انتخابات ریاست جمهوری، کدام استراتژی؟ کدام گزینه؟

عبدالله مومنی
عبدالله مومنی

abdollah_momeni.jpg

‏”از رهگذر نقد کردن نظریه های خود می توانیم کاری کنیم که نظریه ها فدای ما شوند و عوض ما از بین ‏بروند…می توانیم آزمونها و فرضیه های موقت خود را از طریق بحث عقلانی به نحو نقادانه حذف کنیم، بی ‏آنکه خود را حذف نماییم”؟

‎ ‎کارل پوپر، اسطوره ی چارچوب‏‎ ‎

فضای سیاسی کشور در یک سال آینده بیش از هر چیز متاثر از دو موضوع خواهد بود. اول سرنوشت پرونده ‏ی هسته ای و مذاکرات ایران و غرب، موضوع دوم دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری.‏

‏ میزان اثر بخشی نیروهای سیاسی نسبت به موضوع اول اندک است و مواضع آنها شاید در شرایط کنونی ‏عملا تاثیری در سرنوشت این مسئله نداشته باشد. در واقع مسئله ی رابطه ی ایران و غرب متغیری است که ‏نیروهای سیاسی اصلاح طلب و تحولخواه در تعیین مسیر آن نمی توانند ایفای نقش کنند. از اینرو دهمین دوره ‏ی انتخابات ریاست جمهوری تنها محمل نیروهای تحول خواه برای امکان تاثیر گذاری درعرصه سیاسی ‏کشور در سال آتی است ونوع مواجهه این جریان با انتخابات پیش رو، سهم اساسی درامکان اثر گذاری اش ‏می تواند داشته باشد.در واقع از هم اکنون بحثهای پر شوری در مورد انتخابات آینده میان نیروهای اصلاح ‏طلب و تحولخواه شکل گرفته است، که در مجموع این بحثها; با چهار گزاره ی کلی روبرو هستیم:‏

اول) شرکت در انتخابات با هر کاندیدای ممکن ‏

ب) عدم شرکت در انتخابات در هر صورت

ج)شرکت در انتخابات با خاتمی

د) شرکت مشروط در انتخابات از طریق معرفی کاندیدایی که تایید یا رد صلاحیتش نشان از تغییر یا عدم ‏تغییر موازنه ی نیروها و نوع نگاه تصمیم گیران اصلی نسبت به اصلاحات دموکراتیک باشد. ‏

اصلاح طلبان از سال 80 بدین سو در هیچ انتخاباتی پیروز نشده اند. با این حال و به رغم شکستهای متعدد ‏هنوز یک تحلیل جامع در مورد دلایل این شکستهای متوالی از سوی جناح اصلاح طلب ارائه نشده است. آنها ‏در تحلیلهایشان همواره کوشیده اند شکستهایشان را به “بیرون” حوالت دهند. حال این مشکل بیرونی یکبار ‏‏”رد صلاحیت گسترده” است و بار دیگر عدم شرکت “ تحریمی ها” در انتخابات، گاهی این و گاهی آن به ‏عنوان دلیل شکست معرفی می شوند. پرسش اینجاست که آیا بخشی از دلایل این شکستها نمی تواند به عدم ‏اقبال و اعتماد مردم به نیروهای جبهه ی اصلاحات، عملکرد نه چندان رضایت بخش سیاسی آنها وناتوانی ‏شان در اقناع جامعه به شرکت فراگیر در انتخابات مربوط شود؟ چرا اصلاح طلبان هر گز تحلیل جامعی در ‏باره ی دلایل شکست پروژه ی اصلاحات و سرخوردگی بدنه ی اجتماعی خود ارائه نکردند؟ چگونه از سویی ‏نیروهایی که حاضر به حمایت از اصلاح طلبان وحضوردر انتخابات نیستند را فاقد وزن و کم اهمیت می ‏دانند و از سوی دیگر گاه و بی گاه آنها را به عنوان عامل اصلی شکست خود در انتخابات ریاست جمهوری ‏معرفی می کنند؟ ‏

آیا این احتمال وجود ندارد که این نیروها درست به همان دلایلی در انتخابات شرکت نمی کنند که به عنوان ‏مثال بخش زیادی از مردم تهران در انتخابات اخیر مجلس حاضر به حضوردر پای صندوقهای رای و حمایت ‏از لیست 30 نفره ی یاران خاتمی نشدند؟‏

وقت آن رسیده است که اصلاح طلبان اذهان خود را از اسارت تحلیلهای قالبی و کلیشه ای آزاد کنند، به نقد و ‏بازسازی خود بپردازند و خیلی جدی تر به مسئله ی سرخوردگی، عدم اعتماد بدنه ی اجتماعی خویش و ‏راههای جلب دوباره ی این اعتماد از دست رفته بیاندیشند. ‏

اعتماد مردم، سرمایه ای بود که اصلاح طلبان از سال 79 بدین سو لحظه به لحظه بر آن چوب حراج زدند. ‏باید توجه داشت که مشکل دلسردی بدنه ی اجتماعی از شیوه های اصلاح طلبان خیلی جدی تر از آن است که ‏با صرف حضور خاتمی در انتخابات آینده قابل لا پوشانی باشد. این قماری است که نباید بی حساب به آن ‏دست زد. به هر حال موضوع این نوشتار مخالفت یا موافقت با نامزدی خاتمی یا فرد دیگری در انتخابات ‏نیست. این نوشتار بیشتر راه حلی “روشی” را مدنظر دارد تا راه نجاتی”مصداقی”.‏

‎ ‎پرسش بنیادین‎ ‎

طی سالهای گذشته اصلاح طلبان بارها از موانع سخت پیش روی اصلاحات و مقاومتهای شدید در برابر ‏فرایند دموکراتیزاسیون سخن گفته اند. واقعیات روی داده مابین سالهای 1376 و 1384 نیز این ادعا را تایید ‏می کند. پرسش اصلی بسیاری از صاحبنظران از اصلاح طلبان این است که اولا ً آیا طی سه سال گذشته این ‏موانع بر طرف شده اند؟ ثانیا ً اگرموانع رفع نشده اند نیروهای اصلاح طلب به چه امیدی وبا چه هدفی قصد ‏ورود دوباره به قدرت را دارند؟ چه راهکار جدیدی اندیشیده شده است که پروژه ی اصلاحات دموکراتیک با ‏همان فرجام تلخ پیشین مواجه نشود؟ سکوت اصلاح طلبان در برابر این پرسشهای اساسی وقتی در کنار عدم ‏نقد عملکرد 8 ساله قرار می گیرد برای بخشهای از جامعه ایجاد ظن، بدگمانی وبی اعتمادی می کند. اصلاح ‏طلبان باید صریحا ً به این پرسش پاسخ دهند که آیا همچنان به دنبال دموکراتیزاسیون هستند یا نه؟ اگر هستند ‏چگونه؟ با کدام قدرت و از کدام راه؟ ‏

‎ ‎اصلاح طلبان به دنبال چه هستند؟‎ ‎

به نظر می رسد بخشهایی از اصلاح طلبان بی آنکه به صراحت بیان کنند، سقف آرزوهای خود را بسیار ‏کوتاه کرده اند! گویا آنها اکنون تنها به حداقلی از امنیت برای احزابشان، اندکی بهبود در وضعیت اقتصادی ‏کشور و کاهش تنشها در سیاست خارجی راضی هستند.‏

این اقدامات را ولی یک محافظه کار معقول یا یک نیروی میانه رو نیز می تواند انجام دهد، در واقع سئوال ‏این است که هدف از ورود به قدرت چیست؟ آیا صرف ورود به قدرت بدون وجود زمینه های مناسب برای ‏حل مسائل اصلی کشور می تواند مطلوب یک نیروی “اصلاح طلب” باشد؟ اگر بپذیریم که نپذیرفتن ‏ملزومات “توسعه”و”خرد جمعی” بخش عمده ای از مشکلات وموانع موجود درجامعه را رقم زده طبیعتا ‏انتظار ارائه برنامه ها یی که معطوف به رفع بخشی از این موانع باشد توقع گزافی نخواهد بود. به همین جهت ‏است که نباید دو مسئله ی اصلی”توسعه و دموکراسی” را فراموش کرد ویا در اتخاذ استراتژیهای پیش رو ‏آنها را کم اهمیت جلوه داد، پذیرفتن این مساله که نیل به این دو هدف محتاج اصلاحاتی بنیادین واساسی است ‏بسیارپر اهمیت است، نگاهی به لیست شاخصهای حکمرانی خوب می تواند نشان دهنده ی عمق و گستره ی ‏اصلاحات مورد نیاز در کشور باشد.مگر نه اینکه “حکمرانی خوب” بنیان توسعه است؟ آیا تحقق این شاخص ‏ها مستلزم اصلاحات گسترده در ساختارو بنیان های سیاسی نیست؟ واقع بینی نمی تواند به معنای نادیده ‏انگاشتن نیازهای حیاتی کشور باشد. اکنون حفظ منافع ملی و توسعه ی همه جانبه در گروی اصلاحات ‏دموکراتیک است، از همین رو نمی توان به نام واقع بینی اصلاحات را از محتوا خالی کرد.‏

‎ ‎واقعیات و اصول‎ ‎

با توجه به آنچه گفته شد هر گونه تصمیمی برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باید با در نظر گرفتن سه

واقعیت مهم و اساسی صورت گیرد:‏

‏1- بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان به ویژه طبقه ی متوسط شهری از صندوقهای رای نا امید هستند و ‏اعتمادشان را به نیروهای اصلاح طلب از دست داده اند. این مسئله جدی تر از آن است که برخی اصلاح ‏طلبان می اندیشند و برای حل آن تنها نمی توان به عملکرد ضعیف رقیب یا حضور فردی مانند خاتمی در ‏عرصه ی انتخابات اکتفا کرد.‏

‏2- اصلاحات دموکراتیک همچنان با موانع جدی و مقاومتهای شدید مواجه است. ‏

‏3- راه حل نهایی مشکلات کشور اصلاحات دموکراتیک و ساختاری در همه ی حوزه های سیاسی، اقتصادی، ‏حقوقی و غیره است.‏

این سه واقعیت مجموعه ی نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه را با وضعیت دشواری مواجه کرده است. با ‏این حال توجه به این واقعیتها ما رابه سوی دو اصل کلی رهنمون می سازد:‏

‏1- اصلاح طلبان اگر خواهان موفقیت هستند باید تلاشها و اقداماتی را جهت ترمیم سرمایه ی سیاسی از دست ‏رفته انجام دهند. نقد عملکرد هشت ساله، گفتگو با نیروهای تحولخواه و در نظر گرفتن دغدغه های آنها، تاکید ‏بر اصول وآرمانهای اصلاحی و مشخص کردن خط قرمزهایی برای حضور در قدرت می تواند از جمله ی ‏این اقدامات باشد. اصلاح طلبان نیازمند به جلب اعتماد، بازسازی و توانمندی تشکیلات در جامعه هستند.‏

‏2- وضع جدید محتاج مشی جدید است. نمی توان همان راههای شکست خورده ی پیشین را دوباره آزمود و ‏انتظار پیروزی داشت. می بایست از دل یک گفتگوی جمعی مابین همه ی نیروهای تحولخواه و اصلاح طلب ‏وبا تکیه به خرد جمعی راههای تازه ای برای موفقیت و غلبه بر موانع دموکراسی یافت و به سمت ایجاد گفت ‏و گوهای جدی میان طیف های مختلف اصلاح طلبان در عرصه ی عمومی جامعه رفت. باید واقع بین بود، ‏واقع بینی اما به معنای گم کردن راه و هدف نیست.‏

‏3- اصلاح طلبان و تحولخواهان پیش از هر گونه اقدامی باید به فکر احیای “جنبش اجتماعی حامی تحولات ‏دموکرتیک” باشند. بدون یک جنبش اجتماعی قدرتمند که موازنه ی قوای موجود را تغییر دهد حصول ‏دموکراسی نه تنها بسیار دشوار که غیر ممکن است.‏

‎ ‎انتخابات آینده ؛ کدام استراتژی؟ کدام گزینه؟‎ ‎

با توجه به اصول و واقعیاتی که ذکر آن رفت معتقدم در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو احیای جنبش ‏اجتماعی و ایجاد یک محور سیاسی قابل اتکا و اعتماد می بایست مهمترین هدف مجموعه ی نیروهای اصلاح ‏طلب و دموکراسی خواه باشد. این بدین معناست که طرح یک سویه ی برخی کاندیداها راه به جایی نخواهد ‏برد. احیای جنبش اجتماعی و ایجاد محور سیاسی الزامات خود را دارد. در گام اول مجموعه ی نیروهای ‏اصلاح طلب و تحولخواه باید یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به اصل گفتگو ولوازم آن وفادار باشند، گام مهم ‏بعدی توافق بر روی مکانیسمی جهت اتخاذ یک تصمیم مشترک در مورد انتخابات آینده است. تصمیمی که باید ‏همه در اتخاذ آن سهیم باشند و منطقا ً همه نیز روی آن بایستند، از این رو پیشنهاد آقای دکتر نجفی جهت ‏تشکیل کنگره ای سراسری از همه ی احزابی که مشی رفرمیستی دارند به طور کلی می تواند مفید و موثر ‏باشد، به شرطی که این کنگره محدود به احزاب جبهه ی اصلاحات نباشد و هیچ نیروی تحولخواه و اصلاح ‏طلبی حضور دیگری را در این کنگره خط قرمز خود قرار ندهد. پذیرش این شرط از سوی همه ی گروهها ‏ضمنا ًمی تواند گام مهمی به سوی ایجاد جو اعتماد و حرکت به سوی تشکیل محور سیاسی مورد بحث باشد. ‏مهم این است که هر تصمیمی چه شرکت، چه عدم شرکت و چه معرفی یا عدم معرفی یک کاندیدای خاص از ‏دل یک گفتگوی تمام عیار و یک توافق عمومی بر اساس خرد جمعی وخواست طیف ها و جریانات سیاسی ‏واحتماعی هوادار اصلاحات اتخاذ شود. خردی که نه تنها ما حصل رایزنی احزاب بلکه حاصل اظهار نظر ‏بخشهای محذوف جامعه از جمله روشنفکران، فعالین کارگری، دانشجویی و فعالین جنبش زنان نیز باشد.‏

‎ ‎نتیجه‎ ‎

انتخابات ریاست جمهوری آینده یکی از دشوار ترین آزمونهای پیش روی نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه ‏است. آیا می توان گفتگو در مورد این انتخابات را مستمسکی برای برون رفت از بحران های اساسی تر قرار ‏داد؟ ‏

نباید فراموش کرد که تجربه به ما می گوید برگزاری انتخاباتی با معیارهای یک انتخابات آزاد و منصفانه ‏همچنان با موانع جدی مواجه است و احتمال اتفاقاتی مشابه آنچه در انتخابات ریاست جمهوری دوره پیش افتاد ‏نه تنها منتفی نیست بلکه بیشتر هم شده است.چالش مهم دیگری که پیش روی اصلاح طلبان است آنگونه که ‏برخی صاحبنظران نیز اشاره کرده اند طرح تازه ی اقتصادی دولت یعنی توزیع مستقیم یارانه هاست که هر ‏کاندیدایی در برابر این طرح با وضعیت دشواری مواجه می شود. به هر حال زمین انتخابات آینده از جهات ‏مختلف ناهموار و مشکل آفرین است. طبیعتا بدون رفع موانع درونی موجود در بین جریان تحول خواه و ‏ترمیم اعتماد زخم خورده مردمی به حاملان اصلاحات احتمال توفیق و دستاورد برای اصلاح طلبان بسیار ‏پایین است. ‏

با توجه به بحثهایی که صورت گرفت و با تاکید بر دغدغه های پیشین نیروهای تحولخواه در مورد موانع ‏دموکراتیزاسیون معتقدم از بین چهار گزینه ی طرح شده در صدر این نوشتار، گزینه ی چهارم یعنی “شرکت ‏مشروط در انتخابات از طریق معرفی کاندیدایی که تایید یا رد صلاحیتش نشان از تغییر یا عدم تغییر موازنه ‏ی نیروها و نوع نگاه تصمیم گیران اصلی نسبت به اصلاحات دموکراتیک باشد.” معقول تر به نظر می ‏رسد. چرا که این گزینه به شرطی که مورد اجماع همه ی نیروهای سیاسی اصلاح طلب قرار گیرد می تواند ‏منشا تحولات جدی و گامی اساسی در جهت تحقق هدف “احیای جنبش اجتماعی و ایجاد محور سیاسی” باشد. ‏با در نظر گرفتن این اصول است که برخی نیروها اعلام حضور فردی مانند عبدالله نوری که دارای اصول و ‏پرنسیبهای خاص اصلاحگری است وظرفیت بازسازی اعتماد عمومی وتبدیل انتخابات به فرصتی برای احیاء ‏جنبش اجتماعی رانیز داراست، را به عنوان گزینه ای مناسب معرفی می کنند. با این حال مقدم بر تعیین ‏مصداق، تعبیه ی مکانیسم تصمیم گیری است. آیا می توانیم یک گفتگوی جمعی را سامان دهیم و به نتایج خرد ‏جمعی گردن نهیم؟ این چیزی است که در چند ماه آینده مشخص می شود. فقط فراموش نکنیم که شاید تاریخ ‏گناه از دست دادن این فرصتها را بر ما نبخشد و باز هم فراموش نکنیم بدون یک جنبش اجتماعی پشتیبان ‏وهوادار اصلاحات و یک پلاتفرم مشخص راه به جایی نخواهیم برد.‏

منبع: ادوار نیوز