جناب لاریجانی، قضاوت کن...

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

صد قصه بر سر زبان ها شاد تا عاقبت از تبار لاریجان و از میان باقی برادران لاریجانی، صادق، صاحب مسند شد و بر کرسی قاضی القضات نشست و رییس قوه قضاییه ایران شد. این پست و مسند کوچکی نیست که بی حاشه  وحوصله از آن نوشت اما اینبار اصل بر آن است که در  محضر بزرگان به سبک قاضیان، پیش داوری کنار گذارده شود و مختصر چند خواسته ساده مطرح شود، بی آنکه حساب ویرانه های به جا مانده از همان ویرانه ای که هاشمی شاهرودی تحویل گرفت و ویرانه تر تحویل اش داد را به حساب رییس فعلی گذاشت.

پیش از آنکه مراسم معروف تودیع و معارفه شاهرودی و لاریجانی شکل گیرد اما و اگر ها شکل گرفت، ابتدا تعویق این مراسم، شایعه و حاشیه ای شد تا خبر بپیچد که صادق لاریجانی این پیش ها شرط را برای پذیرش شان بالای قضایی دارد: لغو دادگاههای زنجیره ای متهمان ماجرای انتخابات ریاست جمهوری که جهان را محو نحوه مشابه این دادگاه با دادگاههایی که پیش از این تاریخ به خود دیده بود ساخت و هر روز انگشت حیرت به دهان می ماندند که چگونه جمهوری اسلامی از سیاسیون رده بالای کشورش اعتراف به براندازی می گیرد و از بنیانگذاران انقلاب ۵۷، بعد از سی سال اقرار به انقلاب مخملی می گیرد؟  حاشیه دیگری که در سایت محسن رضایی ثبت شد آن بود که  لاریجانی خواستار آزادسازی تمامی آنان که به نام آشوب گران در زندان روزگار می گذرانند،  شده بود. همان زندانیانی که در این دو ماه و اندی، گهگاهی یک مکالمه دو یا سه دقیقه ای سهم  خانواده های شان می شود از سوی منادیان عدالت در سیستم قضایی کشور،  تا خیال و خاطرشان جمع شود که زندانی آنها هنوز زنده است و مثل باقی همبندهای ناشناس از اوین به سردخانه منتقل نشده است.  

 سپس حاشیه دیگری بر سر در ورود لاریجانی نصب شد که نصابان آن از قضا ما و مردم نبودیم، خبر در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد. روزنامه ای که کمتر متهم به سیاه نمایی از سوی دادستانی تهران بوده است و بعید به نظر می رسد مثل باقی روزنامه ها با پدیده شکایت های زنجیره ای و احضار های زنجیره ای و توقیف های زنجیره ای سر کار داشته باشد و  اساسا مدعی العموم و تشویش اذهان عمومی نیز در قاموس ساکنان این روزنامه برابری نمی کند با آنچه در خزانه لغات خانه به دوشان خانه خبر می گذرد. برای همین خودی تر به نظر می رسید وقتی خبر نوشت که در آستانه شروع به کار لاریجانی، دادستان تهران و همان قاضی معروفی که این روزها به تنهایی حکومت می کنند بر مملکت زندانیان، برکنار خواهد شد و جایش کس دیگری که بی حاشیه تر است به دادستانی تهران خواهد آمد.

وقتی اطلاع رسانی آزاد مخدوش می شود، خبرهای ریز و درشت غیر موثق، قارچ گونه گسترش می یابد در فضای جامعه و کسی هم جلودار شیوع این بیماری خطرناک نیست. توقع جامعه از حاکمان به دلیل دسترسی به همین سه خبر حاشیه ای بیش می شود و آنگاه که هیچ کرنش و ملاطفتی ندیدند ناگهان یاس و سرخوردگی جایش را با نشاط و چشم انتظاری عوض می کند و رفته رفته خشم، حاصل این معادله چند مجهولی سیاسی و اجتماعی خواهد شد. یعنی توقعی که در جامعه با جابجایی مدیران پدید می آید خود به خود زیاد است حال در نظر بگیرد اگر آن جامعه در بحران باشد و سپس پیش از آمدن مدیر و رییس جدید، چشم ها نگران باشد و عاقبت دو سه خبر حاشیه ای امیدی را در دل یک جامعه تب دار و بحرانی ایجاد می کند، آنگاه وظیفه یک قاضی بر مستند ریاست نشسته چه خواهد بود؟

هاشمی شاهرودی  پیش از این در راس قوه قضاییه، ملت را همانند احمدی نژاد به خط کرده بود و در ملاقات های مردمی لبخندی هم به گوشه لب می نشاند و دستی بر سر مظلومان می کشید و شکوه هایی از پرونده به زمین مانده شان را می شنید و وعده پیگیری می داد. مهمتر از همه آنکه شیخ الرییس خودش در مقام انتقاد از دستگاه قضایی همیشه جلودار بود. چنان از منظر یک فرد خارج از سیستم قضایی به نقد های تند و آتشین بخش هایی از قوه قضاییه ایران بر می آمد که  اگر دادستانی تحت نظارت این دستگاه و همان قاضی معروف،  تیتر نخست سخنان شاهرودی را در رسانه ها بدون نام او می دید، بی شک  در اسرع وقت دستور دستگیری و پیگیری قضایی منتقد جسوری که اذهان عمومی را مشوش کرده و در سیاه نمایی سنگ تمام گذاشته بود را صادر می کرد.

و اما این روزها که ایران در صدر اخبار جهان است و هر روز از زندان و دادگاه این کشور اخباری به گوش عالم می رسد که هرگز با رافت اسلامی و عدالت علوی و باقی شعارهایی که در مستند نشستگان می دهند سازگاری ندارد. از یک طرف فریاد «وا اسلاما» که از دهان حاکمان ایران در برابر نقض حقوق مسلمانان در کشورهای دیگر جهان شنیده می شود، گوش فلک را کر کرده است  و از سوی دیگر عنوان درشت روزنامه های جهان حکایت غریب مسلمانانی است که در ایران به زور شکنجه و تجاوز اعتراف به نا مسلمانی می کنند. گفته بودند دعوای انتخاباتی در ایران، یک دعوای فامیلی است و کشورهای غربی بیجا می کنند که وارد منازعات خانوادگی ما می شوند.  در تثبیت این ادعا، کروبی و موسوی را اعضای این فامیل بزرگ خواندند تا به جهان نشان دهند گه اگر خرده حدیثی هم هست که حکایت بر ناسازگاری دارد، به دیگران چه؟ فرزندان همین انقلاب اند و شکوه به اهالی همین خانه می کنند و غربی ها هم حق سو استفاده ندارند. اما دیدیم که نامه گلایه آمیز و محرمانه شیخ مهدی کروبی به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام فرجام اش در نظر گرفتن مصلحت همان نظام شد و چه بلایی بر سرش آمد. نامه ای که شیخ خواستار پیگیری وضعیت کسانی شد که شهادت می دهند در میان  همین  اختلافات خانوادگی و در زندان های همین خانواده مشترک به آنها تجاوز  شده است اما بزرگتر ها و کسانی که زور بیشتری دارند با دست دهان باقی اعضای فامیل را بسته اند تا مباد از درد و زخم تجاوز، ناگهان صدای ضجه ای از گلوی کسی بیرون رود و همسایه خبردارد شود و برای دادخواهی به دخالت بر آید.  کسانی که دلشان از دخالت بیگانگان بیشتر از تجاوز به ضعیف تر های یک خانواده می گیرد، شبانه دستور توقیف روزنامه هایی را می دهند که صدای ضجه تجاوز شدگان را منعکس می کرد.

این روزها میان این نزاع دل آزار خانوادگی مردم ایران ثابت کرده اند که کینه و بغض از هیچ کس به دل ندارند و اگر کسی دست یاری برای آبادی ویرانه این روزهای ایران پیش آورد گذشته و سابقه اش را هم به رخ نمی کشند.

جناب لاریجانی ! زخم به درمان نرسیده تجاوز و خشونت، کاری تر از آن است که  به ملت زحم دیده و درد کشیده این روزها مجال انتقام و انتقاد دهد. فقط یاری کی طلبند و پرسشگری می کنند. درد بی خبری از زندانیان و دفن دسته جمعی کسانی در بهشت زهرای تهران، عمیق تر و کشنده تر از آن است که مردم  به پیش داوری داور از راه رسیده بر آیند. نو رییس سیستم قضایی کشور! هر که بودید و هر چه کردید و هرچه در سر داشتید و هر آنچه که از شما نوشتند و گفتند هیچ به کار این مردم نمی آید. آینده پیش روی شما و این ملت چشم به راه است، فرصت های تاریخی معمولا همیشه در رخ نمی دهد. فصل دشوار تاریخ پیش روی شماست. ملت  همین که دادگاههای رسوای اعترافات، چند روزی لغو شده یا به تعویق افتاده است را ر روزنه امیدی می بینند. گام های بعدی را بردارید. اینک حالی بپرسید از زندانیان. احوال باقی اعضای خانواده را از زبان خودشان گوش کنید. به جای رفتن پای مجلس و منبر آنانی که خون جلوی چشمانشان را گرفته است و خون ریخته شده فرزندان این مرز و بوم را به جای سرخی صورت ایران  اشتباهی گرفته اند، به خانه زندانیان و کشته شدگان بروید. یعنی آزادی  همه زندانیان انتخاباتی و بعد بررسی پرونده آنان در یک فضای آرام سیاسی توقع زیادی هست ؟

حتی مردم خاطی هم  قضاوت می خواهد نه قساوت. خاطیان هم در قاموس قاضیان باید که انسان تلقی شوند و مشمول رعایت تمامی حقوق یک شهروند تمام عیار؟ عیار عدالت باوری تان را به نمایش گذارید که این ملت برایش هیچ فرقی نمی کند چه کسی و در چه قبا و ردایی به مدد می آید این روزها. ملت این روزها عجیب بخشنده شده اند و دست یاری به سوی هر آنکه پی جوی حقوق از دست رفته همنوعان شان باشد پیش می کشند. آنان که به پای ثابت زندان ها و سردخانه ها  و بهشت زهرای اینروزهای ایران شده اند، پی کسی می گردند که فارغ از هر دیدگاه و خط و مشی فکری، حریم نا امنزندگی شان را به نام عدالت ادعا شده امن کنند. خواسته زیادی هست؟