسته قرار می دهد.