یک سال پیش همین روزها بود به گمانم که در مراسم بزرگداشت یکی از سرداران شهید دفاع مقدس شرکت کرده بودی و ادای دین می کردی با یادآوری بزرگی و رشادت و اخلاص او و دیگر همرزمانش و من منتظر بودم که زودتر برسی به انتخابات و از امروز بگویی و انگار همه همین انتظار را داشتند. کسی در گوشم گفت: خیلی آرام است مهندس. نمی تواند این جماعت رخوت گرفته را تکان بدهد. این جوانان معترض و قهر کرده با نظام را. و تو آرام سخن می گفتی و کلیپ های خاطره انگیز سال های رزم آوری فرزندان ملت، ما را می گریاند و می لرزاند. سالن اجتماعات یک مجتمع مسکونی پر بود از دوستانی که هریک خاطره ای از دوران جنگ داشتند و دور هم جمع شدنشان پرمعنا بود. بعضی از خانواده شهدا را می شناختم و نسبت به بعضی هم توفیق شناخت در همان جلسه پیدا کردم. صحبت بر سر آمدن یا نیامدن تو بود یا خاتمی. همسر خاتمی گرفته و مغموم و عصبانی از اصرار اصلاح طلبان برای به صحنه انتخابات آمدن او گوشه ای نشسته بود و دکتر رهنورد نیز با فاصله کمی کنارش. به هردویشان سلام کردم و …
تو به صحنه آمدی و خاتمی انصراف داد و پشت تو قرار گرفت و ما همه به تأسی او حمایتت کردیم چون فرزند امامت می دانستیم و یاور رزمندگان سلحشور جبهه های حق علیه باطل و پشت و پناه مردم و خدمتگزار آنان. هیچ کس از 8 سال نخست وزیریت در دوران جنگ خاطره بدی نداشت و به دلیل حسن مدیریت مورد تحسین دوست و دشمن بودی. محبوب بودی تو خصوصا نزد خانواده شهدا و سرداران جنگ تحمیلی و یار وفادار و همراهی داشتی که از زمان تصمیم پرمخاطره ات برای مقابله با کژی و انحراف در انقلاب اسلامیمان کنارت ایستاد و پا به پایت آمد و شما شدید مصداق یک زوج سیاسی موفق که ناگهان این زوجیت و مشارکت و همراهی در عین استقلال هر دوی شما به یک مدل و الگو تبدیل شد.
روزهای انتخابات روزهای سبزی بود برای جوانانی که بار دیگر به نظام اعتماد کردند و اقبال کردند و همه اعتبار و توش و توانشان را گذاشتند برای بالا بردن مشروعیت نظامی که پدران و مادرانشان به آن رأی آری داده بودند و حالا به دلیل عملکردهای ناصواب، مورد نقد آنان بود. تو از فیلتر شورای نگهبان هم گذشتی و این با توجه به شناختی که از اقتدارگرایان داشتیم برای همه عجیب بود اما سابقه نیکت و حلقه یاران انقلابی و رزمنده و ایثارگر و مؤمنت باعث شد که هیچ بهانه ای برای ردصلاحیت باقی نماند و همه اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان منتقد دولت نهم که تو را در شعارهایت صادق می دانستند، به یاریت آمدند و چه روزهای خوشی بود روهای رقابت های انتخاباتی هرچند در فضا و شرایطی نابرابر. مردم می خواستند سرنوشتشان را رقم بزنند و با امکانات بسیار محدود کار شروع شد و …………………………………
قصه تلخی است قصه انتخابات دهم. حکایتی که می توانست کام همه را شیرین کند اگر قضایا خوب مدیریت می شد و اگر نصایح دلسوزانه به گوش گرفته می شد. اما افسوس که همان خط انحرافی که تو طی سالیان دنبالش می کردی و به آن می اندیشیدی و برای رشد و نفوذش در ارکان نظام، غصه می خوردی و ناگهان باعث به میدان آمدنت شد، ادامه یافت تا فرزندان، یاران و یاوران و دلسوزان امام و انقلاب را غیرخودی جلوه دهد و دسیسه ها و فتنه های نیرنگ بازان هر روز قائله جدیدی را به وجود آورد و تو باز هم آرام ماندی و دعوت به آرامش کردی و راه سبز امید را به جوانان عصبانی نمایاندی و از خشونت منعشان کردی حتی وقتی که مورد هجمه و آزار قرار می گیرند.
آرامش تو و وقار و چشمان نجیبت مرا به یاد مسیح می اندازد میرحسین عزیز. و هجمه هایی که به تو می شود و آسیب هایی که می بینی، دشمنان این پیامبر صلح و محبت را به یادم می آورد. به راستی که مردان خدا برای باقی ماندن نام و یاد خدا و دین و آیین الهی و صراط مستقیم، چه زجرها که نکشیدند و مسیح مولود این روزهاست و تو نیز با تولدی دوباره در این دوره سخت به مسیح پیامبر می مانی. با همان قلب مهربان. با همان چشمان معصوم. با همان وقار و سکینه ای که نشانه ایمان و باور عمیق به وحدانیت و حقانیت الله است و با همان لبخندی که روز به روز کم رنگتر می شود.
تو به مسیح می مانی وقتی فرزندانت را به آرامش دعوت می کنی و از مقابله به مثل باز می داری. تو به پیامبر صلح ودوستی می مانی وقتی دشمنانت را می بخشی و آنان را به گفتگو دعوت می کنی و به کنار گذاشتن خشونت. مسیح زمانه ما، برادرت خاتمی، پدر معنوی اصلاح طلبان نیز با همین خلق و خوی به میدان عمل آمد تا دینی را که از امام و شهدا به گردن داشت، ادا کند اما چه زود اقتداگرایان را شناخت که ناجوانمردانه با ناسپاسی آزارش دادند و تو را و همراه دیگرتان مهدی کروبی را که از یاران و فرزندان امام بودید و همه فرزندان و یاران و شاگردان امام را آزردند و شما همچنان فشارها را تحمل کردید و اصلاحات را تنها راه نجات کشور معرفی کردید و مردم را از اقدامات تند عکس العملی پرهیز دادید.
تو چه آرام و آرامش بخشی پیام آور راستی و دعوت کننده به دوستی و محبت و صدق و صفا! حتی وقتی که نامردمان اجیر شده جان عزیزت را تهدید می کنند و همسر مبارز و روشنفکرت را در معرض خطر قرار می دهند و حتی آن گاه که تیرکین قلب خواهرزاده نازنینت، رزمنده دیروز جبهه ها و برادر شهید دفاع مقدس، هدف قرار می دهد. و چه مردانه او را در کنار دیگر شهدای سبز قرار می دهی و سوگ و عزایت را برای همه آنان تقسیم می کنی.
چشمان معصوم تو بهترین پیام ها را به ما و به تاریخ می دهد. نگاهت را از ما دریغ مدار، ما خود حدیث مفصل را از آن خواهیم خواند و شرحش را بر جریده ایام خواهیم نگاشت و سبزها تا روز رستخیر از این خاک پاک جوانه خواهند زد به شکرانه پایمردی انسان های روزهای سخت.