محمود پریم ‏

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

البته که گفته اند “ گیرم پدر تو بود فاضل” ولی نگفته اند که “ گیرم پدر تو بود عالم” یا نگفته ‏اند که “ گیرم پدر تو بود مرتضی مطهری” گیریم هم گفته باشند، حالا باید گیر بدهیم که گیرم ‏درست باشد که اگر پدرش مطهری بود، خودش هم باید حداقل یک علامه ای، فاضلی، ‏فیلسوفی، نویسنده ای، چیزی در همین حدودها می شد، یا حتی گیریم هم چنین نمی شد، حداقل ‏گاف های عظیم الشان از او صادر نمی شد. دو روز قبل علی مطهری یکی دو بار به دلایل ‏مختلف درخشید و شکوفه زد و زمستان شکست و رفت و جای شکوفه اش یکی دو ساعتی ‏باقی بود. دیروز هم علی مطهری پیشنهاد کرد: “ باید روی فرد دیگری غیر از احمدی نژاد ‏اجماع کرد.” موارد زیر در همین راستا قابل توجه است:‏

الف: اصولا بعید است اجماع کردن جریان راست، بخصوص راست افراطی مشکلی داشته ‏باشد، به همین دلیل اصل اجماع تردید ندارد.‏

ب: آنچه حائز اهمیت است این است که چطوری روی کسی غیر از احمدی نژاد اجماع ‏صورت بگیرد.‏

به همین دلیل پیشنهاد می شود:‏

پ: فردی که اجماع روی او صورت می گیرد، بیشترین شباهت ظاهری و باطنی را به احمدی ‏نژاد داشته باشد.‏

ت: در صورتی که افراد کشف شده شباهت های زیادی به احمدی نژاد داشتند، تکنیک هایی ‏برای تبدیل افراد به محمود احمدی نژاد وجود دارد که موسساتی حاضرند به صورت تضمینی ‏این کار را بکنند.‏

ث: با این ترتیب ضمن اینکه از احمدی نژاد برای اجماع( یا هر نوع نزدیکی دیگری در ایام ‏انتخابات) استفاده نمی شود، کلیه مشخصات نزدیک به او برای جلب طرفدارانش وجود دارد.‏

پس: چگونه از یک آدم معمولی احمدی نژاد بسازیم؟

مرحله اول: یک دوربین دست مان می گیریم و وسط میدان انقلاب در روز جمعه شروع می ‏کنیم به عکاسی، بعد سوت می زنیم و می گوئیم برادران، هوشت! تعدادی از برادران جلوی ‏دوربین ایستاده و عکس می گیرند، از میان آنها تعداد صد نفر را انتخاب می کنیم.‏

مرحله دوم: صد نفر انتخاب شده را می بریم وسط پارک ملت و پشت میکروفون فریاد می ‏زنیم “ جیگرجون بیا بیرون!” احتمالا هشتاد نفر که احساس خوش تیپی می کنند، می آیند ‏بیرون، آنها را مرخص می کنیم و آن بیست نفر که خودشان می دانند جیگر نیستند برای ‏آموزش به اردوی مخصوص می بریم.‏

مرحله سوم: بیست نفر مورد انتخاب، که خودشان هم می دانند خوش تیپ نیستند، به یک ‏اردوگاه می بریم و آنها را به حال خودشان رها می کنیم، احتمالا از آنها پنجاه درصدشان هر ‏دو روز حداقل یک بار حمام می کنند، ولی بقیه می توانند یک هفته تا دو هفته یا بیشتر حمام ‏نکنند، کسانی را که حمام کرده اند مرخص می کنیم و ده نفر باقیمانده را نگه می داریم.‏

مرحله چهارم: ده نفر انتخاب شده را بعد از یک هفته برای ملاقات آماده می کنیم و به آنها کت ‏و شلوار مشکی با کفش مشکی و پیراهن آبی می دهیم، برای آن افراد چهار جوراب مشکی، ‏خاکستری، سفید یخچالی و سورمه ای را در نظر می گیریم تا یکی از جورابها را انتخاب و با ‏کت و شلوار مشکی و کفش مشکی ست کنند، احتمالا پنج نفر رنگ مشکی، سه نفر رنگ ‏سورمه ای و دو نفر رنگ سفید را انتخاب می کنند، آن هشت نفری که رنگ مشکی و سورمه ‏ای را انتخاب کرده اند، مرخص می کنیم. حالا احمدی نژاد پریم یکی از آن دو نفری است که ‏جوراب سفید را انتخاب کرده است.‏

مرحله پنجم: به آن دو نفر پنج کلمه از یک زبان، مثلا سواحیلی را یاد می دهیم، بعد آن دو را ‏در دو جمع ده هزار نفره سواحیلی زبان حاضر می کنیم و وادارشان می کنیم که سخنرانی ‏کنند، احتمالا یکی از آنها از خجالت سرخ می شود و دق می کند و می میرد و دومی با اعتماد ‏به نفس کامل نیم ساعت با همان پنج کلمه حرف می زند، فردی که دق کرده در همان جا دفن ‏می کنیم و با کاندیدای اصلی که قرار است احمدی نژاد شود، به مقر اصلی برمی گردیم.‏

مرحله ششم: “محمود پریم” یا شخص فوق الذکر را به یک اردوگاه می بریم و مورد تعلیمات ‏شدید قرار می دهیم، او روزی سه ساعت حق دارد بخوابد، روزی یک بار غذا می خورد و ‏روزانه ده ساعت حرف می زند و دو ساعت به دستشویی می رود. ‏

مرحله هفتم: “ محمود پریم” را روزانه ده ساعت پشت یک میز می نشانیم و تعدادی پرونده به ‏او می دهیم، او باید هر پرونده را حداکثر در 45 ثانیه بخواند و پانزده ثانیه برای تصمیم گیری ‏وقت دارد. هر روز باید در مورد 600 پرونده تصمیم بگیرد.‏

مرحله هشتم: حالا “ محمود پریم” به دلیل بی خوابی بطور دائمی پرت و پلا می گوید، باید ‏آنچه را که می گوید به صورت متن مشخصی درآورده و به دستش بدهیم تا از گفتن آن ‏مزخرف گویی یا غیرمنطقی بودن نکند.‏

مرحله نهم: این مرحله دشوار است، یک هفته او را جلوی گروهی از آشنایانش می نشانیم و از ‏او می خواهیم هر چه می خواهد بگوید، هفته بعد باید هر چه گفته است پس بگیرد و اعلام کند ‏آن حرف ها را نزده است. در هفته های اول سخت است، ممکن است سرخ بشود، یا زبانش ‏بگیرد، یا رنگش بپرد، ولی بعد از چند ماه کاملا طبیعی می شود و دروغ گفتن را خوب انجام ‏می دهد. برای تشویق او به اینکه خوب دروغ بگوید، می توانیم هر وقت خوب دروغ گفت از ‏او بطور متوالی عکاسی کنیم و عکس هایش را همه جا دور و برش بگذاریم.‏

مرحله دهم: در این مرحله ابتدا او را در اتاقی با گرمای شصت درجه با کت و شلوار به مدت ‏یک ساعت نگه می داریم و از او می خواهیم سخنرانی کند، بعد او را به اتاقی با سرمای چهل ‏درجه زیر صفر می بریم و با لباس محلی لری از او می خواهیم یک ساعت سخنرانی کند، بعد ‏او را وسط جنگل می بریم و با لباس محلی سرخپوستان وادار به سخنرانی می کنیم و بعد در ‏منطقه کوهستانی با لباس کردی باید یک ساعت حرف بزند، در دفعات اول تعویض لباس ‏برایش بحران شخصیت بوجود می آورد، ولی بعدا بتدریج شخصیت اش را از دست می دهد و ‏همه چیز برایش طبیعی می شود.‏

مرحله یازدهم: در این مرحله کار آموزشی را با او انجام می دهیم، بخش هایی از کتابهای ‏تاریخ ایران، تاریخ جهان، نظریه ریاضیات، تونل سازی پیشرفته، هندسه تطبیقی، فیزیک ‏اتمی، تاریخ فوتبال ایران، آموزش زبان ترکی، سرخپوستان در قرن بیستم، اقتصاد کلان، ‏متدهای بازوبسته کردن تانک چیفتن، تاریخ بورس در آمریکا، آژانس بین المللی یهود بلای ‏جان ملتها، دیوان شهریار، نظریه مارکسیسم لنینیسم آفاناسیف، نهج البلاغه ترجمه مرحوم ‏طالقانی، ولایت فقیه یا نظریه حکومت اسلامی امام خمینی، چگونه آمریکا را هفتصد تکه ‏کنیم؟ از هوشنگ امیراحمدی، مهندسی شش گوشه در مدیریت احتمال… از هر کدام از این ‏کتاب ها ده صفحه را جداکرده و با هم قاطی می کنیم و بر می زنیم و صحافی می کنیم و به او ‏می دهیم تا هر روز بطور دقیق آن را بخواند و ماهی یک بار از او امتحان می گیریم.‏

مرحله دوازدهم: در تمام ساعات بیداری از طریق بلندگو و در تمام ساعات خواب با استفاده از ‏گوشی صدایی برایش پخش می کنیم که “ فقط توئی که تعیین کننده ای، بقیه هیچی نیستند.” بعد ‏از سه ماه تعدادی از دوستانش را با او سوار یک قطار می کنیم و حرکت می کنیم، احتمالا هر ‏نیم ساعت یکی از دوستانش را از قطار پرت می کند پائین و آخر کار خودش می ماند و ‏خودش.‏

نتیجه: ما الآن یک احمدی نژاد داریم که آماده اجماع کردن است، همه با هم ائتلاف کرده در ‏مورد او به اجماع می رسیم. ‏

‏ ‏