”آق بهمن” نگران وضعیتی است که آینده کشورمان را تهدید می کند:
بنا بر گزارش اخیر عفو بینالملل، از زمان اشغال عراق حدود چهار میلیون نفر از جمعیت بیست و سه میلیون نفری عراق از خانههای خود آواره شدهاند. در واقع خانههای خود را به دلایل مختلف، که اصلیترینش ناامنی است، ترک کردهاند. نصفشان هم رفتهاند به کشوری غیر از عراق. مثل این است که در ایران دوازده میلیون نفر مجبور شوند برای مدتی، که معلوم نیست چقدر است و ممکن است به اندازه عمر خیلی از این آدمها طول بکشد، در جایی غیر از خانه و شهر و در بیشتر موارد کشور خودشان زندگی کنند.
طبق همان گزارش، وضعیت آنها، چه آنهایی که به کشورهای دیگر رفتهاند و چه آنهایی که در عراق جابجا شدهاند، خیلی بد است، به حدی که زنده ماندن برایشان دشوار است. نمیدانم. با اینکه تا حدی غیر انسانی، حساسیتم را به آمار صد هزار کشته در زلزله و طوفان از دست دادهام، اما این خبر کاملاً پریشانم کرد. شاید چون عراق به ما نزدیک است. شاید چون چنین سرنوشتی یکی از احتمالهای هر چند بعید برای آینده ایران است. شاید چون احساس میکنم در این مورد کسانی برای قدرتنمایی و پول این بلاها را سر چند میلیون آدم آوردهاند.
ظاهرگرایان، باید رسوا شوند
”محاق” در حاشیه ماجرای دانشگاه زنجان نوشته است:
برخی از جمله همسر گرامی بنده معتقدند نباید این موضوع و سایر موضوعات از این دست ، مثل آنچه برای عطا الله مهاجرانی رخ داد رسانه ای شود اما من معتقدم تا وقتی یک نفر با همه زور و قدرت در این حوزه مانور می دهد باید از رسانه ای شدن موضوعات این چنینی استقبال کرد. شوخی نیست. رییس پلیسی که همین مردم را در کوچه خیابان به خاطر بدحجابی سوار ماشین های گشت ارشاد می کند، هزار فشار روحی و روانی به آنها وارد می کند و معتقد است با فروشندگان لباس های نازک و تن نما باید برخورد شود ، وقتی آلوده فساد اخلاقی است باید رسوا شود.
وقتی در این کشور مانکن هایی که قرار است در ویترین ها گذاشته شوند دستور العمل و قانون شامل حالشان می شود که صورت نداشته باشند ، سرشان نصفه باشد و روسری بر همان سرهای نصفه آن ها گذاشته شود چرا باید از رسانه ای شدن اقدام آقای مددی خودداری کرد. اتفاق خودش نمی افتد. دلایلی برای رخ دادنش هست. وقتی آبرو و حیثیت مردم گره می خورد به حجاب و روابط جنسی چرا باید برخی قصر در بروند؟ من معتقدم وقایع دانشگاه زنجان ، آن نماینده های اصولگرای فعال مجلس ، فلان روحانی معاون دانشگاه آزاد ، همه و همه نشان می دهند که ضربه را از جایی می خوری که رویش حساسیت ایجاد کنی !
آخر و عاقبت نمادهای نظام های توتالیتر
”آزادنویس” که شاهد آن بوده که داس و چکش حکومت کارگری روسیه تبدیل شده است به آرم یک شرکت قفل سازی در استرالیا، می نویسد:
خیلی هم بعید نیست که یک روزگاری تمام نمادهای عقیدتی جمهوری اسلامی هم بشوند اسباب خنده و تفریح مردم. دلیلش به نظرم این است که این جور نظامهای مبتنی بر عقیدهی خاص دست آخر آدمهای یک بعدی تولید میکنند که به محض اینکه در موقعیتهای متفاوت قرار بگیرند دیگر کارآیی ندارند و کارهایشان میشود اسباب دردسر خودشان و خندهی دیگران.
فکر کنید همین آدمی که در دانشگاه زنجان دسته گل به آب داده اصلأ خودش معلم دروس دینی هم بوده. از بس که در محتوای کاریاش هم افراط کرده که بالاخره برسد به یک مقامی، اصولأ از زندگی عادی هم بریده شده. یعنی اگر یک روزی مثل یک آدم عادی میخواسته برود آدم مورد علاقهاش را پیدا کند، باز از زور تحمیل پذیری، آن کار را هم نکرده و حالا که آمده سر حوض که آب بخورد افتاده و دندانش شکسته.
همینها تا توی دنیای خودشان هستند چپ و راست نسخه میپیچند که بریزید و بگیرید و همه دشمن هستند اما تا پایشان را از دنیای خودساختهشان میگذارند بیرون معلوم میشود اصول اولیهی زندگی را هم بلد نیستند. نتیجهاش یا میشود رئیس پلیس که کاری که کرده به درد فیلم فلان میخورد، یا میشود معاون دانشگاه زنجان که درماندگی و طنز سیاهی که در کارش هست به طنزهای وودی آلن گفته تو درنیا که من هستم!
ما که آخرش هم نفهمیدیم
داریوش محمدپور در“ملکوت” با اشاره به گفته های اخیر محمود احمدی نژاد مبنی بر اینکه “خیال نکنید برپایی آرمانها به سهولت قابل دسترسی است. اگر به این سادگی بود حاکمیت امام علی(ع) که تجلی اسماء الهی است، موفق میشد” نوشته است:
فکرش را بکنید که اول بگوید حاکمیت امام علی موفق نشده است، چون کار به همین سادگیها نبوده. بعدش بگوید باید به امام علی تأسی کرد. ما نفهمیدیم بالاخره تأسی به امام علی منجر به عدم موفقیت میشود و نهایتاش شکست آرمانهاست یا اینکه خود امام علی یک کارهایی را میخواست بکند و نتوانست. حالا ما میخواهیم همان کارها را بکنیم و میشود! یعنی در زمان علی اگر میخواستی به او تأسی کنی، موفق نمیشدی ولی حالا اگر به او تأسی کنی - ببخشید، اگر ما به او تأسی کنیم (نه شما) - حتماً موفق میشویم.
توصیه زیدآبادی نامستدل است
”کالاتاکسی” منتقد نوشته ای از احمدزیدآبادی در روزآنلاین است که به خاتمی توصیه کرده در انتخابات ریاست جمهوری آینده کاندیدا نشود:
بگویم که به نظر من خاتمی به هیچ وجه برای انتخابات کاندیدا نخواهد شد (البته به دلایل کاملا فرادستی سیاسی)، اما مانور روی کاندیداتوری خاتمی تا دقیقه نود، به نظرم استراتژی به شدت مطلوبی است که باید از جانب اصلاح طلبان پیگیری شود.(البته اگر می خواهند انتخابات را ببرند). بنابراین این نوشته نه به منزله دفاع از خاتمی و نه به منزله مخالفت با نیامدن اوست.
بلکه صرفا نوشته ای است که اگر بتواند، می خواهد نشان دهد که یادداشت آقای زیدآبادی گرامی تا چه حد بدون ساختار مشخص و نامستدل است و بر مبانی کاملا سست بنا شده و در آخر مشخص نیست که نویسنده بالاخره با چه استدلالی به این نتیجه می رسد که خاتمی باید “یک بار و برای همیشه تردید را کنار بگذارد و از ورود به این صحنه خودداری کند. گویا که در کل این یادداشت، نویسنده هیچ نگفته است و هیچ ننوشته است!
همیشه به خبر پیشرفت های علمی شک داشتم
”قاف” در زیر مطلب اش، لینک افشاگرانه ای در مورد میزان درستی یا نادرستی پیشرفت های علمی اخیر کشور را گذاشته تا بدانید این ادعاها تا جه میزان صحیح و معتبرند. مطلب او چنین آغاز می شود:
همیشه به این خبرهای پرطمطراق علمی تلویزیون و خبرگزاریهای ایران شک داشتهام. که فلان دستگاه برای اولین بار در دنیا توسط محققان جوان دانشگاه بهمان ساختهشد. یا پژوهشگران دانشگاه فلان برای اولین بار در خاورمیانه یا دنیا توانستند به فناوری فلان در آزمایشگاه خود دست یابند.
چند روز پیش با دوستی که در آلمان دکتری میخواند حرف میزدم. من نپرسیدم، ولی خودش خودجوش گفت که تمامی این خبرهای علمی صداوسیما و روزنامهها که برای اولینبار کسی کاری کرده دروغ محض است. این از اولین نتایجی است که وقتی از فضای رسانهای ایران خارج شوی متوجه میشوی.القصه. به نظرم این میل به القای پیشرفته بودن ما ریشه در همانجایی دارد که پروپاگاندای رسانهای حوزه سیاست ریشه دارد. ما دنیای واقعی را نباید ببینیم.
گزینش، خلاف قانون اساسی است
”دانا” پست کوتاهی در مورد گزینش در سیستم دولتی ایران دارد:
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تفتیش عقاید ممنوع است. اما قوهی اجرایی این نظام نهادی به نام ادارهی کل گزینش دارد. وظیفهی این نهاد تفتیش٫ بازبینی و جستجو در عقاید افرادی است که میخواهند جاهای مختلف استخدام شوند. چرا این نهاد که بنیانش بر ضد قانون اساسی است کماکان وجود دارد و آزادانه فعالیت میکند؟ چرا قوهی مجریه که خود مجری اجرای قانون اساسی است خود رسمن قانون اساسی را نقض میکند؟
پینوشت- همه جا تحقیق وجود دارد. اما مبنای تحقیق پرسیدن از قوهی قضاییه است که مثلا فلانی پروندهی جنایی یا خلاف که در آن محکوم شده باشد را نداشته باشد. قانون فضولی مبنای نتیجهگیری نمیتواند باشد.
چون احمدی نژاد جلوی امریکا ایستاده!
”مریم اینا” که ساکن هلند است، در حاشیه پیروزی های اخیر تیم ملی هلند در جام ملت های اروپا می نویسد:
با هر گل هلند صدای انفجاری از خیابان می آید و صدای شادی همسایه ها همراهش. قدیم ها که فوتبالی بودم مثل همه دختر دبیرستانی ها طرفدار ایتالیا بودم، اما تنها دلیل هلندی بودن ام جوگیری است! حتی اصرار داشتم برای دیدن بازی به یک کافه برویم و هیجان مردم را ببینیم. نیما که حرفه ای تر از این حرفهاست، می خواست در آرامش جزئیات بازی را دنبال کند.
عوض اش برای اینکه ببینیم کلا جریان چیست دیشب بازی آلمان و لهستان را رفتیم کافه. بازی را ندیدیم برای اینکه یک آقای بامزه هلندی که بعد پانزده سال هنوز دانشجوی تاریخ بود، وقتی فهمید ایرانی هستیم مخ مان را به کار گرفت. کتاب جنگ شش روزه دستش بود و از احمدی نژاد خوشش می آمد چون جلوی آمریکا ایستاده.
اوباما بوشهری است
ناخدا در “میداف” باورش شده که اوباما از اهالی بوشهر است:
مطلب نسبتا مفصلی در رابطه با “بارک حسین او باما” کاندیدای ریاست جمهوری دموکراتها نوشته بودم که ناگهان، حین جستجو در اینترنت، برای کسب اطلاعات بیشتر، به آدرسی برخوردم که مدعیست بارک اوباما ایرانیالاصل و بوشهریست. خودتان میتوانید حدس بزنید این خبر برای من، که زادهی بوشهر هستم، چگونه مثل بمب در گوشام ترکید.
ما در بوشهر همشهری و هموطن سیاهپوست کم نداریم. میگویند دریانوردان و بازرگانان بوشهری در اوایل دوران قاجار و حتا پیشتر، آنها را از جزیره “زنگبار”، که در 30کیلومتری شرق آفریقا، در امتداد ساحل کشور «تانزانیا»، قرار گرفتهاست، با خود به بوشهر آوردهاند. نخست بهعنوان برده، سپس در محیط و اجتماع حل شده و مسلمان شیعه شدهاند. من خود همسایگان و همکلاسیهای سیاهپوست داشتم، که زندگی و دوستی با آنها چنان برایم عادی بود، که هرگز رنگ پوستشان توجهام را جلب نمیکرد و آنها هم، خیلی عادی، یکی از ما بودند.
یک آمار جالب
”خط قرمز” که بعد مدت ها وبلاگش را تازه کرده، پست کوتاهی دارد:
میدونستید در هر ثانیه ۴ نفر در دنیا متولد میشن و در همین مدت ۳۷ تا موبایل فروخته میشه؟