شبکهی ۲ به انعکاس اتفاقهای فرهنگی، ادبی و هنری روز در شبکههای اجتماعی میپردازد.
عکس هفته
عکس هفته کاری است از مهدی وثوقنیا. برهمنمایی دو تصویر در این عکس، نوستالژی تیره و تاری را به وجود آورده که بیننده را وا میدارد در تمام عناصر عکس به دنبال رد پایی از درامی فراموش شده از یک زندگی یا چند زندگی بگردد.
حسین علیزاده نشان شوالیه را نپذیرفت
حسین علیزاده نشان شوالیه را نپذیرفت. او در نامهای سرگشاده دربارهی عدم پذیرش نشان شوالیه نوشت:
به نام آنکه هنر را آفرید.
شاید نوشتن این نامه، دشوارترین و زیباترین لحظه عمرم را رقم میزند. از روزهایی دور، از کوچه پس کوچههای خیابان خیام تا دبستان حافظ. از خیابان خواجه نظامالملک تا هنرستان موسیقی. از خیابان درختی تا مسیر دانشگاه تهران، از مسیری تا مسیری سیر شد… از صدها کوچه و شهر و دیار گذشتم اما به شوق هفت شهر عشق در خم کوچهای به انتظار ماندم و میمانم. چه با شکوه است یاد مادرم و یاد پدرم که برایم خودآموز عشقاند، و چه باشکوه است ستایش آموزگارانی که واژه مقدس هنر را در من دمیدند. سالهاست به پاس حقشناسیشان دل می نوازم و چه بزرگ مردمی که دل میدهند، میسازند و میپرورانند هنرمندشان را. هنر فراتر از هر مرزی حکایتی است آشنا برای هر انسان. پیامآور عشق ، صلح، دوستی، برادری و برابری. نقشی است تا ابد برای هر دلی که میتپد در دیار من و دیاری دگر. هنرمند در دیار خود ساخته میشود تا بپروراند جهانی را.
موسیقی کهن ایران، طنین تاریخ مردمی است باشکوه. عشق، شجاعت و ایثار از تک تک نغمههایش جاری است. و افتخار واژهایست که مردم به هنرمند هدیه میدهند؛ همانطور که ما به هنرمندان بزرگ خود و جهان افتخار میکنیم، مردم هنردوست جهان نیز به بزرگان ما افتخار میکنند. مرا مردم هنردوست و هموطنان عزیز و بزرگم بارها به اوج افتخار رساندهاند. افتخاری که در بلندای وجود و در دستان گرمشان بود و حالا…
نغمه عشق و محبت و سپاس از دیاری دگر با عنوان و معنی خاص. نه در ستایش من، بلکه در ستایش هنر و هنرمند و چه زیباست نام ایران بر بال هنر، در پرواز از دیاری به دیاری و از مردمی به مردمی. اگر سیاهی جنگ و کینه و نابرابری در دنیای قدرت حاکم است، نغمههای عشق در دل مردم جهان فراتر و با قدرتی جاودانه نیز حاکم است. اگر سفیر سیاسی و فرهنگی کشور فرانسه، هدیه ملت با فرهنگ فرانسه را به سینه هنرمندان بزرگ ما نصب میکند، آنرا ارج می نهیم و ما نیز ستایش میکنیم ستارگان پر افتخار تاریخ خود را.
شاید اگر در دیار ما توجه و درک از هنر والای موسیقی همانطور که نزد مردم است، نزد مسئولان - که باید خدمتگزاران تاریخ و فرهنگ و هنر باشند- میبود، یک هدیه و عنوان غیر خودی این همه انعکاس نداشت. وقتی در فضای هنری نور کافی نباشد، چراغی کوچک خورشید می شود. اما من ضمن قدردانی از مسئولین کشور و سفارت فرانسه، به احترام مردم هنرپرور و هنردوست ایران، به نام حسین علیزاده قناعت کرده، تا آخر عمر به آن پیشوند یا پسوندی نخواهم افزود. در آخر ضمن تبریک به تمام بزرگان ایران و جهان که نشان با ارزش شوالیه را دریافت کردهاند، خود را بینیاز از دریافت هر نشانی دانسته، همچنان اندر خم کوی دوست و به شوق عشق تا آخر عمر خواهم ایستاد. با سپاس از تمام مردم هنردوست ایران و جهان.
محمدرضا شجریان: بینیاز از پیشوند و پسوند
با خوشحالی به حسین علیزاده تبریک میگویم که ضمن سپاس و احترام به دولت فرانسه از دریافت نشان شوالیه رسما پوزش خواست. پوزش خواهی او از جنبه اعتراض به دولت فرانسه نبود بلکه اعتراض به رفتار و گفتار کسانی ازخودمان بود که از این نشانها استفاده نابجا کردند و می کنند. منظورم خود شخصیت های دریافت کننده نشان و مدال نیست بلکه بادمجان دور قابچینهائیست که نام این نشانها را پیشوند نام هنرمندمورد علاقه شان می کنند. نمونه دیگری هم اغلب سازمانهای تبلیغاتی برای موفقیت در کسب درامد بیشتر یک شرکت تولیدکننده و یا برگزار کننده کنسرتها برای پر کردن سالنهای کنسرت پیشوندهائی به نام هنرمند و یا گروه هنری اضافه می کنند که مفهوم ان هیچ مناسبتی با کاری که ان هنرمند یا گروه انجام می دهند ندارد و گاه خنده اوراست این نابجا گوئیهاست که نشانها و مدال ها را بی اعتبار می کند.
حسین علیزاده خواست این موقعیت را از انان بگیرد که دست اوردی برای اضافه کردن واژه های بی ربط باهنرش، به نامش نباشد.
حسین علیزاده پیشوند و پسوند نیاز ندارد، با سپاس ازدولتمردان فرانسه که به نویسندگان ، دانشمندان، هنرمندان و شخصیتهای فرهنگی ادبی و هنری ایران توجه خاص دارند.
حسن محمودی: تناقض
جایزه گرفتن خوب است یا جایزه نگرفتن؟حسین علیزاده از دولت فرانسه جایزه نمی گیرد و برخی ها به هیجان می آیند از این اتفاق و برایش هورا می کشند. از طرف دیگر ابوتراب خسروی از دولت منتخب مردمش جایزه می گیرد و عده ای خاص بر آن می تازند. حالا امشب تلویزیون خودش را خفه می کند تا علیزاده را ستایش کنند، منتها همین تلویزیون ایران، حاضر نشد ابوتراب خسروی را در حال جایزه گرفتن نشان بدهد. و فراموش نکنیم همین تلویزیون ایران وقتی شهرام ناظری نشان شوالیه می گیرد و قرار است در برابر شجریان علمش کنند، دریافت نشان شوالیه در کاخ الیزه از دست ژاک شیراک رییس جمهوری را بارها نشان داد. به راستی گرفتن جایزه ابوتراب خسروی مهم تر بود یا نگرفتن نشان شوالیه علیزاده؟ تلویزیون حتی صحنه جایزه گرفتن محمد کاظم مزینانی را نشان نداد. جماعت روشنفکر ما هم که جای خود را دارند. به ابوتراب می تازند و مزینانی را هم با کار خوبش نادیده می گیرند و درباره اش سکوت می کنند. کمی حال بهم زد نیست این رفتارهای متناقض از هر دو سو؟
پوریا سوری: آستانهی تحمل دولت آبادی
من از دل کویر ایران، سلسله جبال پدید آوردهام. دلِ کوه میتواند معدن جواهر باشد. آن را میشود کشف کرد، اما نمیتوان خرابش کرد. محمود دولت آبادی
۱- در نمایشگاه مطبوعات کسی از من پرسید، این روزها زمزمه استیضاح وزیر فرهنگ و ارشاد در مجلس قوی تر شده است، به نظرت زمینه این استیضاح فراهم می شود یا نه؟ در پاسخ از او پرسیدم واقعا چرا باید وزیر را استیضاح کنند؟ و ادامه دادم وزیر فرهنگ هنوز کاری نکرده است که درخور استیضاح باشد. و خود او را به شهادت گرفتم که وزیر ارشاد دولت حسن روحانی هنوز نتوانسته کار ساده ای چون رفع توقیف کتاب ارزشمند و تحسین شده محمود دولت آبادی «زوال کلنل» را انجام دهد و یا به عبارت دیگر کماکان در ادامه توقیف کتاب دولت آبادی موفق است و این همان کاری است که وزیران فرهنگ احمدی نژادی هم در آن موفق بودند و مجلس هم برایشان کف و سوت می زد! پس چه دلیلی دارد که او را استیضاح کنند. و باز گفتم مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم، حداقل در زمینه رفتار با اهل ادبیات از هیچکدام از خط قرمزهای مجلسیان طرفدار محمود احمدی نژاد عبور نکرده و کاملا با آنها همسو است، پس چرا طیف تندروی مجلس باید چنین ریسکی بکند و وزیری را برکنار کند که در مهمترین حوزه فرهنگی یعنی ادبیات، پایدارانه با جبهه پایداری هماهنگ است و تنها در برخی حوزه های عامه پسند چون بازگشایی خانه سینما ورود کرده است. و باز پرسیدم اصلا از کجا معلوم وزیرِ بعد از علی جنتی، تا این میزان با مجلس هماهنگ باشد و حصر کلنل و ده ها اثر ارزشمند دیگر را نشکند و رونق را آنچنان که شایسته این مرزو بوم است به فرهنگ ایران بازنگرداند. و در آخر هم به او قوت قلب دادم که خیالت راحت! سروصدای این چند نفری که استیضاح استیضاح می کنند، مانور کوری بیش نیست و فقط دارند ادای به وظیفه شان عمل کردن را در می آورند. و باز تاکید کردم که بگذار علی جنتی همچون وزیر شایسته علوم دولت یازدهم دکتر فرجی دانا، کاری درخور وزارت فرهنگ و خدمت به مردم بکند و «لیست بورسیه های غیرقانونی فرهنگ و هنر در دولت احمدی نژاد» را منتشر کند! آن وقت شاید چون فرجی دانا به مقام درخور و ارجمند وزیر استیضاح شده نائل شود.
۲- مانده است که در خاک خودش زندگی کند، در حصار تهدیدها و بی محلی ها، در روزگار موشک باران صدام و در هیاهوی انقلاب و دهه ۶۰. در فشار کمرشکن زندگی، آنهم بدون حق کار، بدون بازنشستگی و البته بدون بیمه نشر آثار. مانده است چرا که چون سَلَفش احمد شاملو ؛ چراغش در این خانه می سوزد.
از محمود دولت آبادی سخن می گویم، هم او که به صبوری شهره است، شاید اگر هرکس دیگری جای دولت آبادی بود، اینهمه سال نه تنها دوام نمی آورد بلکه به قول خودش تا به امروز ده ها بار پاریس نشین شده بود و در کافه های آن دیار نشسته بود و سیگار دود می کرد و فحش می داد… اما کسانی که دولت آبادی را می شناسند، می دانند که این منش او نیست، او به صبوری شهره است، او داغ کم ندیده است؛ داغ کتاب های به مسلخ رفته اش را، داغ رفقای جوانمرگ شده اش را که هنوز از زخم هایشان خونابه روان است و… البته داغ «کلنلِ» پیری، که این روزها در وطن جایی ندارد؛ از امریکا و اروپا، از شرق و غرب تا همین افغانستان جنگ زده دربه در است و کیست نداند که تقدیر دربه دران، پریشانی است و لابد پریشان خاطران رفتند از یاد…
3- چندین سال است که صبوری می کند و دم نمی زند! همین رفتار متمدنانه او صدای خیلی ها را هم درآورده که چرا اینهمه مماشات می کنی مرد! تو که صدای غرورآفرینت رساست و گوش فلک را پُر می کند، پس چرا صبوری می کنی مقابل ظلمی که بر تو می رود… و البته بسیار از این دست دور از آتش بودن ها و سخن راندن ها… اما این روزها گویا صبر محمود دولت آبادی هم به سر آمده است و نجوایش جامه فریاد به تن کرده و بی هنگام در هنگامه ای که از قضا معاون فرهنگی وزیر ارشاد هم حضور داشته درآمده است که «چرا جلو یک کتاب جعلی را نمیتوانید بگیرید و نمیگیرید. کتاب و اسم من را جعل کردهاند. اسم ناشر معلوم است. ضابط ارشاد در محل کار این ناشر، کتاب را ضبط کرده است ولی چرا این کتاب جعلی در شهرستانها به اسم من به فروش میرسد و کسی نیست که جلو آن را بگیرد؟ پس ارشاد چه قیومیتی دارد؟ کار وزارت ارشاد این نیست که بگوید کتاب من اشکال ساختاری دارد. البته این اشکال ساختاری نیست؛ شاهکاری ساختاری است… این روزها از مشهد به من خبر دادهاند که این کتاب (زوال کلنل) در افغانستان چاپ شده و به مشهد آمده است و دیگری میگوید این کتاب به شیراز رسیده است… این کتاب اعتبار ملی ماست. آثار ادبی اعتبار ملی ماست. من از شما (وزارت فرهنگ) انتظار دارم جلو نقض حقوق معنوی مرا بگیرید. این دیگر آبروی معنوی من است نه مادی. دسیسهای است که میخواهد مرا خراب کند، اما کوه را نمیتوان خراب کرد…» اینها را گفته و بیش از اینها را ناگفته و… از آن هنگامه بیرون زده، آنهم در عصر پاییزی روزی که گویا صبر محمود دولت آبادی هم تمام شده است.
محسن خیمهدوز: پشمک حاج عبدالله
سخنان گهربار نماینده مجلس در برنامه هفت درباره فیلمهای توقیف شده:
لاله افتحاری رئیس کمسیون فرهنگی مجلس: فیلمهای خانه پدری، عصبانی نیستیم، قصهها، و…
سیاهنمائی کردند و نباید پخش شوند.
پرسش از لاله افتخاری: شما فیلم هم میبینید؟
پاسخ افتخاری: نه … من معمولا فیلم نمیبینم !
چند نکتهی نامرتبط:
۱- خانمی که طبق فتوای رهبران مذهبیاش باید خانهداری و بچهزائی کند در یک نشست تخصصی سینمائی، تلویزیونی چکار میکند؟
۲- نمایندهای که فیلم نمیبیند (و به عبارت دقیقتر سواد و شعور سینمائی ندارد) با چه حقی به خودش اجازه میدهد در بارهی ممنوعیت پخش چندین فیلم اظهار نظر کند؟
۳- فیلم، یک درام هنریست و نه یک بیانیه سیاسی. و رنگهای هر فیلم هم از قواعد دراماتیک فیلمسازی پیروی میکنند و نه از قواعد سیاسی. بنابراین سیاهنمائی، سفیدنمائی، قرمزنمائی، آبینمائی، زردنمائی و سبزنمائی، حق فیلمساز است و در اختیار او… و هیچ فرد و مقام دیگری حق مخالفت با نوع رنگآمیزی هنرمند در اثر هنریاش را ندارد.
۴- لحظات پایانی این برنامهی گهربار با یک آگهی گهربار بازرگانی تمام شد که صدای راویاش این سخنان گهربار را مرتبا تکرار میکرد: پشمک حاج عبدالله …. پشمک حاج عبدالله …