سریال “هفتسنگ”
در نقد و نظرهایی که با کشف شباهت بین سریال مناسبتی “هفت سنگ” و سریال آمریکایی “مدرن فمیلی” به وجود آمد، صدای مسوولان صدا و سیما کمتر شنیده شد. اما مصاحبه بیژن نوباوه که پیش از این خبرنگار صدا و سیما بود و امروز نماینده مجلس و دبیر شورای نظارت بر صدا و سیما، بهتر از هر چیز دیگری ابعاد ماجرا را روشن میکند. او در مصاحبهاش گفته “کپی کردن ایرادی ندارد. تخلف وقتی رخ میدهد که اثر کپی شده مبلغ فرهنگ آمریکایی باشد!” این جمله ذهن و حافظه قوی را بلافاصله به سالهای ابتدایی دهه شصت میبرد. زمانی که انقلاب استکبارستیز به جز آتش زدن پرچم آمریکا و شعار مرگ دادن، هر چه را که یادآور فرهنگی دیگر بود، ممنوع میکرد و بعد از مدتی تغییر شکل دادهاش را که در فرهنگ مردم به شوخی “اسلامی” خطاب میشد، به بازار میفرستاد. آن روزها، روزهای رونق “ماءالشعیر” بود. آبجو بدون الکل با عنوان عربی که بین مردم یک پسوند اسلامی به آن افزوده شده بود و در حقیقت نشانگر یک بینش و روش بود که داشت در جامعه شکل میگرفت. هر چیزی که قبلا بوده را میتوان با حذف بخشهای مشکلدارش دوباره عرضه کرد. سینما و تلویزیون هم خیلی زود این راه را پیش گرفتند. محصولات فرهنگی رژیم از کشورهای دیگر، -از هند تا آمریکا- کپی میشد و فقط آنجایی که با فرهنگ رسمی حکومتی همخوانی نداشت، کنار میرفت تا محصول جدیدی ساخته شود.
عیالوار/ پرویز صبری/ ۱۳۷۱
تنها در خانه -۱۹۹۰- تنها دو سال بعد نسخه ایرانی اش با نام “عیالوار” اکران شد.
در روزهایی که رونق سینمای کودک کم شده بود و ویدئو همهگیر، فیلم هالیوودی و کودکانه “تنها در خانه” - ۱۹۹۰ساخته کریس کلمبوس- در میان خانوادههای ایرانی محبوب شد. آن قدر که نوار ویدئویی آن به شکل غیرمجاز پشت ویترین اسباببازی فروشیها قرار گرفت. هنرمندان سینمای ایران هم برای رسیدن دوباره به گیشه پررونق سینمای کودک، دست به کار شدند و محصول آمریکایی را در شکل جدید و ایرانی بازسازی کردند. شاید در نگاه اول فیلمی با مخاطب کودک چیزی برای حذف و تغییر نداشته باشد اما فرهنگ رسمی آنقدر سختگیر بود که فیلمنامهنویس و کارگردان در کنار کپی سکانس به سکانس آن فیلم مجبور شده بودند بخشهایی را با فرهنگ حکومتی تطبیق بدهند. از تغییر زمان حوادث فیلم که در محصول آمریکایی مربوط به کریسمس میشود که بگذریم، دومین تفاوت فیلم ایرانی “عیالوار” با فیلم آمریکایی “تنها در خانه” آنجاست که مادر میخواهد مسافرتش را نیمهتمام بگذارد و پیش پسر تنها و جا مانده در خانهاش برگردد. در محصول آمریکایی مادر موفق به پیدا کردن بلیط نمیشود و با اتومبیلی که حامل یک گروه موسیقی مردانه است، به سمت شهرش حرکت میکند اما در محصول ایرانی چون حضور زن و مرد نامحرم در یک ماشین و طی یک سفر ناممکن است، مادر با زنی آشنا میشود که شوهرش راننده کامیون است و به این شکل، سفر شکلی خانوادهگی پیدا میکند. مادر کنار همسر راننده مینشیند تا هم فرهنگ اسلامی دچار خدشه نشود و هم در نود دقیقه فیلم یک تفاوتی بین فیلم اصل و بدل به وجود بیاید.
عاشقانه/ علیرضا داوودنژاد/ ۱۳۷۳
پیشنهاد بی شرمانه/ ۱۳۹۳
داوودنژاد که از زمان ورودش به سینما در سالهای پیش از انقلاب تا امروز مخالف نمایش فیلمهای خارجی و به خصوص هالیوودی در سینماهای ایران بوده، در سال ۷۳ و بعد از شکست تجاری چند فیلمش، تصمیم گرفت یک اثر مشهور آمریکایی را ایرانی و آماده نمایش بکند. پیشنهاد بیشرمانه، ساخته آدرین لین، نزد مخاطبان حرفهای سینما، فیلمی شناخته شده و معروف بود و برای همین شاید شنیدن این خبر که در سینمای ایران محصولی مشابه آن قرار است ساخته شود، قابل باور نبود. پیشنهاد بیشرمانه داستان زن و شوهریست که به مشکل مالی برمیخورند و در همان حال با پیرمردی میلیارد آشنا میشوند. پیرمرد پیشنهاد میدهد در ازای سر کردن یک شب با زن، مشکل مالی این زوج را حل بکند. چنین داستانی مسلما با فرهنگ غیرتمند ایرانی اسلامی جور در نمیآید و از پشت عینک فیلمفارسی خیلی زود تبدیل میشود به محل برخورد شوهر و مرد پیشنهاد دهنده. برای همین داوودنژاد تغییرات را از همان نقطه اول آغاز میکند. مردی که پیشنهاد میدهد تبدیل به دوست پدر دختر میشود و قبول این پیشنهاد هم به خاطر این است که پدر پیش دوستش، به رسم فیلفارسی، چک و سفته دارد. در محصول آمریکایی زن وقتی به پیرمرد نزدیک میشود، آرامآرام به او دل میبندد و در فیلم عاشقانه دختر تحت فشار پدر حاضر به همنشینی با مرد میشود و از ابتدا تا انتها از او متنفر و عاشق شوهرش است. پایان هر دو فیلم با اینکه یکسان است اما یک مسیر همشکل ندارد. در “پیشنهاد بیشرمانه” پیرمرد کاری میکند که زن به طرف شوهرش برود و با او زندهگیاش را ادامه دهد اما در “عاشقانه” شوهر دختر، جان مرد پولدار را نجات میدهد و باعث تحول و کنار رفتن او میشود. فیلم داوودنژاد با اینکه به شکل مشخصی وامدار اثر آدرین لین است اما “فرهنگ و ارشاد اسلامی” آن را به سمتی میبرد که از کلمهی “بیشرمانه” به لغتی همقافیه اما با معنیای کاملا متفاوت برسد؛ یعنی “عاشقانه”! و به این شکل تمام پیچ و خم درام، به پای همسان کردن فیلم غربی با فرهنگ ایرانی قربانی میشود و محصول جذاب هالیوودی تبدیل میشود به یک فیلمفارسی اسلامی.
شام آخر/ فریدون جیرانی
تاوان/ ۱۹۹۲
داستان “شام آخر” و “تاوان” در کلیات دقیقا مثل هم است. در فیلم “تاوان” پدری با معشوقهی پسرش دوست و این اتفاق در نهایت منجر به فاجعه و مرگ پسر میشود. اما در فیلم “شام آخر” مادر به عشق نامزد دخترش جواب مثبت میدهد و در نهایت خودش و پسر با هم توسط دختر کشته میشوند. به جز اینکه در “شام آخر” تمام روابط شرعی شدهاند، دختر و پسر نامزد هستند و روابطشان زیر نظر خانواده است، مادر طلاق گرفته و آماده ورود به یک رابطه دیگر است، پایان داستان هم به شکلی تغییر کرده که درس عبرتی باشد برای بیننده. “شام آخر” اسلحهای را لابد برای تطبیق فرهنگی به دست دختر میدهد تا از مادر و نامزد سابقش انتقام بگیرد و هر دو را بکشد. در حالی که در “تاوان” پسر با دیدن صحنه همآغوشی پدر و معشوقهاش از طبقه بالا به پائین پرت میشود و میمیرد. نکته کلیدی هم همینجاست. سکانس مهم فیلم “تاوان” جاییست که پسر، معشوقه و پدرش را در یک بستر میبیند و چون در فرهنگ امروز ایران نشان دادن چنین صحنهای ناممکن است، دختر فیلم “شام آخر”، رو به یک تصویر خالی و در حقیقت به سمت جایی که دوربین آن را نشان نمیدهد، شلیک میکند. در “تاوان” یک رابطهی پنهانی فاجعه میسازد و در “شام آخر” یک رابطه تعریف شده و شرعی به مرگ ختم میشود. کارگردان و فیلمنامهنویس محصول ایرانی بدون اینکه فکری برای قسمتهای حذف شده کنند تا داستان برای مخاطب قابل باور شود، دقیقا فیلم آمریکایی را کپی کردهاند، اما با رعایت قوانین نوشته و نانوشته سانسور. به خاطر همین محصول نهاییشان یک فیلم بیمنطق است که نمیتواند کلیدیترین سکانسش را به تماشاگر نشان دهد.
من همسرش هستم/ مصطفی شایسته/ ۱۳۹۰
چشمان بازبسته/ ۱۹۹۹
شاید ایرانی کردن آخرین ساخته استنلی کوبریک فکر جنونآمیز و ناشدنیای باشد اما سینمای ایران و موسسه هدایت فیلم چنین کاری را میکند و بدون مشکل فیلم را به اکران و نمایش میرساند. “چشمان باز بسته” راوی زندهگی یک زن و شوهر آمریکاییست که شبی پیش از همآغوشی و سکس، بعد از کشیدن علف، حرفهایی بینشان رد و بدل میشود که شوهر را به سمت خیانت و حضور در مکانها و مهمانیهای عجیب میکشاند. آلیس با بازی نیکول کیدمن اعتراف میکند که زمانی در ذهنش به همآغوشی با یک مرد غریبه فکر کرده و همین باعث میشود که بیل با بازی تام کروز تصمیم به انتقام از همسرش بگیرد و دنبال فرصتی میگردد که فکر و رویای آلیس را به شکل واقعی تلافی کند. حالا در نسخه ایرانی، بعد از تبدیل نیکول کیدمن و تام کروز به نیکی کریمی و مصطفی زمانی، باید چنین داستان بغرنج و روانشناسانهای با فرهنگ پنهانکار و شرمگین ایرانی اسلامی سازگار بشود و برای همین ابتدا جای مرد و زن تغییر میکند و این آلیس فیلم برادران شایسته است که تصمیم میگیرد خیانت احتمالی شوهرش را تلافی کند اما برعکس تام کروز که در “چشمان بازبسته” به سمت فاحشهها و حضور در مهمانیهایی پر از زنهای برهنه میرود، سعی میکند با ساختن یک داستان خیالی و تحریک شک همسرش او را متوجه اشتباهش کند. در تمام طول فیلم، زن ایرانی، همان زن آشنا و بدون توقع و بدون خواست و نیاز است که فقط توجه شوهرش را میخواهد و حتی در رویایش به مرد دیگری فکر نمیکند و پشت همه نقشههای عفیفانهاش چیزی نیست جز به دست آوردن همسرش. نگاه روانشناسانه کوبریک که حضور و وجود رویای ممنوعه را در یک زندهگی مشترک ممکن میداند در اثر ایرانی با مهر تایید وزارت ارشاد اسلامی تبدیل به یک ملودارم سطحی میشود که در دقیقه پایانی به مخاطب میفهماند تمام شکاش نسبت به زن بیهوده بوده و او همان زن پایبند به خانواده است که حتی یک لحظه هم به رابطه دیگری فکر نکرده و هر چه که دیدیم تنها نقشهای بوده برای حفظ خانواده.
کپی و برداشت از آثار آمریکایی در تلویزیون اما سختتر بود. صدا و سیما به عنوان دانشگاه مورد نظر رهبر جمهوریاسلامی باید مبلغ اسلام و دارای بستهترین نگاه ممکن باشد و با بودجه نامحدودش هم وابستهگیای به اقبال مخاطب نداشت تا بخواهد برای جذبش از بهترین منبع در دسترس یعنی هالیوود استفاده بکند. ولی بالاخره از جایی و زمانی با آمدن مدیران جدید فضا برای این کار در اختیار هنرمندانی قرار گرفت که دیگر خیلی راحت میتوانستند سیدی جدیدترین آثار آمریکایی را شب تماشا کنند و فردا طرحش را برای ساخت سریال در اختیار صدا و سیما بگذارند.
تب سرد/ علیرضا افخمی/ ۱۳۸۲
فارگو/ ۱۹۹۶
سریال پلیسی افخمی به شکل کاملا مشخص داستانش را از فیلم “فارگو”- ۱۹۹۶ ساختهی برادران کوئن- گرفته و برای رد شدن از سد سانسور و انطباق با فرهنگ رسمی جزییاتی را به اجبار تغییر داده. در “فارگو” مردی که به مشکلات مالی برخورده، به دو خلافکار پیشنهاد میدهد همسرش را گروگان بگیرند تا او بتواند از پدر زنش اخاذی کند و چون چنین چیزی- پیشنهاد دزدیدن همسر- با هنجارهای رسمی جور نیست، در “تب سرد”، مردی که دچار گرفتاری مالی شده به دزدها پیشنهاد گروگان گرفتن پسر کوچکش را میدهد. باقی سریال “تب سرد” که دیگر اختلاف فرهنگیای با “فارگو” ندارد، دقیق با اصل اثر پیش میرود و به پایان میرسد. جالب اینکه فیلمنامهنویس این سریال علیرضا بذرافشان، بعد از گذشت نزدیک به یک دهه اینبار در مقام کارگردان، یک سریال آمریکایی را اسلامی و برای پخش در یکی از ماههای مهم مسلمانان روانه آنتن میکند.
هفت سنگ/ علیرضا بذرافشان/ ۱۳۹۳
زوج همجنسگرای “مدرن فمیلی” در نسخه ایرانی تبدیل به یک زن و شوهر شده اند!
اگر در زمان پخش تب سرد، امکان دسترسی به اینترنت محدود بود و اشاره به شباهت سریال با فیلم “فارگو” در حد نوشتههای مطبوعاتی باقی ماند، حالا با همهگیر شدن اینترنت و سایتهای اجتماعی مثل فیسبوک، بعد از پخش دو قسمت از سریال “هفت سنگ”، بخشهای مشابه این سریال با سریال “مدرن فمیلی” -محصول شبکه ایبیسی- تدوین شد و روی سایتها قرار گرفت. این شباهتها به قدری چشمگیر بود که با اعتراض گسترده مخاطبان مواجه شد و کارگردان سریال مجبور شد در مصاحبهای از خودش دفاع کند. دفاعی که البته با مدعی شدن همراه بود و کارگردان متهم، منتقدان را در مظان اتهام قرار داد که چون با او مشکل شخصی داشتهاند، روی شباهت اثر او با سریال آمریکایی مانور دادهاند. مسوولان صدا و سیما هم که با انتشار موضوع در سطح وسیع حتی در نشریات روز دنیا مواجه شده بودند، در جلسات هفتهگی مدیران، این موضوع را بررسی کردند و البته در نهایت تصمیم گرفتند به پخش سریال ادامه دهند و در فاز بعدی از تیم سازنده حمایت هم کنند. ابتدا بیژن نوباوه کپی کردن را یک اتفاق عادی دانست و گفت” بیشتر سریالهای تلویزیون کپی است. مثلا سریال ستایش هم از روی فیلمهای هندی کپی شده است!” و بعد در مصاحبهای دیگر کپی کردن از روی آثار آمریکایی را در صورتی که مبلغ فرهنگ این کشور نباشد بدون اشکال عنوان کرد. “هفت سنگ” با اینکه سکانسها و حتی خرده داستانهایش- مثل دوچرخه خریدن پدر خانواده برای پسرش- را دقیق و کامل و بدون جا انداختن دیالوگی از روی سریال “مدرن فمیلی” برداشته اما به طور طبیعی حواس سازندهگان اثر به ممیزیها و خط قرمزها یا همان تفاوتهای فرهنگی مشهور بوده است. مثلا اگر در سریال “مدرن فمیلی” زوج همجنسگرا بچهای را به فرزندی قبول میکنند و این بخشی از ماجرا را شکل میدهد، در “هفت سنگ” قبول سرپرستی یک کودک توسط یک زن و شوهر، ذهن را به سمت سریالهای آشنا و معمولی خانوادهگی میبرد. در حقیقت جذابترین بخش فیلمها و سریالهای آمریکایی در کشوری که هرگونه جذابیت ممنوع است از بین میرود تا حاصل کار چیزی جز یک اثر نصفه که برای سازندهگانش بدنامی به ارمغان میآورد، نباشد.
در سرزمینی که خبری از قانون کپیرایت نیست، کپی آثار هنری و به نام زدنشان، کمترین و بیدردسرترین خلاف فرهنگیست. هنرمندان ایرانی نه تنها عملی را مرتکب میشوند که در هر جای دنیا جریمه و مجازات دارد که با اعمال تغییرات در آثار اصل با فرهنگ رسمی یک حکومت، کارشان همردیف با یک سانسورچی ارزیابی خواهد شد. ممیزی که اصل جنس را ابتر و عقیم میکند و آن را با نامی دیگر به دست مخاطب میدهد و تاثیر لازم را هم نمیتواند بگذارد.