شاید خوانندگان، پیش از آغاز به خواندن این گزارش، قادر باشند جملات ابتدایی را حدس بزنند: “سالی که گذشت، شاهد بیسابقهترین برخوردها با جنبش دانشجویی و دانشجویان بودیم…” چه بسا بسیاری به جای آنکه از مقدمه شروع کنند، به اصل گزارش رجوع کنند و از آن جا مطلب را پی بگیرند.
داستان این قصه اما، با وجودتکرارهای هر ساله، نه عادی شده است و نه ملالآور. طی همه این سالها، این دانشجویان بودهاند که با هر تغییری، بیشترین هزینهها را پرداختهاند، بازداشت شدهاند، از دانشگاه اخراج و از تحصیل محروم شده، و چه بسا به ضرب گلوله جان باختهاند.
برخورد با دانشجویان، اما محدود به فعالان امروز نیست، بلکه فعالان قدیمیتر جنبش دانشجویی نیز مورد غضب هستند.
امسال اما، محدودیتهای جدیدی نیز، برای دانشجویان به اجرا درآمد: زمانی خندیدن ممنوع شد، زمانی دیگر احکام انضباطی در دانشگاهها تکذیب شد، دیگربار شرط فعالیت در دانشگاهها، دفاع از نظام اعلام شد، گاهی سخن از عدم حضور دانشجویان منتقد بر زبان رانده شد، زمانی دیگر اعلام شد تحصیل تنها به شرط همکاری با حراست امکانپذیر است، دانشجویان بارها توسط مقامات تهدید شدند، اساتید برای تولید علم الهی اخراج شدند، ستارهها همچنان بر فراز آسمان دانشگاه در اهتزاز بودند و… اینها همه برای آن بود که رهبر جمهوریاسلامی می خواست که دانشگاه، انضباط داشته باشد. شاید به همین دلیل بود که مقامات امنیتی، منبع همه فتنهها را در دانشگاه میدیدند.
این در حالی بود که پرونده حمله به کوی دانشگاه همچنان باز ماند، بدون آنکه خبری از محاکمه عاملان و آمران آن باشد، اگرچه دانشجویانی که در آن حادثه مضروب شدند، به دادگاهها احضار شدند.
این فشارها اما هیچکدام باعث نشد که دانشجویان، روز دانشجو را فراموش کنند و آن را مانند هر سال پرشکوه برگزار کردند.
از آنسو فعالان قدیمیتر جنبش دانشجویی، همچون عبدالله مومنی، از درون زندان نیز به فعالیتهای خود ادامه دادند. مومنی نامهای افشاگرانه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشت که حرف وحدیثهای زیادی را به دنبال داشت و باعث شد که از سوی مقامات قضایی اعلام شود که به همین دلیل به وی مرخصی داده نخواهد شد.
بار دیگر؛ شهدای سبز دانشگاه
سال 89 که آغاز شد، جنبش سبز مدتی بود که در خیابانها حضوری نداشت. گرچه گاهی جرقههایی زده میشد، اما این حضور هیچگاه همگانی نشد. تا روز 25 بهمن که به دنبال حوادث رخ داده در مصر و تونس، مردم به دعوت موسوی و کروبی، به خیابانها آمدند. 25 بهمن که بعد از حدود یک سال، نخستین حضور پررنگ خیابانی جنبش سبز بود، باز هم قربانی گرفت: صانع ژاله و محمد مختاری، دو شهیدی بودند که خونشان هم جنبش دانشجویی را آبیاری کرد و هم خونی تازه در رگهای جنبش سبز دواند.
گرچه حاکمیت نهایت تلاش خود را برای مصادره این دو شهید جنبش دانشجویی انجام داد، اما آنچه که اتفاق افتاد، رسوایی بیشتر برای حاکمان بود و سربلندی بیشتر دانشجویان؛ آن زمان که پروژه مصادره صانع ژاله به عنوان یک دانشجوی بسیجی شکست خورد و درباره محمد مختاری مجال آغاز نیافت.
سال گذشته نیز، حداقل بیست تن از شهدای جنبش سبز، از اعضای جنبش دانشجویی بودند. از جمله معروفترین آنان، ندا آقاسلطان، که دانشجوی فلسفه دانشگاه تهران بود.
اکنون نام صانع ژاله و محمد مختاری، در کنار دیگرانی چون مصطفی غنیان، ندا آقاسلطان، کیانوش آسا و… در قلب مردم ایران حک شده است.
حکم تحکیمی ها؛ عدالت یا عبرت؟
بزرگ ترین اتحادیه دانشجویی کشور، همچون سالیان گذشته، همچنان در فشار بود تا سرنوشت پروندههایشان عبرت فعالان دانشجویی شود. حاکمیت نیز سناریوهای مختلفی را برای دفتر تحکیم به اجرا درآورد که البته شکست خورد. در حالی که دو تن از اعضای شورای مرکزی آن همچنان از سال گذشته در بازداشت بدون مرخصی به سر میبرند، اعضای مختلف آن نیز احکام گوناگونی را دریافت کردهاند.
بهاره هدایت، از اعضای دفتر تحکیم، همچنان از دهم دی ماه سال گذشته تاکنون در زندان است، بدون آنکه فرصت استفاده از مرخصی را بیابد. سهل است که حدود سه ماه نیز از هرگونه تماس و ملاقات محروم بود. وی در دادگاه به نه و سال و نیم زندان محکوم شده است. وی در این مدت حتی از سوی قاضی مقیسه تهدید شده است که حکم جدیدی را دریافت خواهد کرد، حکمی برای عبرت دیگر دانشجویان!
از سوی دیگر، میلاد اسدی دیگر عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم است که از آذرماه سال گذشته تاکنون در زندان است. اسدی نیز، در این مدت از امکان مرخصی محروم مانده و ماههاست که به همراه دیگر زندانیان بند 350 زندان اوین، نه امکان ملاقات حضوری دارد و نه امکان استفاده از تلفن را. وی در حالی این مدت را در زندان به سر برده که تنها دلیل عدم استفاه وی از مرخصی، مخالفتش با مصاحبه تلویزیونی بوده است.
در همین حال، در شرایطی که برخی از اعضای این تشکل دانشجویی، در پی برگزاری انتخابات شورای مرکزی بودند، تمامی کاندیداها، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند تا امکان برگزاری انتخابات از میان رود.
دیگر اعضای دفتر تحکیم نیز وضعیت بهتری نداشتند: مجید توکلی، شبنم مددزاده، ارسلان ابدی، مهدی خدایی، محمد پورعبدالله، علی ملیحی و…
محرومان از تحصیل
شاید آن زمان که عده ای از دانشجویان محروم از تحصیل، کمیته ای به نام “شورای دفاع از حق تحصیل” را تشکیل دادند تا پیگیر حق قانونی خود برای تحصیل باشند، گمان نمی بردند که این چنین مورد خشم و غضب حاکمیت قرار بگیرند.
سید ضیالدین نبوی از جمله اعضای اصلی این تشکل، در خردادماه بازداشت شد. این دانشجوی رشتهی مهندسی شیمی ورودی سال ۸۱ دانشگاه صنعتی نوشیروان بابل است که در سال ۸۶ برای مدتی بازداشت و به مدت دو ترم از تحصیل محروم شد. وی با وجود کسب نمره و رتبهی خوب در کنکور کارشناسی ارشد، موفق به تحصیل در دانشگاه نشد.
نبوی پس از تحمل 7 ماه زندان، به 15 سال حبس محکوم شد. در همان زمان این خبر بر سر زبان ها افتاد که اعضای شورای دفاع از حق تحصیل، به رابطه با سازمان مجاهدین خلق محکوم شده اند.
مجید دری دیگر عضو “شورای دفاع از حق تحصیل” است که در ۱۸ تیرماه بازداشت شد و به زندان اوین منتقل شد. وی در دادگاه به 11 سال حبس مجکوم شد که ده سال آن به دلیل آن چه همکاری با سازمان مجاهدین خلق اعلام شد، صادر شده است. حکمی که ۵ سال آن را به تبعید باید در شهر “ایذه” بگذارند.
وضعیت حسام سلامت رتبه اول آزمون دکترای جامعه شناسی با ۴ سال حبس نیز مشابه دو یار دبستانی خود است. آنان نیز اتهام “همکاری با سازمان مجاهدین” را پیش روی خود میبیند.
مهدیه گلرو، یکی دیگر از اعضای شورای دفاع از حق تحصیل است که در 12 آبان به همراه همسرش در منزل خود بازداشت شدند.
به مهدیه گلرو گفته شد که تنها شرط ازادی همسرش - که هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت - همکاری گلرو با بازجویان است.
وحید لعلی پور، همسر مهدیه گلرو، چندی پیش از زندان ازاد شد، اما خود مهدیه گلرو هم چنان روزگار خود را در زندان سپری می کند و حتی از حق ملاقات با همسر خویش تا چند روز پیش محروم بود.
این سرنوشت کمیته ای است که برای پیگیری حق قانونی دانشجویان برای تحصیل تشکیل شد، اما اعضای آن در زندان به سر می برند و متهم به همکاری با سازمان مجاهدین خلق شده اند.
سال پرکار کمیته های انضباطی
در حوادث پس از انتخابات، کمیته های انضباطی دانشگاه ها، روزهای پرکاری را پشت سر گذاشتند. در حالی که دانشگاه های سراسر کشور، روزهای ملتهبی را پشت سر می گذاشتند، کمیته های انضباطی نیز مشغول احضار دانشجویان بودند.
برخی گزارشات غیررسمی، حاکی از آن است که در سال 89 بیش از 1500 دانشجو به کمیته های انضباطی احضار شده اند و برای حداقل 800 تن از این دانشجویان احکام انضباطی صادر شده است.
این احکام شامل اخراج، محرومیت از تحصیل، ممنوعیت ورود به دانشگاه، توبیخ کتبی دانشجویان با درج در پرونده و… بوده است.
دانشگاه های تهران (تهران، علامه، شریف، بهشتی، علم و صنعت، پلی تکنیک و دانشگاه های آزاد – حدود 350 حکم)، گیلان ( 47 حکم)، مازندران و نوشیروانی بابل ( 31حکم) و… تنها نمونه کوچکی از احکام انضباطی است که برای دانشجویان صادر شده است.
نکته جالب توجه آن است که بسیاری از دانشجویان تهدید شده اند که در صورت خبری کردن احکام خود، شاهد صدور احکام سنگین تری خواهند بود.
از سوی دیگر اتفاق جدیدی که در دانشگاه ها افتاده، بازجویی از دانشجویان در کلاس های دانشگاه است. این اتفاق برای نخستین بار در دانشگاه گیلان به وقوع پیوست و سپس در چند دانشگاه دیگر در شهرستان ها نیز تکرار شد.
ادامه ستاره دار کردن دانشجویان
اما در کنار همه برخوردهایی که با دانشجویان به دلیل اعتراض به حوادث پس از انتخابات، انجام شده، دولت بحث ستاره کردن دانشجویان را نیز فراموش نکرده است. اتفاقی که از سال 85 آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد، گرچه محموداحمدی نژاد در مناظره با میرحسین موسوی منکر ستاره دار شدن دانشجویان شده است.
روند ستاره دار شدن دانشجویان به طور رسمی از سال 85 آغاز شد. در آن زمان به عده ای از فعالان دانشجویی که در کنکور کارشناسی ارشد موفق به کسب نمرات لازم برای قبولی شده بودند، امکان تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد داده نشد.
دانشجویانی که از تحصیل محروم بودند، با سه ستاره در کارنامه خود مواجه شده بودند. دانشجویانی هم بودند که دو ستاره در کارنامه خود داشتند و با دادن تعهد موفق به تحصیل در این مقطع شدند. از آن زمان بود که اصطلاح دانشجویان ستاره دار باب شد و بحث های زیادی را نیز برانگیخت.
علاوه بر دانشجویان سیاسی، در سال 89 شاهد آن بودیم که عده ای از اقلیت های مذهبی - از جمله بهاییان - از حق تحصیل خود محروم و تنها به جرم بهایی بودن از دانشگاه اخراج شدند. برخی گزارش ها، حکایت از اخراج 25 دانشجوی بهایی از دانشگاه ها دارد.
نوروز در زندان
نوروز که فرا رسد و ایرانیان به رسم دیرینه سفره هفت سین برپا کنند، کم نیستند خانواده هایی که نبود عزیزان شان را احساس می کنند.
مجید توکلی - که حاکمیت قصد داشت با منتشر کردن عکس اش با چادر، از ارج و قرب اش در میان دانشجویان کم کند - چهارمین نوروزی است که در کنار خانواده نیست. بهاره هدایت و مهدیه گلرو، سومین نوروز پیاپی است که سفره هفت سین را به جای منزل، در اوین می چینند. از میلاد اسدی که از 9 آذر بازداشت شده، خبری مبنی بر آزادی یا استفاده از مرخصی اش در دست نیست و خانواده هم چون سال گذشته، سال نو را بی فرزندشان تحویل خواهند کرد. خانواده محمد پورعبدالله سومین سالی است که بر سر سفره سال نو، تنها عکس فرزند خود را در کنار خویش دارند و…
این فهرست سر دراز دارد: ضیا نبوی، مجیددری، ارسلان ابدی و… همه و همه از آنانی اند که سال نو را در چهاردیواری تنگ سلول ها تحویل خواهند کرد و در میان دیوارها به این فکر می کنند که شاید سال آینده، سالی بهتر باشد، برای همه آنانی که ایرانی بهتر را می خواهند.
شاید امین احمدیان، همسر بهاره هدایت، رساتر از دیگران، وضعیت این روزها را توصیف میکند: “تصورش خیلی سخت نیست که چه حسی به آدم دست می دهد وقتی بعد از ۳۲۰ روز می توانی دست همسرت را توی دست هات لمس کنی و از نزدیک به او بگویی که دوستش داری و تا هر وقت که لازم است در کنارش می مانی و حس عجیبی ست، اینکه از طرفی کمترین حقوقت یعنی فقط گرفتن دست او می شود بزرگترین آرزویت و از سویی میدانی ممکن است که دوباره تا ماه ها نتوانی گرمای زندگی بیرون از زندان را به او منتقل کنی.”