یاد مسیحمان می اندازد

فخرالسادات محتشمی پور
فخرالسادات محتشمی پور

یک سال پیش همین روزها بود به گمانم که در مراسم بزرگداشت یکی از سرداران شهید دفاع مقدس شرکت کرده بودی و ادای دین می کردی با یادآوری بزرگی و رشادت و اخلاص او و دیگر همرزمانش و من منتظر بودم که زودتر برسی به انتخابات و از امروز بگویی و انگار همه همین انتظار را داشتند. کسی در گوشم گفت: خیلی آرام است مهندس. نمی تواند این جماعت رخوت گرفته را تکان بدهد. این جوانان معترض و قهر کرده با نظام را. و تو آرام سخن می گفتی و کلیپ های خاطره انگیز سال های رزم آوری فرزندان ملت، ما را می گریاند و می لرزاند. سالن اجتماعات یک مجتمع مسکونی پر بود از دوستانی که هریک خاطره ای از دوران جنگ داشتند و دور هم جمع شدنشان پرمعنا بود. بعضی از خانواده شهدا را می شناختم و نسبت به بعضی هم توفیق شناخت در همان جلسه پیدا کردم. صحبت بر سر آمدن یا نیامدن تو بود یا خاتمی. همسر خاتمی گرفته و مغموم و عصبانی از اصرار اصلاح طلبان برای به صحنه انتخابات آمدن او گوشه ای نشسته بود و دکتر رهنورد نیز با فاصله کمی کنارش. به هردویشان سلام کردم و …

تو به صحنه آمدی و خاتمی انصراف داد و پشت تو قرار گرفت و ما همه به تأسی او حمایتت کردیم چون فرزند امامت می دانستیم و یاور رزمندگان سلحشور جبهه های حق علیه باطل و پشت و پناه مردم و خدمتگزار آنان. هیچ کس از 8 سال نخست وزیریت در دوران جنگ خاطره بدی نداشت و به دلیل حسن مدیریت مورد تحسین دوست و دشمن بودی. محبوب بودی تو خصوصا نزد خانواده شهدا و سرداران جنگ تحمیلی و یار وفادار و همراهی داشتی که از زمان تصمیم پرمخاطره ات برای مقابله با کژی و انحراف در انقلاب اسلامیمان کنارت ایستاد و پا به پایت آمد و شما شدید مصداق یک زوج سیاسی موفق که ناگهان این زوجیت و مشارکت و همراهی در عین استقلال هر دوی شما به یک مدل و الگو تبدیل شد.

روزهای انتخابات روزهای سبزی بود برای جوانانی که بار دیگر به نظام اعتماد کردند و اقبال کردند و همه اعتبار و توش و توانشان را گذاشتند برای بالا بردن مشروعیت نظامی که پدران و مادرانشان به آن رأی آری داده بودند و حالا به دلیل عملکردهای ناصواب، مورد نقد آنان بود. تو از فیلتر شورای نگهبان هم گذشتی و این با توجه به شناختی که از اقتدارگرایان داشتیم برای همه عجیب بود اما سابقه نیکت و حلقه یاران انقلابی و رزمنده و ایثارگر و مؤمنت باعث شد که هیچ بهانه ای برای ردصلاحیت باقی نماند و همه اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان منتقد دولت نهم که تو را در شعارهایت صادق می دانستند، به یاریت آمدند و چه روزهای خوشی بود روهای رقابت های انتخاباتی هرچند در فضا و شرایطی نابرابر. مردم می خواستند سرنوشتشان را رقم بزنند و با امکانات بسیار محدود کار شروع شد و …………………………………

قصه تلخی است قصه انتخابات دهم. حکایتی که می توانست کام همه را شیرین کند اگر قضایا خوب مدیریت می شد و اگر نصایح دلسوزانه به گوش گرفته می شد. اما افسوس که همان خط انحرافی که تو طی سالیان دنبالش می کردی و به آن می اندیشیدی و برای رشد و نفوذش در ارکان نظام، غصه می خوردی و ناگهان باعث به میدان آمدنت شد، ادامه یافت تا فرزندان، یاران و یاوران و دلسوزان امام و انقلاب را غیرخودی جلوه دهد و دسیسه ها و فتنه های نیرنگ بازان هر روز قائله جدیدی را به وجود آورد و تو باز هم آرام ماندی و دعوت به آرامش کردی و راه سبز امید را به جوانان عصبانی نمایاندی و از خشونت منعشان کردی حتی وقتی که مورد هجمه و آزار قرار می گیرند.

آرامش تو و وقار و چشمان نجیبت مرا به یاد مسیح می اندازد میرحسین عزیز. و هجمه هایی که به تو می شود و آسیب هایی که می بینی، دشمنان این پیامبر صلح و محبت را به یادم می آورد. به راستی که مردان خدا برای باقی ماندن نام و یاد خدا و دین و آیین الهی و صراط مستقیم، چه زجرها که نکشیدند و مسیح مولود این روزهاست و تو نیز با تولدی دوباره در این دوره سخت به مسیح پیامبر می مانی. با همان قلب مهربان. با همان چشمان معصوم. با همان وقار و سکینه ای که نشانه ایمان و باور عمیق به وحدانیت و حقانیت الله است و با همان لبخندی که روز به روز کم رنگتر می شود.

تو به مسیح می مانی وقتی فرزندانت را به آرامش دعوت می کنی و از مقابله به مثل باز می داری. تو به پیامبر صلح ودوستی می مانی وقتی دشمنانت را می بخشی  و آنان را به گفتگو دعوت می کنی و به کنار گذاشتن خشونت. مسیح زمانه ما، برادرت خاتمی، پدر معنوی اصلاح طلبان نیز با همین خلق و خوی به میدان عمل آمد تا دینی را که از امام و شهدا به گردن داشت، ادا کند اما چه زود اقتداگرایان را شناخت که ناجوانمردانه با ناسپاسی آزارش دادند و تو را و همراه دیگرتان مهدی کروبی را که از یاران و فرزندان امام بودید و همه فرزندان و یاران و شاگردان امام را آزردند و شما همچنان فشارها را تحمل کردید و اصلاحات را تنها راه نجات کشور معرفی کردید و مردم را از اقدامات تند عکس العملی پرهیز دادید.

تو چه آرام و آرامش بخشی پیام آور راستی و دعوت کننده به دوستی و محبت و صدق و صفا! حتی وقتی که نامردمان اجیر شده جان عزیزت را تهدید می کنند و همسر مبارز و روشنفکرت را در معرض خطر قرار می دهند و حتی آن گاه که تیرکین قلب خواهرزاده نازنینت، رزمنده دیروز جبهه ها و برادر شهید دفاع مقدس، هدف قرار می دهد. و چه مردانه او را در کنار دیگر شهدای سبز قرار می دهی و سوگ و عزایت را برای همه آنان تقسیم می کنی.

چشمان معصوم تو بهترین پیام ها را به ما و به تاریخ می دهد. نگاهت را از ما دریغ مدار، ما خود حدیث مفصل را از آن خواهیم خواند و شرحش را بر جریده ایام خواهیم نگاشت و سبزها تا روز رستخیر از این خاک پاک جوانه خواهند زد به شکرانه پایمردی انسان های روزهای سخت.