کارگردان: خیر الله تقیانی پور، نویسنده: خیر الله تقیانی پور، بازیگران: اتابک نادری، آناهیتا همتی، مسعود حجازی مهر، رضا پاپی، شیوا مکی نیا، جواد پور زند، وحید نفر، مصطفی ساسانی، حسین شفیعی، محمد هادی عطایی، الهه شه پرست، مشاور کارگردان: جواد نوری، طراح صحنه و لباس: داریوش پیرو، طراح پوستر و بروشور: سعید شکر نیا، طراح نور: رضا خضرایی، طراح گریم: علی اژدری، دستیار کارگردان و برنامه ریز: علیرضا نوری، گروه موسیقی : علی صدیقیان، علی المعی، حمید گرگانی، منشی صحنه: محبوبه نظری، مدیر صحنه: امیر رحمت حیدری، فرزین حاجیلو، عکاس: سمیه میری، روابط عمومی : فهیمه پناه آذر، دستیار لباس: مه لقا ناقد، دستیار صحنه: علی خندان، همکاران صحنه: سینا برزگر، عباس جمالی، محمود افشار، ساخت تیزر: غزال رضایی، دوره اجرا: ۰۷ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰ آبان ۱۳۹۲، محل: تئاترشهر - سالن قشقایی.
متن این نمایش، از جدال همیشگی میان خیر و شر بر می آید. جدالی که از آغاز آفرینش انسان متولد شده و همچنان ادامه دارد. این نبرد ابدی، در بسیاری از داستان ها، افسانه ها، روایات، حکایات و به اصطلاح فرهنگ مکتوب و نوشتاری ملل مختلف جهان و همچنین در قالب های هنری ای چون نمایش، موسیقی، نقاشی و هنرهای تجسمی نفوذ کرده و به مخاطبان انتقال یافته است. در واقع می توان گفت که در هنر و خصوصا در درام و فراتر از آن در تمام هستی، این تضاد و تقابل جاری است. در نمایش “تعبیر یک رویا” نویسنده از جدال همیشگی خیر و شر با بهره گیری از تکنیک ها، آیین ها و قصص ایرانی، بستری فراهم کرده تا ضمن زنده نگه داشتن ویژگی های نمایش ایرانی، پیام جاودانه مبارزه با ظلم و بی عدالتی را در ساختار و قالب جدیدی به مخاطب ارائه دهد. “سید اسد”، که متدین و خوش نام است، بانی برگزاری مجالس تعزیه بوده و تلاش می کند تا عزیز پسرش را نیز در این عمل خداپسندانه و مذهبی با خود همراه کند. در جبهه مقابل او، میرزاخان قرار دارد که با استفاده از تمامی اعوان و انصارش مانند قلندر، تیمور و تقی تلاش می کند به هر شکل ممکن و در پوشش فریب کارانه، به اهداف سیاسی و بلندپروازانه خود، به عنوان یکی از سرسپردگان حکومت وقت، دست یابد. در بین این دو جبهه خیر و شر، شخصیتی قریب نام قرار دارد؛ کاراکتری سرخورده از پدری نالایق که به دامان “سید اسد” پناه آورده و تحت حمایت پدرانه او قرار گرفته است، شخصیتی که در تمامی تعزیه ها نقش شمر را بازی می کند. شخصیتی که خواب عزاداری مردم را به خاطر کشته شدن شمر می بیند و تعبیر رویای او آن چیزی است که خیرالله تقیانی پور برای مخاطبان نمایش خود تدارک دیده است.
ماجرا ظاهرا در دوره تاریخی پس از مشروطیت می گذرد که به مشروطه دوم معروف شده است؛ دوره ای که حکومت وقت تصمیم می گیرد با انتصاب وکیل الرعایای حکومتی از بین دست نشاندگان خود شرایط سیاسی پس از مشروطه را به سود خود تغییر داده و با قدرت بیشتری به اهداف سیاسی خود جامه عمل بپوشاند. در این میان میرزاخان هم به عنوان نمونه و نمادی از دست نشاندگان حکومتی برای رسیدن به قدرت می خواهد تعزیه را به نردبان ترقی خود بدل کند. او در ابتدا تلاش خود را برای تغییر مکان برقراری تعزیه از میدان شهر به خانه اش آغاز می کند که در این رابطه با مقاومت شدید سید اسد و پسرش روبرو می شود. پس مجبور می شود نقشه تازه ای را طراحی کند. او در ادامه داستان با برنامه ریزی های شرورانه موجب به زندان افتادن عزیز، پسر اسد، به جرم قتل می شود. سید اسد در برابر این فاجعه تاب نیاورده و می میرد…
در نگاه اول آن چه مورد قبول و تاثیر مخاطب این اثر قرار می گیرد، سادگی و صداقت در انتخاب موضوع، بهره گیری از کهن الگوی مبارزه خیر با شر، شخصیت پردازی های تا حدودی قابل قبول و پیام انتهایی اش است که مخاطب را به مبارزه با ظلم و تمامی ظالمان حتی به بهای از دست دادن جان و تمامی آمال و آرزوهای فردی، دعوت می کند، اما این متن از بخش ها و زوایای بسیاری صدمه پذیر و غیرقابل قبول نشان می دهد که به تعدادی از این مشکلات در متن اشاره می شود. از اواسط متن، انتها و پایان آن به سادگی قابل پیش بینی بود و تمامی ترفندهای نویسنده برای در تعلیق نگه داشتن مخاطب در رابطه با پایان متن رنگ می بازد. یعنی در زمانی که قریب از خوابی که دیده است، با سید اسد سخن می گوید و کمی درنگ روی نام نمایش و فضای متن تا آن لحظه و همچنین با توجه به پیچیده نبودن داستان و شخصیت های موافق و مخالف، همه چیز برملا شده و اتفاقات پایانی مشخص می شود. مشکل دیگر در متن، تغییر ناگهانی شخصیت قریب در زمان زندانی بودن عزیز است که هیچگاه منطقی، دراماتیک و قابل قبول و باور نشان نمی دهد. تغییر دوباره او و بازگشت به سوی جبهه خیر نیز، که در عرض دو و سه دقیقه صحبت کردن با عزیز شکل می گیرد، بسیار شتابزده، سطحی و بی عمق است و اصولا اطلاعات جامع نمایشی و قابل قبول و مستدلی برای این تغییرهای ناگهانی او، به خصوص با حضور در جبهه شر، به مخاطب داده نشده و در متن وجود ندارد. حضور دو قصه موازی مبارزه سید با میرزاخان و داستان عشق های عزیز و قریب در متن، شاید در برخی لحظات، قابل قبول نشان دهد و تماشاگر با آن ارتباط برقرار کند، اما تاکید زیاد بر لحظات نمایشی با بار کمدی و طنز، موجب بیراهه رفتن و سردرگمی تماشاگر در ارتباط با قسمت های تراژدی متن و اجرا شده و به اصطلاح با وجود تمامی ترفندهای کارگردانی و نویسندگی، مهم ترین و تراژیک ترین لحظاتش همچون زندانی شدن عزیز، فوت پدر و لحظه حرکت حر گونه قریب در انتهای نمایش، که مجموعا صحنه هایی دردآور و تفکربرانگیز هستند، در سایه بخش های کمدی عاشقانه و مزه پراکنی های قلندری کمرنگ شده و تماشاگران با لبخندی سرشار از شادی، دیدن یک اجرای مفرح و نه با پیام انتهای نمایش یعنی مبارزه با ظلم تا سر حد مرگ، تالار را ترک کرده و به دنیای واقعی خود باز می گردند…