می گویند وقتی هگل ناپلئون را در شهرش “جنا” دید در یادداشتهایش نوشت: “امروز امپراطور را – آن روح جهان را– دیدم که سوار بر اسب برای بازدید شهر می رفت”. هگل فرد را نمی دید، بلکه تاریخ را می دید که متمرکز در “در یک نقطه، سوار بر یک اسب” در حرکت است. او، برغم منتقدانش، در صدد تمجید ناپلئون نبود، (بیاد داشته باشیم که این “شخص” شهر او را محاصره و بمباران کرده بود) بلکه او را به عنوان مظهر و مجلای سیر تاریخ در جهت جامه واقعیت پوشاندن به حقیقت خود می نگریست. آنها که عبدالکریم سروش را می شناسند و به اهمیت فرهنگی و تمدنی افکار او آگاهند نیز طنینی از کلام هگل و بارقه ای از بینش او در این سوارکار ایده ها می یابند.
بیوگرافی دکتر عبدالکریم سروش، که امروزآغاز فصل نوینی از آنرا گرامی می داریم، نمادی است از نیروی لایزال اندیشه ای که ایران را در قرن پیشین دگرگون کرد و در تکاپوی دوباره دگرگون کردن آن در این قرن است. صدا و قلم او در خدمت آرمانهای ما برای بازیابی ارزشهای پیشین و پذیرش ارزشهای نوینی است که افق های انسانیت جهانی در برابر ملتی نهاده که از انقلابی پر هزینه سر برداشته است.
از اینروست که هرآنچه این ذهن فعال در دهه های آینده برایمان به ارمغان بیاورد گوش به زنگ خواهیم بود. حتی کسانی که نزد خود آرزو می کنند که او لختی بر افتخارات گذشته اش تکیه کرده آنان را به چالشهای نوبه نخواند خود می دانند که آرام برای او حرام است هم اکنون دوباره درای خود را به صدا در آورده است و کاروان را به حرکت می خواند. ای بسا گامهای شمرده خِرد که پس از جهش های بی محابای ایمان باید برداشته شود. می دانیم آنها که صد سال یا هزار سال پس از این خواهند آمد به کسانی که حضور این عبد کریم را درک کردند، و کسانی که خود را سپر بلای دشمنان او کردند غبطه خواهند خورد. به آنهائی خواهند اندیشید که اندیشه اش را فهمیدند، و یا نفهمیدند، و یا بد فهمیدند، و یا فهمیدند و به صلاح ندانستند ابراز کنند، و یا فهمیدند و بر آن شوریدند؛ آنها که دست او را فشردند، و یا به او پشت کردند، و یا هم اینرا کردند و هم آنرا؛ آنها که با او نشستند و قلیان کشیدند، و آنها که او را ستودند و بر او ناشناس ماندند، و سرانجام آنها که اندیشه هایش را به زبانهای گوناگون در سراسر جهان، و در زمان حیاتش آموختند.
ناظران جهان غرب، در تلاششان برای دانستن موقعیت عبدالکریم سروش در تمدن اسلامی او را با مارتین لوتر (که برای باز سازی دینش راهبردی جز استقرار مذهب اعتراض، پروتستانتزم، نیافت) و ارسموس (که هرچند منتقد، در دینش باقی ماند و جنبش اصلاح درونی کاتولیسیسم را بنیان نهاد) مقایسه کرده اند. آیا سروش، مانند لوتر، نقطه ارشمیدسی اعتراض را در خارج از مرزهای اسلام کنونی خواهد یافت یا،مانند ارسموس، سرپناهی در درون خواهد یافت تا از آنجا دگردیسی اسلام را شاهد باشد؟ و یا اصلاً طرحی نو خواهد نهاد که نه به این می ماند و نه به آن، بلکه با نام او در تاریخ ماندنی خواهد شد؟ آینده است که نشان خواهد داد.
یکی از امتیاز زنده بودن در قرن 21 میلادی و زیستن در قرن 15 اسلامی این است که می توانیم همتایان اسلامی لوتر یا ارسموس قرن 15 میلادی را بشناسیم و سرنوشت و ا فکارشان را از نزدیک شاهد باشیم. برای این موهبت حیات و اندیشه های عبدالکریم سروش را قدر می نهیم، سالروز 65 سالگی اش را خجسته می داریم، و دعا می کنیم حیات پاینده اش مصداق این آیه شریفه قران باشد:
و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض (عنکبوت، 13)
و اما، آنچه سودش به مردمان می رسد بر فراز زمین خواهد ماند