بیان این گزاره، یعنی تعیین شرایطی برای مشارکت در صحنه سیاسی به طور عام و انتخابات به طور خاص، بویژه پس از انتخابات ۸۸ پررنگ تر شده است. عموما و به طور کل، این گزاره از دو خاستگاه بیان می شود. برای عده ای طریقت پیدا کرده است و برای عده ای تنها موضوعیت دارد. غالب این شرایط نیز آزادی زندانیان سیاسی، ایجاد فضای باز سیاسی در جامعه، از بین رفتن فضای امنیتی، آزادی مطبوعات و … است.
در یک دسته بندی کلی می توان گفت، این گزاره برای آن دسته طریقت دارد که در صحنه سیاسی کشور نقشی ایفا می کنند و به قولی، نوعی مرجعیت فکری دارند. ضمن آنکه خود آن شرایط فی نفسه از دیدگاه وجدانی برایشان مهم است (یعنی موضوعیت دارد)، نگاهی به طریقت آن نیز دارند.
از طرفی تئوری استفاده از فرصتی که نهاد انتخابات در اختیار قرار می دهد، همواره بین عمده ی کنش گران داخلی که خود را در چهارچوب قانون تعریف می کردند و می کنند، مطرح بوده است. هرچند بعد از انتخابات ۸۸، تردید هایی جدی در این ارتباط از سوی برخی از آنان مطرح شد. اما با گذشت بیش از سه سال و تجربه راهکارهای دیگر نظیر حضور خیابانی و تحریم انتخابات و در بی نظیرترین شکل خود نسبت به گذشته، به نظر بازگشت به همان تئوری، یعنی استفاده از فرصت نهاد انتخابات، منطقی ترین راهکار موجود با توجه به زمینه پیش رو باشد. چه آنکه اگر نگوییم راهکارهای تجربه شده، ضربه های سنگین به همان ایده آل های مورد نظر زده باشد، به یقین عدم کسب دستاورد مشخص آن، محرز است.
حال اگر بنا به بازگشت به همان تئوری سابق یعنی استفاده از فرصت انتخابات باشد، آن دسته از کنش گران داخلی که مرجعیت فکری هم دارند، ترجیح می دهند که شرایط زمینه هر چه بیشتر از پیش برای آنان مساعد شود.
همزمان لازم است موضوعیت “تعیین شرایط” نیز بررسی شود. چالش اساسی یا دغدغه عموم دلسوزان آگاه جامعه این است که بالفرض راهکار دیگری وجود نداشته باشد اما بسیار سنگین و غیر قبل هضم است که از راهکاری استفاده شود که نتیجه آن، به نوعی، مشروعیت سیاسی بخشیدن به آمران و عاملان مصائب جانکاه جاری است.
پاسخ تلخ اما واقع بینانه به این چالش این است که به عنوان مثال، مگر جوامعی که به نوعی، به بلوغ سیاسی رسیده اند، از همان ابتدا همین شرایط ایده آل و مطلوب را داشته اند؟ مسلما پشت رسیدن به نرم مطلوب دست یافته، دهه ها و حتی قرن ها تلاش، کوشش، پایداری، صبر و سعی و خطا بوده است. انتظار گزافی است که جامعه ای که هزاران سال نظامی تک محور را تجربه کرده و بعد از آن، انقلابی انفجاری در آن رخ داده، بعد از ۳ دهه به نرم ایده آل دست یابد. در ثانی به فرض هم شرایط مطلوب فراهم شود، در این شرایط دیگر کنش سیاسی و مشارکت، آن چنان اقدام سخت و جان فشانانه ای محسوب نمی شود و به هیچ عنوان همسنگ کنش در شرایط دشوار کنونی نیست که هدف در آن، رسیدن به مطلوب است.
در بازگشت به موضوع طریقت تعیین شرایط برای آن دسته از کنش گران که معتقد به استفاده از نهاد انتخابات هستند، این سوال مطرح است که چه نتیجه ای را از این موضوع می طلبند؟
مسلما در شرایط فعلی، اگر فرض را بر این بگذاریم که بهبودی در آن تا زمان انتخابات اتفاق نیفتد (که تجربه نشان داده این گونه نخواهد بود)، طریقت داشتن اصل انتخابات، موضوعی سخت و دست نیافتنی خواهد شد و نهایت امیدی که می توان به نهاد انتخابات داشت، موضوعیت آن برای سازماندهی مجدد نیروها برای آینده است.
مبنای این نوع خاستگاه تعیین شرایط نیز به نیاز یا تمایل بخشی از جناح حاکم به حضور نیروهای منتقد و مخالف در عرضه انتخابات، بر می گردد. بنابر این لازم است در این مسئله واکنش احتمالی جناح حاکم به این موضوع بررسی شود.
مسلما بخش افراطی جریان حاکم در هر صورت مخالف حضور هر گونه جریان ناهمسو در عرصه قدرت بلکه اجتماع است و یقینا ازعدم مشارکت نیروهای نا همسو به هر دلیلی استقبال می کنند و در مواضع خود، آن را ناشی از نداشتن پایگاه اجتماعی و تنفرعموم مردم از آنان، خواهد دانست.
اما بخش معتدل تر جریان حاکم با یک نوع دو گانگی در این برخورد روبروست. از طرفی مسلما تمایل دارد هم چنان اریکه قدرت را تمام و کمال در اختیار داشته باشد تا بدون خلل و مزاحمتی به منویات مورد نظر برسد. از طرف دیگر به پایگاه وسیع اجتماعی مخالفان آگاه است و نمی پسندد، وجه مخالفت آن چنان بالا گیرد که امید به نتیجه بخش بودن فعالیت در چهارچوب، به نوعی از بین برود. از سوی دیگر، در صورت حضور مخالفان در رقابت انتخاباتی، مشارکت بالای احتمالی در انتخابات، مرهمی ارزشمند برای به چالش کشیدن ادعای عدم مشروعیت سیاسی جریان حاکم و سدی در برابر فشارها و هجوم های بی سابقه ی خارجی خواهد بود. همانطور که بعد از انتخابات 88، بارها دم از بالاترین حدنصاب مشارکت در دنیا زده می شد.
حال آن دسته از کنش گران معتقد به استفاده از نهاد انتخابات، از این منظر به تعیین شرایط، نگاهی طریقت گونه دارند که از یک طرف جناح حاکم از حضور آنان مستفیذ می شود و از طرفی در صورت فراهم شدن شرایط تعیین شده، بستر مناسب تری برای موفقیت در انتخابات فراهم می شود. یعنی اگر انتخابات در شرایط فعلی، در نهایت تنها بتواند موضوعیت داشته باشد، با فراهم شدن شرایط تعیین شده، طریقت هم پیدا می کند. بنابراین بر اساس نیاز جریان حاکم، شرایطی برای مشارکت تعیین می شود.
اما به نتیجه رسیدن این پروسه در گرو آن است که دو طرف ماجرا به ویژه حاکمیت (به دلیل سوار بودن بر قدرت)، به سمت این تعامل، گام های متوالی بردارند. تعاملی که حداقل در شرایط فعلی با توجه به فاصله زیاد دو طرف از یکدیگر، نه غیرممکن بلکه بسیار سخت به نظر می رسد.
باید منتظر ماند و دید که آیا بعد از بحران 3 ساله ی اخیر، تغییری در دیدگاه جریان حاکم نسبت به سیاست یکدست سازی حاکمیت ایجاد شده است یا خیر؟ سیاستی که حتی اگر بنا به قول مصطفی تاجزاده و محمد رضا خاتمی، نیتی از سر خیرخواهی و دلسوزی نیز در آن وجود داشته باشد.
به هر حال نسبت به احتمال تغییر در این دیدگاه، همواره دریافت های متفاوت از مواضع ضد و نقیض آنان می شود. علت این ضد و نقیض بودن هم ریشه در دو عامل دارد. یکی اختلاف نظر جدی درون جریان حاکم است و دیگری باز گذاشتن دست خود برای تصمیم نهایی در وقت مقتضی است.
از جمله، می توان مواردی را در همین یک سال اخیر یافت که نشان از برداشتن گام هایی از سوی جریان حاکم به سمت تعامل مطروحه دارد. در فاصله چند ماه به انتخابات مجلس نهم، محمد رضا باهنر، شخصی که می توان او را از تبیین کنندگان اصلی مواضع جریان اصولگرا دانست، از اصلاح طلبان خواهش کرد که در انتخابات شرکت کنند.
رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان در اسفند ۹۰ و اندکی بعد از انتخابات مجلس، ضمن تمجید از محمد خاتمی، افزود:
” بنابراین هر کسی به نظام اسلامی اعتقاد دارد، در این اعتقاد صادق است، شرکت در انتخابات را وظیفهی خودش میداند؛ ولو حالا ممکن است اعتراضی هم به یک چیزی، به خود این انتخابات، به یک شکلی از اشکال انتخابات داشته باشد؛ لیکن در عین حال با وجود اعتراض، وارد میدان انتخابات می شود؛ این وظیفه است. بنابراین همهی کسانی که در سرتاسر کشور وارد این عرصه شدند، به این واجب عمل کردند؛ این وظیفه را انجام دادند؛ فهم صحیح خودشان را نشان دادند. این فهم صحیح نشان میدهد که مسئلهی انتخابات، مسئلهی رکن نظام است. ما نمیتوانیم از این مسئله صرف نظر کنیم، به صرف اینکه یا به زید و عمروئی معترضیم، یا به شیئی و شیئی معترضیم. این اعتراضها مانع از این نمیشود؛ این نکتهی اساسی و اصلی است.”
چند ماه بعد از انتخابات، اسحاق جهانگیری وزیر دولت اصلاحات در گفت و گویی با هفته نامه آسمان، این چنین بیان کرد:
“آقای هاشمی رفسنجانی که ملاقات های منظمی با مقام معظم رهبری دارند؛ می گفتند که رهبری نه تنها با آمدن اصلاح طلبان به انتخابات مخالفتی ندارند حتی اگر اکثریت مجلس را هم بگیرند مشکلی نیست؛ ولی وقتی این مطلب به اصلاح طلبان رسید نزدیک ایام ثبت نام بود امکان گفت و گو و تصمیم برای اصلاح طلبان نبود.”
حتی محسن رفیق دوست هم که از تندروان اصولگرا و از مخالفان سرسخت اصلاح طلبان محسوب می شود، در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران این چنین بیان می کند:
“اصلاحطلبان این حق را دارند که در انتخابات شرکت کنند و کسی نمیتواند در اختیارات مقام معظم رهبری نفوذ کند و جلوی فعالیت اصلاحطلبان را بگیرد.”
بزرگترین حجم آزادی زندانیان سیاسی، بعد از انتخابات ۸۸ نیز در آستانه عید فطر امسال، تجربه شد.
از آن طرف هم با وجود فشارها و هجمه های سنگین وارده، باز هم گام هایی آشکار به سمت تعامل برداشته می شود. از شرکت برخی بزرگان اصلاحات در انتخابات مجلس نهم گرفته تا انتقاد برخی تئوریسین های اصلاحات از برخی اعمال جریان متبوع در گذشته همراه با دفاع از موضوعیت انتخابات حتی در شرایط نامساعد فعلی. سید محمد خاتمی به مناسبت روز خبرنگار در دیدار با جمعی از خبرنگاران و اصحاب رسانه، این چنین بیان کرد:
“خوب است مسؤولان قضایی، امنیتی، فرهنگی و دانشگاهی به مطالب رهبری در جمع دانشجویان در مورد آزادی یا ملاک ضدیت با ولایت و … رجوع کنند و همین را اجراء کنند و مد نظر قرار دهند، خیلی از ناروایی ها و مشکلات در این حوزه ها حل خواهد شد.”
عباس عبدی در گفت وگو با سایت الف این چنین می گوید:
“اصلاح طلبان لزوماً نباید به انتخابات بعدی از دید طریقت نگاه کنند، باید خود را بازسازی کنند. اصلاً مسئله من این نیست که در انتخابات شرکت کنند یا نکنند. مسئله من این است که مملکت به سمتی برود که جنگ و درگیری نشود و آنچه مهم است این که اتحادی به وجود بیاید که بیگانه نتواند اینطور به کشور نگاه کند که میتواند به کشور حمله کند.
مسئله اساسی هم این است اگر میگویم کاری در انتخابات صورت گیرد به خاطر این است که این اتفاق نیفتد اما این اتفاق ناشی از مسئولیت دو طرفه است بخشی و گامی است که اصلاح طلبان باید بردارند و به سال ۸۷ برگردند و حکومت هم باید گامی بردارد. گامی که متاسفانه برداشتن آن هر لحظه دیرتر میشود.”
سعید حجاریان نیز در بخشی از گفت و گوی خود با روزنامه آرمان، این چنین بیان می کند:
“انتظار ما خیلی بالا نیست. اصلا نمیخواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، به دولت هم نمیرویم، ولی کار خیریه که میتوانیم بکنیم. به اندازه اخوانالمسلمین که باید بتوانیم کار کنیم. این برای انتخابات سال آینده وصال نمیدهد، اول از همه تفاهم است. ازدواج هم که بخواهد سر بگیرد، اولش کلی کار دارد. بلهبرون دارد، باید بروند و بیایند، آشتیکنان دارد و … تجربه نشان داده که راه تندروانه و رادیکال ثمر نمیدهد.”
خلاصه آنکه، بین عمده کنش گران داخلی، پس از کسب تجربه های به دست آمده به ویژه در سه سال اخیر، در موضوعیت داشتن انتخابات، کم تر تردیدی وجود دارد. بعد از این مرحله، عمده تلاش در این زمینه بر این قرار می گیرد که تا حد امکان، انتخابات بتواند طریقت هم پیدا کند. علاوه بر اینکه بدیهی است تلاش برای رفع شرایط نامساعد فعلی از دیدگاه وجدانی، موضوعیت دارد، تعیین شرایط برای مشارکت، در راستای طریقت پیدا کردن اصل انتخابات، خود طریقت هم پیدا می کند. زیرا از یک طرف با فراهم شدن این شرایط، احتمال به ثمر رسیدن تلاش های آنان، بسیار بالا می رود یا به بیان دیگر زمینه برای موفقیت، مساعد می شود و از طرف دیگر فراهم شدن این شرایط نشان از برداشتن گام های مشخص از سوی جریان حاکم برای رسیدن به تعامل است. گام هایی که اگر برداشته نشود به نظر نمی رسد امیدی به رسیدن به مطلوب در آینده ای نزدیک وجود داشته باشد.