سینمای ایران در این چند سال اخیر سیاست های متناقضی را پیش گرفته است. تمام بنیان هایی که چندین سال پیش از بنیان نهادن دولت نهم پایه ریزی شده بود، جای خود را به از ریشه خشکاندن سینما داده است. سینمای موسوم به عامه پسند و یا به قول معروف فیلمفارسی رمق سینمای فرهنگی را گرفته و عرصه را هر لحظه بر آن تنگ و تنگ تر می کند…
رواج فیلمفار اسلامی
در دوسال گذشته “فیلمفار اسلامی” جای “فیلمفارسی” را گرفته است. فیلم ها از الگوهای روایتی در فیلمفارسی تبعیت می کنند و دفاتر تولید فیلم وابسته به نهادهای قدرتی( پویا فیلم- حزب موتلفه) هدایت فیلم( ارگان ها ی امنیتی) و…. با کپی نعل به نعل از روی فیلم های قدیمی دهه 40 و 50 بازار را پر می کنند.
امروز سینمای ایران کاملا سفارش خود را از سالن ها می گیرد و مدیران سینمایی ارشاد دولت نهم نیز با اسم حمایت از سینمای ملی به این مسئله دامن می زنند. ابتذال در سینما کار را به جایی رسانده که با ورق زدن هر نشریه ای درمی یابید منتقدان دیگر رغبتی به نوشتن نقد درباره فیلم های ایرانی ندارند و بیشتر صفحات به نقد فیلم های خارجی اختصاص یافته است.
وزارت ارشاد نیز که از ابتدای حرکت خود داعیه حمایت از سینمای فرهنگی و دینی را داشت عرصه عمل را به آنها واگذار کرده و خود به تماشا نشسته است. اگرچه سکوت ارشاد در مقابل این حرکت به واقع نوعی حمایت محسوب می شود.
کافی است قطعات پازل را کنار هم بچینید. وزارت ارشاد با مشکلات بسیاری اعم از ممیزی کتاب، موسیقی و مطبوعات رو به رو است. تا حدودی توانسته با مذهبی کردن نمایش، خیال خود را در این حوزه راحت کند. سینما هم در این مدت نباید مشکل ساز باشد پس چاره در این است که سکان به فیلمفارسی سازان سپرده شود تا خود مجوز بدهند، خود بسازند و خود هم اکران کنند. در این صورت اندیشه و بار فرهنگی انتقال نمی یابد تا دردسر ساز باشد.
این سینما می تواند با استفاده از بودجه بخش خصوصی روی پای خود بایستد. وجود و بقای آن ضرری را متوجه بودجه دولتی نمی کند. دولت هم فرصت پیدا می کند تا با استفاده از بودجه ای که اصولا هیچ کس برای تولید آثار خود به آن رجوع نمی کند به برپایی جشنواره هایی بپردازد که اهداف ایدئولوژیک نظام را تبلیغ می کنند. به طور مثال اکثر فیلم هایی که در فصل بهار روی پرده رفت با بودجه بخش خصوصی و ایده جلب تماشاگر روی ساخته شده بودند. دولت هم از این فرصت استفاده کرده و جشنواره ای را با نام جوانه های مقاومت برگزار کرد که به فیلم های کوتاه ساخته شده درباره جنگ می پرداخت.
جالب اینجاست که نیمه دوم سال بزرگ ترین جشنواره فیلم کوتاه منطقه در ایران برگزار می شود و همین جشنواره می توانست یکی از بخش های جنبی آن باشد. اما با جدا کردن آن، ارشاد با هزینه ای هنگفت به تبلیغ اهداف خود پرداخت. از سوی دیگر بدنه سینمای فرهنگی هم روز به روز نحیف تر می شود. به یاد داشته باشید که دولت از تولید این آثار حمایت هم نمی کند. فیلمنامه چنین فیلم هایی نیز به بهانه های واهی در ارشاد رد می شوند و فیلمساز مجبور است با هزینه شخصی آن را بسازد. بعد که دوباره وارد چرخه نمایش می شود به ارشاد برخورد می کند. راهی برای نمایش نیست چون فیلمفارسی مجال تنفس به آن را نمی دهد.
فیلم فرهنگی در سینماهای داخل به نمایش در نمی آید. ارشاد برای نمایش آن در خارج از کشور هم فیلمساز را مورد تهدید و ارعاب قرار می دهد. بنابراین، چنین فیلم هایی هیچ گونه بازگشت مالی نیز نیافته و در نطفه خفه می شوند. پس بدنه اقتصادی این فیلم ها نیز دائم نحیف تر می شود و درنهایت جز چند فیلمساز که نام های بین المللی دارند و دولت یارای مقابله با آنها را ندارد، باقی یا به تیزر سازی روی می آورند و یا تسلیم سینمای بدنه می شوند. در این صورت ارشاد می گوید این فیلمسازان به آغوش مردم بازگشته اند. اتفاقی که سال گذشته برای مانی حقیقی و علیرضا امینی رخ داد. از سوی دیگر محسن امیریوسفی که در سینمای فرهنگی هم دست به ابداع تازه ای زده بود در ژانر کمدی اثری متفاوت را عرضه کرده بود دائم از سوی ارشاد با این تذکر رو به رو می شود که زمان نمایش فیلم خود را عقب بیاندازد.
کافی است برنامه بعدی اکران سینماها را از نظر بگذرانید. تمامی فیلم ها دوباره از جنس فیلمفارسی هستند. درصورتی که بسیاری از فیلم های فرهنگی در انتظار اکران هستند، فیلمفارسی هایی که یک ماه هم از تولید آنها نمی گذرد به خاطر اینکه بازار روز را از دست ندهند در برنامه نمایش سینماها جای می گیرند.
عکس 3
بسیاری از بازیگران تلویزیونی به خاطر شهرتی که در طنز های نود شبی پیدا کرده اند دستمزدهای 30 و 40 میلیونی تقاضا می کنند و اگر تهیه کننده ای تنها یک میلیون از آنها تخفیف بخواهد به قهر دفتر او را ترک می کنند. این هم از تبعات همین توجه بسیار به فیلمفارسی است. زمانی که بازیگر درجه ده تلویزیون می داند مردم حاضر هستند کپی دسته بیستم همان برنامه تلویزیون را روی پرده ببیند می گوید چرا من سهمم را نگیرم.
اینها معادلاتی هستند که ردیابی آنها در سینمای امروز ایران چندان مشکل نیست. حتی تنها تک نگاهی به نام فیلم ها هم ما را به سر منزل مقصود می رساند: دایناسور، چهارچنگولی، نامزد امریکایی من، بله برون و….
سینمای ایران راه را چندین دهه به پس رفته است. این سینما برای تولد دوباره باید همچون ققنوس از خاکستر برخیزد. دولت ها می آیند و می روند. اما در ظاهر خود اهالی سینما نیز بدشان نمی آید که از این فرصت بهره ای ببرند. تنها یک مسئله باقی می ماند که از نو ساختن این سینما در آینده بسیار دشوارتر از گذشته و حال خواهد بود.
(عکس ها تزئینی است)