هزار آینه جاریست...

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

“روز” هزار روزه شد. این راه  دراز را جمعی که همه از بد حادثه اینجا به پناه آمده بودند، در غربتی طی کرده است که یکی از آشنا ترین عوارضش گسستن ها و در نیمه راه ها ماندن است. این را بخشی از مخاطبان روز کسانی چون من که در این غربت تلاش کرده اند زندگی و کار کنند، کار و زندگی کنند، خوب می دانند….

اما جمع کوچک روزی ها به این غربت غریب آمد و بساط گشود. من یکی با تردید نگاهشان کردم. نه خودشان را! در برنامه و چشم انداز کارشان جز به تردید نمی توانستم نگاه کنم. کار مشترک، آنهم وقتی که دغدغه ای از جان داری، با نظر و عقیده کار داری و به سبب سرنوشت پر تعب آن میهن به سیاست و برای سیاست نیز باید قدم برداری، تجربه ای است که من شاهد بوده ام چند کانون فرهنگی و انجمن و نهاد سیاسی را به ابطال کشانده است. و میان دوستان و آشنایان خودم می دیدم که همه کم و بیش با تردیدی از این جنس و انواع به آغاز کار این جمع می نگریستند.

اما روزها و ماهها و سالها گذشتند در حالی که  آنها سر به زیر انداخته و تلاش می کردند. هر بار که حاصل کارشان را نگاه می کردی تلاش افزون شده بر روز پیشین را می دیدی تا  امروز که وقتی به عقب نگاه می کنی، کاری کرده اند کارستان! حجمی از خبر، اثر، و جان و جهان ایرانی را می بینی که در هر افت و خیز درون میهن شعله کشیده و به رسا ترین قامت در مقابل چشم جهان و چون خاری در چشم دشمنان قلم ایستاده است. روزنامه ای که با تلاش بی وقفه روزنامه نگاران رانده با داغ و درفش مرتضوی، گاه در بحبوحه فاجعه آفرینی های دستگاه او کار یک فرستنده رادیویی را انجام می دهد و زمانی چون کتابی پرمعنا صفحاتش را بر دغدغه های درونی نویسنده، فیلسوف هنرمندی، جوان دانشجویی یا زنی نگران فردای مبارزه پر ابهام خود می گشاید و همه اینها در حالی بود و هست که هر از گاه از سویی با قلمی یا قدمی تهدید و تحدید شدند، متوقف شدند، مورد هجوم امواج این جهانی قرار گرفتند و هر بار درخشان تر و پر بار تر به عرصه در آمدند.

جماعت روز آنلاین در جمع متهمان دادگاه شریعتمداری چی ها، در میان مخاطبان تهمت ها و ناسزاهای او از همه سزاوارترند! زیرا که  به تمامی  ارواح تلاشگر و پر درد روزنامه های شبیخون خورده ایران اند که توانسته قفل از دست و قلم همکاران در بند و محاق و ممنوع القلم و سخن شده میهنشان بگشایند. “دوران باخبر در حضوراند!” بی آنکه  که تسلیم جذابیت های موذی شعار و فریاد در ورای مرزها شوند که کم هزینه است و پرفایده، بی آنکه به سبب دوری از منشأ درد اسیر روزمره گی و تکرار و همسانی شوند.

بی شک این که نوشتم نقدی نیست. بررسی و تحلیل عملکرد این هزار شماره تلاش نیست. این تنها بیان خوشنودی من ستایش من  است از تولد و حضور رسانه ای ایرانی که حال و هوا و روزگار میهنم را به اینسوی مرزها آورد و می بینم که من و هموطنانم در ایران با هم آن را می خوانیم و می فهمیم. این را از تماس دائم و همواره ام با دوستان و خویشان در میهنم دریافته ام.

تلاششان پر ثمر باشد و نهالی که کاشتند باغی هزار ساله شود؛ چار فصلش بهار و میوه هایش شایسته انسان ماندگار ایرانی!

هزار شماره نوشته اند و کوشیده اند و با زبان جان سخن گفته اند. هزار آینه روشن، چراغ راه آینده در پشت سر دارند و اینک از شفیعی کدکنی وام بگیرم تا تحسین شان کرده باشم!

هزار آینه جاریست

هزار آینه

 اینک

به همسرایی قلب تو می‌تپد با شوق

 زمین تهی است ز رندان؛

همین تویی تنها!

که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.

بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان!

“حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی”