اعدام جوانان زیر هجده سال با کدام منطق؟‏

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

در ارتباط با چالشهای حقوق بشری جمهوری اسلامی با جهان و نهادهای حقوق بشری دنیا، اعدام جوانان زیر ‏هجده سال همواره یکی از پر مناقشه ترین مسائل بوده و اخیرا این چالش تشدید شده است.‏

در ایران مواردی از اعدام جوانان زیر هجده سال صورت می گیرد و در مقابل نهادهای حقوق بشری در داخل و ‏خارج از کشور نیز پیوسته اعتراض می کنند و آن را خلاف موازین حقوق بشر و در نتیجه نقض عهد جمهوری ‏اسلامی می شمارند که خود عضو سازمان ملل و یکی از امضاکنندگان کنوانسیونهای مربوطه است. اخیرا نیز ‏شماری از شخصیتهای دینی و فرهنگی و سیاسی ایران نیز با صدور بیانه ای به این رفتار اعتراض کرده اند. ‏وقتی اعتراضات شدید می¬شود مقامات قضایی و سیاسی ایران یا اصل ماجرا را تکذیب کرده و یا آن را تحت ‏عناوینی چون ضرورت اجرای حق شرعی قصاص برای اولیای دم توجیه می¬کنند. البته راه معقول دیگری که در ‏ایران ابداع شده این است که این جوانان و یا به تعبیری کودکانی که در سنین پایین مرتکب جرمی چون قتل شده ‏اند را در زندان نگه می¬دارند و آنگاه در سنین بالای هجده سال اعدام می¬کنند.‏

‏ مشکل جمهوری اسلامی در این است که از نظر شرعی نمی¬تواند افراد زیر هجده سال را از مسئولیت کیفری ‏معاف بداند چراکه از نظر غالب فقیهان سن بلوغ دختران نه سال تمام است و پسران پانزده سال تمام و به زعم ‏اینان سن بلوغ موجب مسئولیت فرد در تمام امور خواهد بود و در نتیجه یک دختر نه ساله و پسر پانزده ساله ‏زمانی که مرتکب جرم شد مستوجب کیفر خواهد بود. این درحالی است که در عرف حقوقی و حقوق بشری امروز ‏افرادی در این سن و سال کودک به حساب می¬آیند و مستوجب کیفر نیستند و اگر هم مرتکب جرمی شدند با آنان ‏برخورد ویژة تربیتی و حقوقی و یا حتی کیفری خاص می¬شود. بویژه تفاوت زمانی آشکار می¬شود که جرمی مانند ‏قتل و مجازات مرگ و قصاص اسلامی و فقهی رخ دهد.‏

اکنون مجال هیچ نوع بحث حقوقی و فقهی در این باب نیست اما نظر فقیهان محترم را به چند نکته به صورت ‏سردستی جلب می¬کنم:‏

‏1 – سخن نخست در بارة مفهوم “بلوغ” است. آیا منظور از بلوغ، بلوغ جنسی است یا بلوغ تربیتی و عقلی و ‏اجتماعی هم مراد می¬شود؟. ظاهرا مفهوم فقهی بلوغ در همان بلوغ جنسی مورد نظر است که با فعال شدن غدد ‏غریزه جنسی در انسان آشکار می¬شود. اگر منظور این باشد، طبیعی است که بلوغ پدیده ای است فزیولوژیک و ‏در تخصص پزشگان است که در این مورد اظهار نظر کنند، حداکثر فقیهان پس از اظهار نظر علمی و موضوع ‏شناسی اهل علم می¬توانند حکم شرعی اجتهادی خود را بیان کنند. اگر مسألة مهم رشد و بلوغ عقلی نیز مراد باشد، ‏چگونه می¬توان یک دختر بچة نه ساله را بالغ و عاقل شمرد و او را در برابر تمام رفتارش مسؤل و مستوجب کیفر ‏و مخصوصا مرگ دانست؟

‏2 – مسأله مهم دیگر، مسألة تأثیر شرایط طبیعی و جغرافیایی و یا طبیعت و فیزیک افراد در ارتباط با بلوغ جنسی ‏و یا جسمی است. روشن است که در محیط سرد و یا گرم و دیگر ویژگیهای محیطی و حتی ژنتیک در بلوغ مؤثر ‏است و لذا نمی¬توان از یک سن معین و ثابت برای بلوغ دختران و پسران در تمام شرایط و زمان و مکان صحبت ‏کرد. به همین دلیل است که در مورد سن بلوغ و معنای آن و نشانه ها و علائم آن اختلاف است. ‏

‏ 3 - اصلا روشن نیست که مسألة بلوغ جنسی چرا و چگونه به امور تکلیفی و در نتیجه موضوع فقه و شریعت ‏مربوط شده است. درست است که کار فقه و فقیه تعیین تکالیف شرعی مکلفین است اما در ارتباط با این که افراد ‏در چه سنی مکلف می¬شوند، تعیین موضوع و مصداق است و باید آ ن را به کارشناسان و موضوع شناس واگذار ‏کرد و فقیهان به تعیین حکم و صدور فتوا بسنده کنند. اگر بحث بلوغ جنسی و رشد خاص مورد نظر است، ‏پزشگاننند که نظر می¬دهند و اگر بحث رشد عقلی مطرح باشد، باز متخصصان متعدد دیگرند که حق اظهار نظر ‏دارند نه فقهیان. تشخیص امر پزشگی و یا رشد عقلی و اجتماعی نه در تخصص فقها است و نه درحوزة وظایف ‏آنان.‏

‏4 – از همه اینها بگذریم، بلوغ جنسی چه ارتباطی به جرم و مجازات و کیفر دارد؟ فرضا فقها می¬توانند و حق ‏دارند که سن بلوغ جنسی را معین کنند تا مؤمنان بدانند از چه زمانی به اجرای امور مذهبی (نماز و روزه و حج ‏و….) مکلفند، ولی این که جرم (نه لزوما گناه و معصیت) چیست و چه کسی مجرم است و چه کسانی و در چه ‏سنی و یا در چه شرایطی مستوجب کیفرند و تعیین تناسب جرم و مجازات، که یک اصل قاطع عقلایی است، چه ‏ربطی منطقی و الزامی به دین و فقه و فقیه دارد؟ از وجوب نماز می¬توان نتیجه گرفت که چه کسی قاتل است و ‏در چه سنی می¬توان مجازات مرگ برای قاتل در نظر گرفت؟ به نظر می¬رسد در این زمینه خلط مفاهیم و ‏موضوع صورت گرفته است.‏

‏5 – واپسین ملاحظه این که از تمام ملاحظات و مناقشات چشم می پوشیم و خدمت فقهای محترم بویژه مسؤلان ‏دستگاه قضا و متصدیان اجرای عدالت و رفع ظلم و تظلم عرض می¬کنیم، فرضا در گذشته بلوغ و شرایط و نشانه ‏ها و تبعات آن همان است که گفته شده است، چرا و با کدام دلیل منطقی و عقلی و با کدام معیار عدل و عدالت بر ‏اجرای بی چون و چرای همان نظریه در امور مهمی که به هرحال به زندگی، حیثیت، آینده و در نهایت مرگ یک ‏انسان و یک جوان و یا کودک مربوط می شود اصرار دارید؟ اگر حفظ دما مهم و محترم است، این اهتمام در بارة ‏همه حتی قاتلان نیز مهم است و باید کوشید که حکم اعدام و گرفتن حق حیات از هر انسانی به حداقل ممکن برسد. ‏وقتی که علما و فقهای بزرگ و کوچک شیعه در گذشته (مخصوصا تا زمان صفویه و حتی تا زمان تأسیس ‏جمهوری اسلامی) با توجه به الزامات منطقی و گریز ناپذیر امامت منصوص و منصوب و تعین امامان به دوازده ‏تن و باور به شرایطی چون علم خاص و عصمت و باور جزمی به مشروعیت انحصاری حاکمیت امام معصوم، ‏ناچار احکام اجتماعی اسلام (مانند تأسیس حکومت دینی، نماز جمعه، جهاد ابتدایی، خمس، زکات، حدود و دیات، ‏امر به معروف عملی و….) را برای زمان نا محدود (تا ظهور امام غایب) به حالت تعطیل و تعلیق درآوردند، چرا ‏نباید یک حکم فرعی و اختلافی و کم اهمیت در اساس دیانت و فلسفه دین را حداقل به طور موقت به حالت تعلیق ‏درآورد؟ چرا باید برای اجرای حکم قصاص یک جوان در شانزده سالگی یا هجده سالگی این همه اصرار داشت و ‏این همه هزینه بر دوش ناتوان و مجروح دین و فقه و حتی جمهوری اسلامی به مثابة نمونه یک حکومت دینی ‏نهاد؟ وقتی اصل قرآنی مهمتری چون اخذ جزیه از اهل کتاب (آن هم با احساس و اظهار تحقیر)، به راحتی در ‏قانون اساسی کنار نهاده و تعطیل می¬شود، چرا داستان ساده بلوغ اما با تبعات حقوقی و جزایی مهم آن، به سادگی ‏حل نمی¬شود؟ حتی اگر اصل اساسی و عقلایی “حرمت تنفیر” را لحاظ کنیم، باز نباید این همه گشاده دستانه موجب ‏وهن دین شد و سبب بیزاری مردمان را در سراسر جهان فراهم کرد. نمی دانم آقایان تا چه اندازه به این امر آگاهند ‏که اعدام یک فرد که در زیر سن هحده سال جرمی مرتکب شده و آنگاه در چند سال دیگر اعدام می شود، چه ‏بازتابی در افکار عمومی دنیا و حتی در اخل کشور دارد. روشن است که این ترفند یک “کلک” و “فریب” تلقی ‏می شود. آیا این در شأن دین و دیداری و یک نظام مدعی دینی است؟‏

آیا آقایان این وجیزه خیرخواهانه را خواهند خواند و به آن توجه خواهند کرد؟ امیدوارم! ‏