صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به متن و اجرای نمایش طوفان به کارگردانی آرش دادگر

تلاقی روایت ها

 

نویسنده: سید حسین فدایی حسین. کارگردان: آرش دادگر. بازیگران: یعقوب صباحی، مهران امام بخش، امین طباطبایی، مجید امیری، آرش دادگر، گیتی قاسمی، عمار عاشوری، مهراب رستمی، احسان ناجی، رسول مکوندی . طراح صحنه: هادی بادپا. طراح لباس: الهام شعبانی. طراح موسیقی: ژوبین عسگریه. طراح پوستر و بروشور: کتایون کارایی. مدیران اجرا: داود کلاهی. مجید عسگری. گروه موسیقی پیل دم: ژوبین عسگریه. آرش رستگار زاده. کیان شریعت. ساخت ماسک: هادی عرب نرمی…

روایت در نمایش با موقعیت آغاز می شود.آغازگر این موقعیت از همان ابتدا با طرح معما و خلق درگیری و کشمکش همراه است.در بخش های ابتدایی نمایش ضمن معرفی فضای داستان،اطلاعات اولیه به شکل تدریجی منتقل و کنش آفرینی ایجاد می شود.

یکی از محاسن چنین پرداختی انتشار اطلاعات در ساختار متن به شکل غیر مستقیم و درراستای ایجاد درگیری و کشمکش است.درواقع روایت با هجوم واگویی اطلاعات آغاز نمی شود بلکه بر اساس ضرورت های دراماتیک،درگیری ایجاد می کند و از همین طریق بستر های غیر مستقیمی رابرای دادن اطلاعات به تماشاگر به وجود می آورد.

به عنوان مثال در نخستین مواجهه شخصیت ها،تماشاگر در مدت کوتاهی بدون آن که متوجه باشد نسبت به شخصیت ها و موقعیت آن ها در داستان آگاهی کسب می کند.این یکی از اشکالات وارد به متن از است که نویسنده در جهت رفع آن هیچ ترفندی را اعمال نمی کند و موضوع به حال خود رها می شود…

با شروع نمایش یک پازل در مقابل تماشاگر قرار می گیرد که قصه شخصیت های درامی است که روایت های موجود در زندگی خصوصی خود را روایت می کنند.این پازل زمانی کامل می شود که سویه های روایت طرفین به یکدیگر نزدیک می شوند.معما هنگامی حل خواهدشد که این دو محور روایی با یکدیگر تلاقی پیدا می کنند.به همین خاطر در سطح روایت توصیفی مخاطب مدام با کدهایی مواجه می شود که به نوعی او را به محور اصلی داستان درام ارجاع می دهند.اما در عین حال هیچ یک از آن ها محور اصلی آن را به حاشیه نمی رانند،بلکه همواره در جهت تعدیل و توجیه مناسبت های دراماتیک این بخش عمل می کنند.

در شکل اجرایی نمایش طوفانو در محور اصلی داستان تنها شخصیت های اصلی هستندخ که روایت را شکل می دهند و سایر اشخاص و ماجراها بهانه هایی برای توجیه و تکمیل مناسبات زندگی و روابط میان هر یک از کاراکترها عمل می کنند.

بخش دیگری که در ساختار نمایش طوفان می توان به آن اشاره کرد روایتی است که به هنگام تعویض صحنه درپایان هر تابلو در تاریکی بازگو می شود.این روایت که قصه ای دیگر را به صورت توصیفی برای مخاطب بازگو می کند بخشی از ساختار معما گونه نمایش را شامل می شود و به نظر می رسد که پرداخت آن بر امده از علاقه نویسنده به نمایش های رادیویی است.

با همه این مسائل اما از نیمه ی نمایش به بعد،بستری برای گسترش سطوح داستان فراهم می آید.دراین مقطع مهم ترین ویژگی ساختار متن نگره ای است که در ادامه موقعیت های پیشین شکل می گیرد.مکالمه در ادامه روند تابلوی قبل پیاده می شودو با آن که در نوع بازخورد بیرونی و پرداخت آن تغییری نمی دهد اما به واسطه گسترش مناسبات داستانی اهداف دیگری پیدا می کند.از اینجا به بعد وجوه مختلف فضا و داستان نمایش بیش از پیش بر مخاطب آشکار می شود.نوع ارتباط و درگیری شخصیت ها ملموس تر شده و مسئله میان آن ها با وضوح بیشتری پیگیری می شود.حالا نوبت آن رسیده که درگیری با شرکت دادن مخاطب درماجرا اوج بگیرد.تماشاگر از این به بعد با فرو رفتن و اشراف پیدا کردن نسبت به ماجرای داستان،خود نیز به بخشی از آن تبدیل می شود. ضمن اینکه هر چه از زمان اجرامی گذرد،وجوه دیگری از شخصیت های داستان و همچنین نوع رابطه و جنس درگیری شان آشنا شده و جزییات بیشتری از زندگی آن ها را کشف می کند.

در ضمن کدهایی هم که تا پیش از این در پرداخت متن داده شده بود،از این به بعد کم کم رمز گشایی می شود.

آرش دادگر تلاش دارد در کارگردانی نمایش طوفان از حجم دکور،وسایل صحنه و لباس های ناکارآمد بکاهد و با طراحی و فضاسازی های بیشتر نسبت به ارائه موقعیت اثر بکوشد.او بخش عمده ای از تمرکز خود را بر طراحی میزانسن های بازیگر و ترکیب بندی های صوتی اثر می گذارد و به نظر می رسد با عنوان بندی های هر صحنه برای مخاطب کد و رمز و نشانه های مشترکی را میان اجرا و تماشاگر قائل شود.

به این ترتیب اثر پس از گره گشایی در سطوح گوناگون همچنان عناصری غافلگیر کننده را در خود جای می دهد که تاثیر آن پس از پایان اجرا نیز تا مدتی در ذهن مخاطب باقی می ماند.اگرچه ساختار طوفان رئالیستی و واقع گرایانه است اما کارگردان در گستره ی مفاهیم و درونمایه تا آن جا که توانسته از نمادها و نشانه ها استفاده کرده است.نمایش او حتی در بخش روایت توصیفی هم،گه گاه به لحنی شاعرانه گرایش پیدا می کند.