پل گیلسپی
همه می خواهند به بغداد بروند. مردان واقعی به تهران می روند. این نسخه نئو کان ها در سال های 2002 تا 2003 بود که ما را به یاد اهداف اسرائیل در جنگ غزه می اندازد. مثل ریچارد پرل که بعد از حمله آمریکا به عراق به یکی از مخاطبانش گقت: “ما حامل یک پیام کوتاه هستیم، پیامی در دو کلمه: نفر بعدی شما هستید”.
عملیات غزه، جدا از وحشیانه بودنش، بخشی از استراتژی بلند مدت اسرائیل است: متقاعد کردن دولت جدید آمریکا به اینکه گفتگوی مستقیم با ایران و وارد کردن این کشور در آینده خاورمیانه و افغانستان، یک اشتباه خطرناک است.
یاد آور این نکته هم بود که سال گذشته آمریکا یه تنهایی یا اسرائیل با تایید آمریکا قصد داشتند تا قبل از رفتن جورج بوش از کاخ سفید، به تاسیسات اتمی ایران حمله کنند. هیچ یک از این تصمیم ها اجرا نشد زیرا هر دو این عملیات از سوی واقع گرایان پنتاگون، وتو شد.
اما یک نماینده و یک جانشین برای عملیات اسرائیل وجود داشت: ایران را بمباران نکن، به غزه حمله کن. این عملیات نه فقط به قصد ار بین بردن توانایی های راکتی حماس، بلکه برای از بین بردن این سازمان و نشان دادن این موضوع است که این سازمان تهدیدی برای اسرائیل، مصر، عربستان سعودی و اردن، یا بهتر بگوئیم، کشورهای عرب مدرن، است. تحت فشار گذاشتن حماس و متحدش ایران تحت عنوان “جنگ علیه تروریسم” باعث ایجاد تداوم بین دولت بوش و آوباما در چارچوب سیاست هایشان علیه بنیادگرایی اسلامی است.
از این رو تجانسی بین اظهارات اسرائیل و تبلیغات سیاسی حماس ( سازمانی که قصد نابود کردن دولت اسرائیل را دارد) و علیه ایران که رئیس جمهورش قصد دارد اسرائیلی ها را به دریا بیاندازد، وجود دارد. هردو این موارد باید از عرصه سیاست منطقه خارج شوند. هر دو این ها باید جای خود را به صلح بدهند.
اظهارات اوباما مبنی بر تمایلش برای گفتگوی مستقیم با ایران، حتی در آخرین روزهای کمپین تبلیغاتی اش موثر بود. او دریافته بود که ایران هم از اشغال عراق توسط آمریکا سود می برد. حالا این کشور بزرگترین قدرت منطقه است که دومین زخیره بزرگ نفت و گاز جهان محسوب می شود و نقش مهمی در ثبات عراق بازی می کند و نقاط مشترک زیادی با آمریکا در مورد کشور همسایه اش، افغانستان، دارد. ایران هیچ علاقه ای ندارد که طالبان سنی تندرو دوباره به قدرت باز گردد. زیرا آنها تا یه امروز هم با تجارت تریاک از طریق مرزهای شرقی، مشکل اعتیاد را در ایران گسترش داده اند.
ایران در میان کشورهای دارای قدرت اتمی چون پاکستان و هند و اسرائیل و دولت های متخاصم و جدائی طلبان و گروه های تروریستی ،محاصره شده است. به همین دلیل علاقه اش به دست یابی به سلاح اتمی یا حتی اشتیاقش برای اینکه این موضوع همیشه باز بماند و این کشور همواره تهدیدی بلقوه برای آمریکا محسوب شود، طبیعی است. باز هم بیاد بیاوریم که در سال 2003، رهبران ایران پیشنهاد معتبری برای صلح به آمریکا دادند که در مقابل آن حاضر شدند که برنامه های اتمی شان را متوقف کنند و از پیشنهاد اتحادیه عرب مینی بر به رسمیت شناختن اسرائیل در صورتی که به مرز های سال 1967، عقب نشینی کند، استقبال کردند.
این پیشنهاد توسط دولت بوش در اوج دوران “محور شیطان”، رد شد. بعد از آن، ایران متحدان خودش را در عراق و سوریه پیدا کرد و حمایتش را از حزب الله لبنان و حماس آغاز کرد. با استناد به همین شواهد بود که مرکز ارزیابی ملی آمریکا در سال 2007 اعلام کرد که ایران هنوز به سلاح کشتار جمعی دست پیدا نکرده است و آماده مذاکره است.
این موضوع بر موضع گیری رابرت گیتس، وزیر دفاع منتخب بوش، در اوایل سال 2007، تاثیر گذاشت و این تاثیر تا زمان اوباما هم ادامه داشت. او هشدار داد: “به این دلیل که ایران نمی تواند حمله مستقیم نظامی به آمریکا بکند، من گمان می کنم که توانایی آنها برای بستن خلیج فارس و جلوگیری از صدور نفت باعث ایجاد ترس در خاورمیانه و اروپا و حتی در آمریکا می شود”.
بعضی از افراد تیم اوباما معتقدند که معامله با ایران به او کمک می کند تا سیاست های نظامی اش را در افغانستان، پیش ببرد. آنها معتقدند که ایران آنماده شرکت در گفتگویی پر منفعت درباره همه این موارد است. باید یاد آور شد که نمی شود ایران را از دست یابی به سلاح اتمی باز داشت. رهبران ایران تمایلشان را برای عادی سازی روابط با آمریکا و اروپا نشان داده اند.
بر خلاف این گروه، عده دیگری مثل هیلاری کلینتون و نماینده احتمالی اش در خاورمیانه، دنیس راس، در تیم اوباما هستند که نظری مخالف دارند. پاسخ آنها به قضیه غزه قاطع است. آیا آنها از اینکه اسرائیل حماس را از بین ببرد استقبال می کنند یا صبر می کنند تا حماس نجات پیدا کند و جهادیست های رادیکال قدرت بگیرند و بعد جلوی آنها را بگیرد؟
اسرائیلی ها معتقدند که رابطه آسیب دیده بین تعامل و تندروی در جایگاه اشغال و مقاومت قرار گرفته است و این موضوع تعادل را بر هم می زند. اگر حماس از بین برود، غزه یک دولت شکست خورده است.
در اسرائیل هم بین دو گروه وجود دارد که تاریخ دان اسرائیلی، گرشوم گورنبرگ، آنها را چنین توصیف می کند: ”آنهایی که می خواهند حماس را از بین ببرند و آنهایی اگر اسرائیل بخشی از خاور میانه شد و دیگر کشوری نبود که مدام با آنها در تخاصم باشد، با آنها وارد گفتگو می شوند”. او می گوید: “ما باید متوجه باشیم که طرف مقابل ما دولت اتحاد ملی فلسطین است که حماس هم جزئی از آن است و چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، باید آن را بپذیریم چون ما نمی توانیم بدون حماس با فلسطین وارد گفتگو بشویم”.
منبع: آیریش تامز 10 ژانویه