در مدح ائتلاف یا اختلاف؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

این پرسش این روزها در قریب به اتفاق محافل سیاسی، دانشجویی، خبری و…. مطرح می شود که در یک فضای انتخاباتی “چهاروجهی” باید با اولویت دادن به موضوع “ائتلاف ” و “اجماع”، از طریق حذف یک نامزد اصلاح طلب به سمت سه قطبی کردن انتخابات رفت، یا اینکه نه، وجود” اختلاف” و “رقابت” درون گروهی ضرورتا بد نیست وحتی در دل خود می تواند خیر و برکتی خاص هم دربر داشته باشد؟

اگر کنه ماجرا بیشتر شکافته شود و نگاهی اجمالی نیز به پیشینه ی این خودمحوری ها و عدم توافق های انتخاباتی انداخته شود، بهتر روشن خواهد شد که به چه دلیل در شرایط کنونی تکیه ای بیش از حد بر روی “اجماع نامزدهای اصلاح طلب” می شود به عنوان شاه کلید جلوگیری از شکست، شکست هایی از نوع انتخابات شوراهای شهر دوم و انتخابات ریاست جمهوری نهم. در این گروه از تحولات سیاسی میان جریان های مختلف اصلاح طلب ائتلافی صورت نگرفت و هر حزب و گروهی نامزدهای اختصاصی خود را به کارزار انتخاباتی وارد کرد و در شرایط قهر گروه های ناراضی، ناامید و بی انگیزه و… با صندوق های رای، نتیجه آن شد که نباید می شد؛ تداوم دومینوی شکست اصلاح طلبان. در این سهم خواهی های انتخاباتی هر گروه و جریان سیاسی بلوک بندی خود را ایجاد کرد و چون شکست حاصل شد از هر سو بانگ برآمد در ذم و بدگویی اختلاف، و آه کشیدن در حسرت ائتلاف!

زمزمه های انتخابات دهم نیز که بالا گرفت و ورود خاتمی به صحنه مسجل شد، باز انگشت های اشاره به سمت شکست های گذشته نشانه گرفته شد و هر کسی که از راه رسید در حسن “ائتلاف اصلاح طلبان” و “ضرورت رسیدن به نامزدی واحد” سخن به میان آورد- البته با آن نامزد خاص و آن شرایط شرایط حرف حقی بود، چون پیامد بسیار محتمل تحقق “اجماع” پیروزی قاطع نامزد اصلاح طلبان در دور اول انتخابات خرداد 88 بود.

 اما اکنون که خاتمی به صورتی مبهم و سوال برانگیز در شرایط چشم انداز روشن پیروزی از کارزار انتخاباتی کنار کشیده و کروبی و موسوی نیز بنا ندارند به سمت ائتلافی اختیاری بروند، پرسش محوری این است که آیا شرایط کنونی همان شرایط گذشته است و نامزدهای اصلاح طلب باقیمانده در همان قد و قامت سید محمد خاتمی؛ احتمال موفقیت در همان اندازه ی در بر گرفتن شاهد پیروزی؛ مسیر حرکت به همان راحتی در جهت کسب مسند ریاست جمهوری دهم، آن هم از نوع برد در مرحله ی اول و با آرای بالا؟

از نگاه نویسنده که خود بارها در ستایش “اتحاد” و “ائتلاف” اصلاح طلبان و تحول خواهان قلم فرسایی کرده و در نکوهش “اختلاف” سخن سرایی، اکنون که صفحه ی شطرنج سیاست این گونه پیچیده چیده شده است که هر سو با دو وزیر وارد میدان شده اند و جبهه ی سفید با یک نخست وزیر پیشین مستقل و یک رئیس مجلس پیشین اصلاح طلب در برابر جبهه ی سیاه مشتمل بر فرمانده ی نظامی پیشین و نامزد نظامی ها و امنیتی های کنونی صف آرایی کرده است- آن هم به گونه ای که وزیر سیاه نشسته در خانه ی اصولگرایان خود اندیشه ی بیرون راندن وزیر دیگر دارد و شه مات- حساسیت نشان دادن بیش از اندازه بر روی “ائتلاف ” و “اجماع” امری انحرافی ارزیابی می شود- چون واقعیت این است که این بار به صورتی استثنایی “اختلاف” بیشتر پیروزی آور شده است!

درست است که بهزاد نبوی پیر پرتجربه ی اصلاح طلب از یک سو می گوید که “ سازمان (مجاهدین انقلاب اسلامی ) به اجماع بر اساس رای آوری اعتقاد دارد و این اعتقاد هنوز هم به قوت خود باقی است، یعنی هیچ مشکلی برای فعالیت ستادهای انتخاباتی کاندیداهای مختلف وجود ندارد”، اما بلافاصله نتیجه گیری می کند که “ اگر در فرصت کافی برای تصمیم گیری، نمایندگان کاندیداهای مختلف با هماهنگی یکدیگر اقدام به نظرسنجی علمی و دقیق کنند بعد از اعلام نتایج آن می توان بررسی کرد چه بخشی از آرا دارای همپوشانی است و کدام بخش ها دارای افتراق است. اگر نظرسنجی نشان داد مثلاً دو نامزد فعلی اصلاح طلبان به طور کلی دارای پایگاه اجتماعی متفاوت هستند، سخن مدافعان حضور دو کاندیدا در انتخابات قابل پذیرش است…. معتقدم حتی بعد از ثبت نام و مرحله بررسی صلاحیت ها هم دیر نیست یعنی تا زمان آغاز رسمی تبلیغات هم می توان این گزینه را عملی کرد. در ایام رسمی تبلیغات اعلام اجماع دارای اثرات مثبتی خواهد بود. تصور می کنیم تا پایان اردیبهشت می توان روی اجماع به توافق رسید”.

به نظر می رسد که در این تحلیل و خط دهی یک اشتباه بزرگ راهبردی در حال روی دادن است و آن اینکه میرحسین موسوی را در قامت سید محمد خاتمی دیدن، یا برعکس، کروبی را در جایگاه و رای آوری رئیس جمهور پیشین فرض کردن.

درست است که در تحلیل صفحه ی شطرنج انتخابات و چیدمان مهره ها می توان بر روی چگونگی هم پوشانی آرای موسوی و کروبی تاکید کرد و این استدلال را هم به میان آورد که “معمولاً این گونه نیست که همپوشانی صددرصدی میان دو کاندیدای یک جناح سیاسی وجود داشته باشد. یعنی همه افرادی که به یک نامزد خاص رای می دهند- در صورت انصراف کاندیدای مورد حمایت خود- به طور قطع به سمت کاندیدای دیگر نخواهند رفت”، اما باز رسوب تفکر آن شرایط خاص گذشته در مورد نامزدی خاتمی باعث این نتیجه گیری نادرست می شود که “اگر با بررسی نتایج نظرسنجی مشخص شد در صورت انصراف یکی از کاندیداها، بخش قابل توجهی از آرای او به سبد کاندیدای دیگر اصلاح طلب منتقل می شود، به نظر من راه صحیح اجماع است”.

باید توجه داشت که طرح موضوع نظرسنجی و ملاک قرار دادن آن برای رسیدن به “اجماع” در شرایط کنونی امری انحرافی است که می تواند علاوه بر تشدید اختلاف ها و دور شدن از مسیر هم نظری و همراهی و هم رای ای که در مرحله ی دوم انتخابات به آن نیاز فراوانی وجود خواهد داشت، احتمال شکست اصلاح طلبان را بالا ببرد و جلوی دو مرحله ای شدن انتخابات را - در این صورت احتمال حذف احمدی نژاد بسیار بالا خواهد بود- بگیرد.

 برای روشن شدن موضوع بهتر است چند پیش فرض را مطرح کرد و بر اساس آن چند سناریو را طراحی نمود و پیامدهای احتمالی هر کدام را مورد ارزیابی قرار داد.

 پیش فرض ها از این قرار است :

1-   بخت پیروزی احمدی نژاد بر اساس نظرسنجی های کنونی نسبت به سه نامزد دیگر اصلی بیشتر است، اما هیچ نظرسنجی امکان پیروزی او را در مرحله ی اول محتمل نمی داند.

2-   به طریق اولی دیگر نامزدها، از جمله دو نامزد اصلاح طلب، بخت چندانی برای پیروزی در مرحله ی اول ندارند.

3-   میزان آرای دو نامزد اصلاح طلب و همچنین دو نامزد اصولگرا به اندازه ای نیست که در صورت “ائتلاف” و “اجماع” - حتی با انتقال صد درصد آرای حامیان یکی به سبد دیگری- نامزدی حائز کسب آرای مطلق شرکت کنندگان در مرحله ی اول انتخابات شود؛ فارغ از اینکه چنین ائتلاف و اجماعی نیز با احتمال زیادی تحقق ناپذیر است.

4-   میزان آرای نامزدهای مستقل اصلاح طلب، چون اعلمی و شعله سعدی و دیگر نامزدهای مطرح اصول گرا مانند رفعت بیات- با فرض تائید صلاحیت آن ها- به دلایل مختلف چندان بالا نخواهد بود که فردی از این جمع بتواند در میان دو نامزد اول و دوم لیست انتخابات قرار گیرد و به مرحله ی دوم صعود کند. این جمع در صورت تائید صلاحیت تا حدی می توانند میزان مشارکت مردم را بالا ببرند. هر سه نامزد در عین حال بخشی از آرای موسوی و کروبی را از آن خود خواهند کرد، اما چندان از میزان آرای رضایی و احمدی نژاد نخواهند کاست.

 بر این اساس، پرسش اصلی و محوری این است که کنار رفتن یک نامزد اصلاح طلب به نفع دیگری، چه سناریوهای محتملی را پیش رو قرار می دهد و چه احتمال هایی وجود دارد که می تواند باعث تحولی کیفی- از نوع تبدیل انتخابات دو مرحله ای به انتخاباتی یک مرحله ای- شود.

از آن جایی که مبلغان بحث ضرورت “ائتلاف” و “اجماع” در حال حاضر عمدتا دور میر حسین موسوی گرد آمده اند و بر روی کنار رفتن مهدی کروبی به نفع دیگر نامزد این جناح تاکید بیش از اندازه دارند و احتمالا در صورت شکست اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری انگشت اتهام را به سوی دیگری نشانه خواهند رفت، بهتر است که سناریوهای محتمل شفاف تر بیان شود.

این پیش فرض پیش از این مطرح شد که در صورت کنار رفتن شیخ اصلاحات به نفع نخست وزیر دوران جنگ، میزان آرای میرحسین موسوی چنان جهشی نخواهد داشت که از سطح نیمی از شرکت کنندگان در انتخابات فراتر رود و او پیروز بی چون و چرای انتخابات در مرحله ی اول باشد. اگر این گونه نیست که نیست، پس در عمل تفاوتی میان کسب ارای به عنوان مثال 28 درصدی موسوی در دور اول با 48 درصدی در این مرحله نخواهد بود. چون، میر حسین به دلیل به دست نیاوردن بیش از پنجاه درصد آرای شرکت کنندگان باز باید بخت خود را در عمل در مرحله ی دوم انتخابات بیازماید. در این حالت پیش بینی می شود که چه او و چه کروبی به مرحله ی دوم راه یابند، تمام اصلاح طلبان به اضافه ی اکثر قریب به اتفاق مخالفان احمدی نژاد، از جمله بخش قابل توجهی از رای خاکستری ها و اقلیتی از محافظه کاران، به نامزد نهایی اصلاح طلبان رای دهند و به احتمال قوی شاهد تغییر رئیس جمهور ایران در ماه های آینده خواهیم بود که خود امری شگفتی افزا در تاریخ جمهوری اسلامی است و حادثه ای استثنایی؛ چون تا کنون تمام روسای جمهور ایران دو دوره بر مسند قدرت تکیه کرده اند.

حال از زاویه ای دیگر می توان به مسئله ی ضرورت رساندن انتخابات به مرحله ی دوم و بالا بردن احتمال حذف احمدی نژاد در این مرحله نگاه کرد و سناریوها را بر اساس آن چید. بر این پایه، احتمال دو مرحله ای شدن انتخابات ارتباط مستقیمی با میزان مشارکت گسترده ی مردم در انتخابات دارد؛ با فرض ثابت بودن نسبی درصدی از آرای گردانندگان و حامیان رئیس جمهور و وجود یک کف آرای ثابت از طریق حمایت های مستقیم و غیرمستقیم رهبری. نشانه های این حمایت طی روزهای اخیر به کرات دیده شده است، از سخنرانی آیت الله خامنه ای در سفر انتخاباتی استان کردستان گرفته - که در آن به وضوح حمایت ضمنی او از نامزد اقتدارگرایان به چشم می خورد و به موازات آن حمله ی شدیدی به نامزدهای اصلاح طلب منتقد برنامه های اقتصادی دولت شد- تا مهندسی کردن انتخابات از طریق برگزار کنندگانی یک دست از یک جناح سیاسی خاص- و وزارت کشور و شورای نگهبان- و فعال بودن حزب پادگانی و تلاش برای استفاده ی رسمی از بسیج و امکانات نظامی و انتظامی.

در این شرایط کنار کشیدن یک نامزد اصلاح طلب به نفع دیگری در تمام وضعیت های محتمل زیر موجب کاهش میزان مشارکت مردم و به تبع آن کوچک شدن مخرج کسر شرکت کنندگان در انتخابات خواهد شد، آن هم در وضعیتی که کف آرای احمدی نژاد در صورت کسر عددی نسبتا ثابت است و با هر چه کوچکتر شدن مخرج حاصل کسر بزرگتر خواهد شد. تحولی که می تواند در نقطه ای حتی از از 50 درصد آرای شرکت کنندگان فراتر رفته و انتخاباتی یک مرحله ای را رقم زند.

چرا چنین اتفاقی می افتد؟ به دلایل زیر:

فرض اول؛ انتقال بخش قریب به اتفاق آرای کروبی به سبد موسوی و اجتناب تمام اصلاح طلبان از دادن رای به نامزدهای محافظه کار. در این سناریو، آن گروه از رای دهندگان و حامیان کروبی که مخالف سیاست اعمال شده از سوی “ائتلاف اصلاح طلبان” هستند- گیرم که تعداد مخالفان حتی ده دوازده نفری بیشتر نباشند، که خیلی بیشتر خواهند بود- چون نمی خواهند به نامزدهای جناح رقیب، به ویژه احمدی نژاد رای دهند به جمع منفعلان و مخالفان شرکت در انتخابات خواهند پیوست. این تصمیم و اقدام خواه نخواه موجب کاهش مشارکت مردم و کوچکتر شدن مخرج کسر خواهد شد و پیامد حتمی اش افزایش سهم احمدی نژاد خواهد بود. هر چه هم جمع منفعلان و مخالفان شرکت در انتخابات بیشتر باشد، احتمال افزایش سهم احمدی نژاد در میان آرای ماخوذه بیشتر قوت خواهد گرفت.

فرض دوم؛ انتقال اکثر آرای کروبی به سبد موسوی - به علت هم پوشانی بیشتر آرای نامزدهای اصلاح طلب- وهم زمان انتقال بخشی از آرای او به نفع نامزدهای محافظه کار، در وضعیت سهم بردن فزونتر رضایی درمقایسه با احمدی نژاد. در این شرایط از یک سو مخرج کسر به دلیل عدم مشارکت گروه اول کوچک می شود و از سوی دیگر سهم احمدی نژاد در صورت کسر به میزان کمتری بالا می رود که پیامد آن در خواه ناخواه در مقایسه با عدم کناره گیری رئیس پیشین مجلس از انتخابات، بزرگ شدن سهم رئیس جمهور فعلی خواهد بود.

فرض سوم؛ انتقال اقل آرای کروبی به سبد موسوی- به علت هم پوشانی کمتر آرای نامزدهای اصلاح طلب- اما هم زمان انتقال بخشی از آرای او به نفع نامزدهای محافظه کار. در این سناریو سهم احمدی نژاد نسبت به رضایی فزونتر فرض شده است. این وضعیت در عمل مشابه فرض دوم است، با این تفاوت که سهم نامزد اصلی اصولگرایان بزرگتر و درشت تر خواهد بود و احتمال پیروزی احمدی نژاد در دورمرحله ی اول بیشتر.

فرض چهارم؛ عدم انتقال اکثریت قریب به اتفاق آرای کروبی به سبد موسوی و سر ریز شدن اکثر آرای حامیان او به سمت نامزدهای اصول گرا به همان نسبت ها و ترتیب های فرض های دوم و سوم. در شرایط اخیر بخت و اقبال پیروزی احمدی نژاد بیش از پیش خواهد شد و او بدون اینکه خود تلاش خاصی انجام داده باشد شاهد نشستن شاهین سعادت بر روی دوش خود خواهد بود- شاهینی که به این دلیل به پرواز درآمده است که اصلاح طلبان یک عدم محاسبه ی غلط داشته و راهبردی نادرست اتخاذ کرده اند.

چنانچه ملاحظه می شود به جز سناریوی نامحتمل کسب بیش از پنجاه درصد آرای شرکت کنندگان توسط یک نامزد اصلاح طلب در مرحله ی اول در وضعیت کناره گیری یکی به نفع دیگری، در دیگر سناریوها و فرض های مطرح شده احتمال شکست اصلاح طلبان سناریو به سناریو فزونی می گیرد و بخت پیروزی احمدی نژاد در مرحله ی اول انتخابات در هر سناریو بالاتر می رود.

بر این اساس به نظر می رسد که بهترین راهبرد اصلاح طلبان در شرایط کنونی - حتی روزهای پایانی مرحله ی اول انتخابات- تکیه بر تکثر و تعدد نامزدهاست و نرفتن به سمت “ائتلاف “و “اجماع”، از طریق کناره گیری یک نامزد به نفع دیگری.

در یک کارزار انتخاباتی چهار وجهی، پیامد اتخاذ چنین راهبردی در شرایط رقابت شدید میان نامزدهای اصلاح طلب از یک سو و رقابت گسترده ی نامزدهای اصلاح طلب با دو نامزد محافظه کار از سوی دیگر، به احتمال زیاد به ضرر احمدی نژاد خواهد بود و حرکتی حساب شده تر در جهت حذف او در مرحله ی اول یا با احتمال بیشتر در مرحله ی انتخابات 22 خرداد 1388.