جمعه ششم شهریور، 5 تن از اعضای جوان جبهه ملی با انتشار بیانیه ای جدایی خود را از این جبهه اعلام کردند. این در حالی است که کوروش زعیم چهره سرشناس این جبهه نیز که اینک در بازداشت به سر می برد، پیش ازاین از شورای رهبری جبهه ملی استعفا داده بود.با علی هنری، تحلیل گر سیاسی و از اعضای تحریریه فصل نامه “گفتگو” در این مورد سخن گفته ایم.به باور وی “تحول دوم خرداد و فضای اصلاحطلبی عامی که بر جامعه سیاسی و فرهنگ سیاسی سایه افکند مجالی ایجاد کرد تا فضایی برای عمل میانهروان و شنیدن صدای عقلمداران باز شود. بنابراین این فضا عاملی شد تا میانهروان و اندیشهورزان جبهه ملی که خود در ایجاد این فضای بیرونی مانند بسیاری دیگر از روشنفکران و اندیشهورزان نقش داشتند بتوانند در درون این سازمان سیاسی دست بالا را بگیرند.”
این مصاحبه در پی می آید.
آقای هنری، پرویز ورجاوند از ماندگار ترین چهره های جبهه ملی ایران دو سال پیش درگذشت. کوروش زعیم هم چندی پیش از شورای مرکزی جبهه استعفا داد. هرمیداس باوند، سخنگوی جبهه ملی نیز چندیست سکوت کرده است و دو روز پیش هم پنج تن از اعضای جوان این جبهه با انتشار بیانیهای جدایی خود از جبهه ملی ایران را اعلام کردند. پرسش این است که در غیبت چهره های شناخته شده، امروز چه کسانی جبهه ملی را رهبری می کنند؟
رهبری جبهه ملی ایران بر مبنای اساسنامه اش با شورای رهبری آن است که 5 نفر هستند و کسانی که از این جبهه استعفا داده اند هیچ کدام عضو این شورا نبودند؛ تنها مرحوم ورجاوند در زمان حیاتش عضو این شورای رهبری بود که آن هم پس از فوت او، با استفاده از راهکارهایی که در اساسنامه پیشبینی شده، غیبتش جبران شده است. پس پرسش شما را میتوان اینگونه پاسخ داد که جبهه ملی کما فی السابق از سوی شورای رهبری یا تقریبا همان اعضای پیشین خود رهبری میشود. اما بنظرم پرسش شما از آن جهت درخور تامل است که چرا اعضایی که به واسطه حضور سیاسی و اجتماعیشان در جامعه شناختهشدهترند و انتظار میرود از رهبران فکری و تشکیلاتی این سازمان سیاسی باشند رسما دررهبری این جریان نیستند ویک به یک از دایره این جریان خارج می شوند یا منفعل به کنجی میخزند؟ که پاسخ به این پرسش فرصتی طولانی را میطلبد.
جبهه ملی در زمان مجلس ششم پس از بیش از یک دهه تصمیم به “کنش سیاسی” گرفت. برخی از اعضای این جبهه همچون مرحوم ورجاوند و دکتر هرمیداس باوند تصمیم داشتند به عنوان نماینده ملت به پارلمان راه یابند، گرچه این افراد از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند اما بسیاری از جمله شما که در مقالهای به این موضوع پرداختید، آن را بهار سیاست ورزی این جبهه می دانند. از کنش های سیاسی این جبهه در سال های پس دوم خرداد 1376 و مواضع آن صحبت کنید.
تحول دوم خرداد و فضای اصلاحطلبی عامی که بر جامعه سیاسی و فرهنگ سیاسی سایه افکند مجالی ایجاد کرد تا فضایی برای عمل میانهروان و شنیدن صدای عقلمداران باز شود. بنابراین این فضا عاملی شد تا میانهروان و اندیشهورزان جبهه ملی که خود در ایجاد این فضای بیرونی مانند بسیاری دیگر از روشنفکران و اندیشهورزان نقش داشتند بتوانند در درون این سازمان سیاسی دست بالا را بگیرند. افرادی چون ورجاوند و باوند بدلیل این فضای سیاسی که پذیرای اندیشههای میانهروانه و دموکراتیک بود و به موجب ویژگیهای شخصیشان چون جسارت، همت، هوشمندی و سابقه دانشگاهیشان مورد توجه محافل دانشگاهی و مطبوعاتی به تبع آن سیاسی - اجتماعی قرار گرفتند و حرفهایشان شنوندگانی در قشر دانشگاهی و روشنفکری یافت و عملا آنان به سخنگویان جبهه ملی بدل شدند. بدین ترتیب آنها توان این را دارا شدند که مواضع جبهه ملی را با مشی خود همسو کنند. بنابراین تا فضایی برای اندیشهورزی و کنشگری معتدل در جامعه مهیا بود، مواضع جبهه ملی حاصل تفوق نگاهی در درون آن بود که تعامل با دیگر نیروهای سیاسی و گفتگو با آنان، تغییرات گام به گام، تاکید بر گفتار ملی و دموکراتیک، تکیه بر منافع ملی از شاخصههای آن بود. البته در این تحول درونی کنشهای تشکیلاتی از جمله تشکیل پلنوم سال 1382 و گردآوری گروهی از جوانان مستعد و فرهیخته حول پرویز ورجاوند ـ که اتفاقا برخی از مستعفیان جوان از همان گروه هستند ـ تشکیل جلسات منظم هفتگی یا برگزاری گردهمآیی ها مناسبتی، تاثیر بسزایی، هم در بالادست شدن آنان در درون سازمان، هم ترویج گفتار معتدل و دموکراتیک ملی در بیرون داشت. مواضع سیاسی که از رهگذر این تغییرات داخلی و خارجی حادث شد از جمله شرکت فعال در ائتلاف ملی مذهبی ها در انتخابات مجلس ششم و شرکت در انتخابات ریاست جمهوری هشتم بود. اما به نظر میرسد این روند نتوانست تکمیل شود و به راه خود ادامه دهد و اکنون متوقف شدهاست.
دلایل اصلی این روند را چگونه ارزیابی می کنید؟ در واقع این اعتقاد وجود دارد که مرگ آقای ورجاوند که فعال ترین عضو این تشکل سیاسی بود به نوعی جبهه ملی را از درون خالی کرد. آیا شما این را تایید می کنید؟
به باور من مرگ ورجاوند به کم رنگ شدن آن گفتاری انجامید که قادر بود این سازمان سیاسی را که سابقه چند دههای از اعتدال و مشی دموکراتیک دارد، به جایگاه اصلی خود بازگرداند. البته مرگ ورجاوند باعث شد دیگر جلسات جوانان جبهه ملی بطور منظم پیشین برگزار نشود یا مناسبات سالیانه یا بی رمق برگزار شود یا اصلا برگزار نشود و انتشار نشریه سازمانی پیام جبهه ملی به انتشار چند شماره محدود شود. نشریهای که از زمانی که ورجاوند مسئولیت آن را برعهده داشت تا مرگ ایشان هر دو هفته یکبار تقریبا بدون توقف منتشر میشد. اما به نظرم مهمترین ضربهای که مرگ ورجاوند به این جریان سیاسی زد همان کم رنگ شدن گفتار معتدل و عقلگراست که منجر به کنشهای سیاسی موثر میشد. با فوت ورجاوند بیشتر شواهد نشان از قوتگیری جریانی دارد که با ترسیم اهداف دور از دسترس، بدون ارائه مسیری روشن برای رسیدن به آن اهداف و برپایه ادبیات و شعارهای تاریخ مصرف گذشته جبهه را به بی عملی میکشاند.
آیا اصولا گره خوردن کنش های سیاسی یک جبهه سیاسی با نقش آفرینی و کاریزمای فردی چون ورجاوند خود نشانه ضعف این جبهه سیاسی نبود؟ خود مرحوم ورجاوند آیا از این امر آگاه بود؟ آیا در زمان حیات ایشان تلاشی برای روح بخشیدن به جبهه ملی با عضو گیری و دیگر راه های مدرن سیاسی انجام شد یا خود نیز از شرایط آن زمان جبهه و کاریزمای بی حد خود راضی بود؟
نخست باید بگویم که اثرگذاری ورجاوند را نمیتوان به کاریزمای او محدود کرد. ورجاوند دارای ویژگی های مثبت بسیاری بود که او را شاخص میکرد و البته همانطور که پیش از این گفتم دلیل اثرگذاری اش را هم نمیتوان تنها به خودش و عوامل درون جبهه اختصاص داد بلکه مجموعه عوامل داخلی و خارجی ای بود که نقشآفرینی او در جبهه را اثربخش کردهبود. دوم آنکه اصولا تقلیل دلایل ضعفهای جبهه ملی به فقدان یک یا چند نفر، هرچند اثرگذار ما را در ریشهیابی مشکلات و ضعفهای این جریان گمراه می کند. در زمان حیات مرحوم ورجاوند هم تلاشهای بسیاری در بقول شما روحبخشیدن به جبهه ملی صورتگرفت. از جمله ورود نیروهای سیاسی جوان به شورای مرکزی جبهه ملی از طریق به رسمیت شناخته شدن برخی سازمانهای سیاسی جوان یا برگزاری اولین پلنوم جبهه ملی پنجم ولی همه اینها به تغییری نهادینه و موثر منجر نشد.
چرا جبهه ملی در سالیان اخیر با مشکل عضو گیری مواجه بوده است؟
عضوپذیری جبهه ملی مانند بسیاری از نیروهای سیاسی داخلی است و این جبهه هم قادر نیست بصورت گسترده هواداران خود را سازماندهی کند. به ویژه که جبهه ملی ایران بواسطه حکمی در دهه شصت مرتد شناخته شدهاست؛یعنی اصولا جریان سیاسی سکولار با ویژگیهای ارزشی جبهه ملی آسیبپذیری بسیاری در مقابل قدرت دارد. بعنوان مثال اعضای جبهه ملی که در انتخابات مجلس سال 1378 ثبتنام شدند نه توسط شورای نگهبان بلکه توسط شورای نظارت وزارت کشور رد صلاحیت شدند و حتی همین الان و در فضای کنونی وقتی کورش زعیم مانند بسیاری دیگر دستگیر میشود در سایت نوروز نام زعیم در کنار بسیاری نامهای دیگر بازداشت شدگان به چشم نمیخورد. منظورم این است که حمایت سیاسی و اجتماعی از این جریان و اعضای آن بسیار محدود است که این هزینه فعالیت سیاسی در این حزب را افزایش میدهد و با عضوگیریهای علنی و تحرکات میدانی بخشی از حکومت که مترصد چنین فرصت هایی است اعضای این حزب را به زیر تیغ خود خواهد برد. اما اگر از بابت گفتاری و ادبیات سیاسی و گاه کنش سیاسی بحث در پیله تنیده شدن را مطرح کنید، میتواند درست باشد و البته با کمرنگ شدن همان جریان داخلی این حالت بیشتر بر جبهه مستولی خواهد شد.
کمی راجع به سازوکار انتخابات درونی این جبهه و خصلت های دموکراتیک – یا غیر دموکراتیک- آن توضیح دهید.
بر مبنای اساسنامه، جبهه ملی از احزاب و سازمانهایی تشکیل یافتهاست که این احزاب و سازمانها بر اساس تعداد اعضای خود میتوانند نماینده به پلنوم دورهای بفرستند. نمایندگانی از شهرستانها هم به همین ترتیب برای حضور در پلنوم انتخاب میشوند. پلنوم جبهه ملی محلی است برای انتخاب اعضای حدودا چهل نفره شورای مرکزی جبهه ملی که شورای رهبری و اجرایی از این میان با رایگیری انتخاب می شوند. سازمان تشکیلات هم نقش نظارتی بر عملکرد سازمانهای دیگر دارد. این ساختار به نظر خاصیتی دموکراتیک به این سازمان میدهد که تا حدی هم هست. اما گاه ضعیف شدن فرهنگ دموکراتیک اعضا و درون سازمان، ضعف در نحوه اجرای این سازکارهای دموکراتیک و همچنین تحول نیافتن آن با خواست های روز این سازمان را به سوی سازمانی غیردموکراتیک میکشاند. ضمن آنکه از ضعفهای عمده این سازمان نامشخص بودن دوره برگزاری پلنوم آن و یا انتخاب اعضای شوراهای رهبری و اجرایی آن است که این خود به تنهایی رکن رکین دموکراسی یعنی تواتر مشخص مورد آزمون قرار گرفتن به قدرت نشستگان را به طور جدی نقض میکند.
برگردیم به استعفای 5 نفر از جوانان موثر و نامی جبهه ملی. آنان در بیانیه خود از هسته ای چند نفره نام برده اند که به اصول سیاسی محمد مصدق ارادتی ندارند. شما می توانید تفسیری از آرای این دوستان پیرامون اصول سیاسی دکتر مصدق ارائه دهید؟
بکاربردن اعتقاد یا التزام به اصول سیاسی مصدق به عنوان محک ارزیابی، از آن ابزارهایی است که بیشتر به کار سنتیها و میانسالان جبهه ملی برای دفع مخالفان میآید. جای تعجب است که جوانها و اندیشههای نو این جبهه هم پاگیر این ادبیات میشوند. اصولا این عبارت کلی از آن دست عباراتی است که اگر بدرستی درجایی تبیین نشدهباشد و به گفتار غالبی بدل نگشتهباشد که وفاقی بر سر فهم آن باشد، عبارتی خواهد شد که هر کس از ظن خود یار آن میشود و اتفاقا در این مورد خاص باسابقهها و عمدتا سنتیها بهترین استفاده را از آن میتوانند بکنند و خود را عین راه مصدق بدانند که گاه همگامیهای معاصری هم با او داشتهاند یا فعالیت سیاسیشان بیشتر نزدیک به دوره مصدق بودهاست و این خود حربه ای خواهد شد برای پس راندن اندیشههای نو و افراد جوان. بهتر بود مستعفیان از عبارات شناختهتر شده یا تعاریفی نزدیکتر یا ملموستر استفاده میکردند. ضمن آنکه با سر زدن به سایتهای منتسب به این جریان سیاسی و دنبال کردن نوشتهها و تکذیبیههای دو سوی جریان میتوان حدس زد منظور این دوستان از هسته چند نفره یا “از ما بهتران” چه کسانی است ولی بهتر آن است منظور آنان از خودشان پرسیده شود. به باور من آنان باید خارج از پرده پوشیهای معمول که اتفاقا از سنتهای غیردموکراتیک است از آنان نام ببرند یا نقش آنان را حداقل بازگو کنند. هرچند این کار شاید دشوار بنماید ولی فراموش نباید کرد سیاست دموکراتیک عرصه شفافیت است.
اساسا راه های برون رفت جبهه ملی از بحران کنونی را چه می دانید؟
به باور من حیات سیاسی جبهه ملی سالهاست که بر روی لبه تیغ قرار گرفته ولی متاسفانه امروز مشکل اینجاست که جنبش سبز نیاز به یک نیروی سیاسی دموکرات سکولار ملی دارد که قادر باشد مطالبات بخشی از جامعه را نمایندگی کند. چرا که نیاز امروز تقویت، ایجاد و تحکیم جریانهای سیاسی دموکرات سکولار است که تاکنون به دلایل مختلف جایشان درعرصه سیاسی خالی بودهاست. جبهه ملی هرچند نامی است که دارای بار مثبت تاریخی است که به حق در دورهای نقشی کم نظیر در جامعه و ساختار سیاسی ایران داشته، اما این گفتار، منش و دیدگاه نمیتواند در انحصار معدود افراد خاصی قرار گیرد. به باور من عناصر یک نگاه ملی مدرن دموکراتیک را میتوان در هر جریان دیگری ایجاد کرد و پیجست. اگر ساختار جبهه ملی این اجازه را نمیدهد یا ظرفیت تغییرات مناسب را ندارد هر ظرف دیگری را میتوان برای حفظ و رشد و پویایی گفتارهای ملی و دموکراتیک ساخت و پرورش داد.