هنر دولتی و هنر مردمی

نویسنده
محمد حسن مقصودلو

» نگاه/ مساله روز

یکی از کمبودهای بنیادین مربوط به آثار هنری در ایران، فقدان سازوکار ِثبت مستندات و اطلاعات وکیفیت شکل گیری و اجرای یک اثر هنری است.

این مساله از سویی شاید به نگاه کوتاه مدت ایرانیان به مسایل اجتماعی برگردد و از سوی دیگر به وجود دو گونه ی موازی و یا حتی مخالف یکدیگر، ازخاستگاه آثار هنری، که می توان آنها را زیر دو عنوان کلی ِ “ هنر دولتی ” و “ هنر مردمی”، به خصوص در سال های بعد ازمشروطه، دسته بندی کرد.طی همه ی این سال ها، دولت ها و نهادهای قدرت، نه تنها به وظیفه ی اصلی خود، که همان حمایت از آثار هنری برخاسته از متن جامعه، و همچنین فراهم آوردن زیر ساخت های لازم برای پرورده شدن و پا گرفتن و شکفته شدن استعدادهای بالقوه موجود در بطن جامعه نپرداخته اند، بلکه خود همواره به فکر تصرف و بهره کشی از هنر، به نفع عقاید بنیادین نهادهای قدرت بوده اند. بدیهی ست که با وجود چنین دیدگاه مصرف گرایانه ای از هنر، هیچ تعهدی به ثبت، بایگانی و حتی حفظ و حراست از آثار هنری در شرح وظایف کارگزاران فرهنگی وجود نداشته باشد.

این مساله آنجا نمود بیشتری دارد که حتی با تعویض قدرت ها، برای انهدام، امحا ءو حذف آثار هنری که خود شاخص های اجتماعی از دوران گذشته محسوب می شوند، تلاش مضاعفی نیز شکل می گیرد. در این راه شاید مهمترین و دقیق ترین ترفند، غیر قانونی اعلام نمودن نشر و حتی استفاده از آثار هنری شکل گرفته در دوران گذشته باشد.

به عنوان یک نمونه، آنچه امروز از گنجینه ی موسیقی گذشته ی ما، از قبیل مجموعه برنامه های گل ها، ترانه های پاپ، و… که از دست به دست شدن آرشیوهای خصوصی و یا نشر آنها به وسیله ی شرکت های غیر دولتی، در دسترس عموم است، در دیدگاه رسمی، خود نمونه ای از وقوع جرم می باشد.

این نقیصه در مورد فیلم های سینمای ایران نمود بیشتری دارد.چنانچه اکثر قریب به اتفاق فیلم های قبل و حتی بعد از انقلاب، به صورت بی کیفیت، ناقص، بدون عنوانبندی، تارو مات، جرح و تعدیل شده، با پرش ناگهانی تصاویر از یک نما به نمایی دیگر و…در زمان حال در بازار قاچاق غیر رسمی دست به دست می شود.

این چنین است که در آرشیو خصوصی علاقه مندان سینما چندین نسخه از گوزنها، گاو، پستچی، شازده احتجاب و…وجود دارد که هر کدام با یک شناسه ی مشخص، از دیگری متمایز می شود: “گوزنها با صحنه ی عرق خوری”، “گوزنها با عنوان بندی کامل”، “قیصر با صحنه ی کاباره”، “شازده احتجاب با سکانس روضه خوانی و بدون سکانس شکنجه”، “صبح روزچهارم با عنوان بندی تمام نما” و… !و از همه مهمتر اینکه هر یک از این نسخه ها، به دلیل اینکه از منابع و فرمت های مختلف تبدیل و تکثیر شده اند، کیفیت متفاوت از یکدیگر دارند.

در این میان اما تعدادی از فیلم ها نیز نایاب هستند. فیلم هایی که در میان مراجع سینمایی نام آنها درج شده، اما هیچ نسخه ای از آنها در دسترس نیست. از این فیلم ها که یا اکران محدود داشته اند و یا اصلا رنگ پرده ی سینما را به خود ندیده اند، فقط نامی باقی مانده است.نه نسخه ای از آنها در دسترس است و نه مرجعی که بتوان با پیگیری و در خواست از آنها نسخه ای را تهیه کرد. فیلمخانه ی ملی ایران، به عنوان یگانه مرجع قانونی و رسمی، که وظیفه ی حفظ و نگهداری آثار سینمایی ایران را دارد، نه تنها علاقه ای به پاسخگویی به این سوالات و درخواست های علاقه مندان به سینما ندارد، بلکه هرچند گاهی، با ابراز نارضایتی کارگردان و یا صاحب اثری و یا با درز اخبار از درون آن، مبنی بر وضعیت نامناسب نگهداری فیلم ها در آرشیو فیلمخانه ی ملی، ذهن علاقه مندان به آثار هنری را نگران تر از پیش می سازد.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان، به عنوان یکی دیگراز مراجع سینمایی کشور، نیز تا همین چند ماه گذشته، مجموعه ی آثار تولیدی خود- که بی شک جزوی از میراث فرهنگی کشور محسوب می شوند – را در آرشیوهای دربسته و غیر قابل دسترس خود انباشت کرده بود.تا در نهایت، زمستان سال گذشته مجموعه ای از ده فیلم خود را با بسته بندی نفیس، اما در مقیاسی محدود، چه از نظر تیراژ و چه دامنه ی پخش، منتشر کرد. اشتیاق علاقه مندان سینما به این مجموعه و اتمام سری اول این انتشار در مدت یکماه، از سویی از وجوب ادامه ی انتشار آثار هنری بایگانی شده، و از سوی دیگر به توجیه اقتصادی این امر، حکایت می کرد. اما در کمال تعجب، نه تنها این امر تا کنون از سوی کانون پیگیری نشده، بلکه حتی همان مجموعه ی ده تایی نخست نیز، تجدید انتشار نشد، چنانچه در فاصله ی کمتر از دوماه از زمان انتشار این آثار، خود به مجموعه ای نایاب تبدیل گشت.اما آنچه مبرهن است، در صورت ادامه ی انتشار این مجموعه نیز، صرفا می توان امیدوار به دیدار با آثاری شد که چه از منظر مضمون و پرداخت و چه از منظر کارگزاران ساخت آن آثار، در محدوده ی درونی دایره قرمز ترسیم شده از جانب نهادهای رسمی قرار بگیرد.دایره ای که متاسفانه شعاع آن نیز هیچ استاندارد مشخصی نداشته و بسته به نوع منش و سطح فکر و سلیقه ی کارمند رسمی این نهادها، کم و زیاد می شود و البته از بین نمی رود.

دیگر سازمان دولتی، مرکز مستند و سینمای تجربی ست که خود وارث سینمای جوان و البته سینمای آزاد قبل از انقلاب می باشد. بنا به مستندات موجود در مجلات سینمایی و البته به شهادت برخی از اساتید سینما، سینمای آزاد در قبل از انقلاب در بر گیرنده و حامی استعدادهای سینمایی در سراسر ایران بود که ایده های خلاقانه ی خود را در قامت فیلم های سوپر ۸ و ۱۶ ثبت و ضبط می کردند، جشنواره های منظم داشتند و آثاراصطلاحا آوانگارد خود را به بوته ی نقد یکدیگر و هیات داوران بین المللی شان می سپردند. اما متاسفانه آثار این مجموعه نیز نه تنها به هیچ عنوان در دسترس نیست، بلکه تصور اینکه، این ارگان، به جای ساختن فیلم لاله، خود را موظف به ثبت، تجمیع، بایگانی ونگهداری این آثار خلاقانه بداند، نیز عملا واهی به نظر می رسد. آثاری که شاید در آرشیوهای خصوصی سازنده گان آن آثار بسته بندی شده و خاک می خورند.

اما شاید آرشیو صدا و سیما را بتوان بی مسولیت ترین نهاد در این گونه نامید. آرشیوی که بنا به تعریف ذاتی خود باید حاوی تمام برنامه ها ی تلویزیونی، مستندهای سفارشی، نمایش های هنری، تئاترهای تلویزیونی، سریال ها و… باشد، آنچنان این آثار را در انحصار خود در آورده که به عنوان نمونه تصور دیدار با نسخه ای از سریال “اختاپوس” و یا نمایش تلویزیونی “گاو ” امری محال محسوب شود. شاید بتوان در این باره، به گفته ها و برآوردهای عموم مردم که حاکی از پخش برخی از آثار قدیمی تلویزیون ملی ایران، در برنامه های شبکه “من و تو” – که به دلیل کیفیت تصاویر و نوبودن آنها تا قبل از پخش از شبکه ی مزبور، شایعه ای بی راه نیز محسوب نمی شود – دلخوش کرد و منتظر پخش بعضی دیگر ازاین آثار از این طریق شد.

دراین میان آنچه می ماند، علاقه ی روز افزون نسل جدید به واکاوی گذشته، جستجو در نقاط تاریک ِ حذف شده در همه ی امور اجتماعی و تلاش برای یافتن پاسخ هایی قانع کننده، باشد که قسمتی از آن پویش، به صورت علاقه در یافتن آثار هنری گم و گور مانده، تجمیع مستندات مربوط به آن، به اشتراک گذاشتن این درخواست ها و نیازها در فضاهای مجازی و البته انتظار و امید به یافتن آنها، نمود یافته است. در همین زمینه شکل گیری صفحه ای در فیس بوک با عنوان “فیلم های نایاب ایران” و همچنین انواع صفحه های با مضمون ترانه های قدیمی، و البته اشتیاق کاربران، به صفحه های رسمی ِهنرمندان قدیمی – چه بازنشسته شده و چه رانده شده از دایره ی محدود رسمی – و درخواست پاسخ برای سوال های جسته و گریخته ی خود از آنها، خود موید این اشتیاق است.

شاید بتوان پیدا شدن چند فیلم نایاب مانند “سه قاپ” و یا “هشتمین روز هفته”- که با کیفیت مناسب در فضای مجازی در دسترس عموم قرار گرفتند -  ویا حجم زیاد ترانه های نایاب و در اصطلاح “زیر خاکی” که این روزها یک به یک در فضای مجازی دست به دست می شود، را نشانه های به بار نشستن این نهضت نادیده مانده ی پر معنا دانست.