این همه هیاهو چرا؟

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

در طول سی سال اخیر هیچگاه فضای سیاسی – اجتماعی ایران این اندازه آشفته و تیره و تلخ نبوده است. همه می­دانیم این فضا و شرایط به هر دلیل از پیامدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری و رخداد کودتای انتخاباتی بوده و به نظر می­رسد که نه تنها این فضا به زودی تمام نخواهد شد بلکه به گفتة مهم و تاریخی جناب کروبی در نخستین بیانیه پس از اعلام نتایج انتخابات: “این تازه آغاز داستان است”!

یکی از ویژگی های این فضای تیره (مانند تمام فضاهای تیره) بدگمانی و سیاه بینی و سیاه نمایی و بی تحملی و شتاب زدگی است که معمولا در این میان طرفهای درگیر به سادگی حرفهای هم را نمی­فهمند و حتی سخنان هم را بد و وارونه می­فهمند و به راحتی دامن تحمل و مدارا را از دست می­نهند.

در این حال و هوا جناب حجت الاسلام کروبی با ارسال نامه ای به شخصیتی چون حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از اعمال انواع شکنجه و برخی رفتارهای نادرست و خلاف معیارهای دینی و قانونی و اخلاقی (از جمله تجاوز جنسی به دختران و پسران جوان زندانی) شکوه کرده و از رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خواسته است تا با اقدامات خود (از جمله در رایزنی با رهبری نظام) به صحت و سقم این دعاوی رسیدگی کنند و در نهایت در صورت صحت آنها چاره ای اندیشیده شود. این همة آن چیزی است که رخ داده است.

اما در این میان آنچه در واکنش به این نامه و محتوای آن رخ داده است به سختی غیر عادی و شگفت می­نماید. هر اندازه که اقدام کروبی عادی و طبیعی جلوه می­کند، واکنش تند و عتاب آلود و خشمگین و غیر قانونی و غیر اخلاقی برخی سخنگویان و مدعیان اصولگرایی و اسلام مداری غیر عادی به نظر می­رسد. مگر چه رخ داده است؟ شخصیتی روحانی و خوش سابقه ای در انقلاب و نظام چون کروبی، که هیچ کس نمی­تواند در سلامت اخلاقی و تقیدش به قیودات دینی و وفاداری اش به نظام حقوقی جمهوری اسلامی تردید کند، پس از آن که بر اثر انبوه مراجعه کننده و انبوه شواهد اعتماد آور نگران شده و با احساس مسؤلیت انسانی و دینی و ملی نگرانی خود را با یکی از شخصیت های مهم و مسؤل همین نظام در میان گذاشته و از وی خواسته است به این موارد رسیدگی شود. اشکال کار در کجا است و به چه دلیل این همه تندی و توهین و تهدید متوجه شخصیتی چون کروبی می­شود؟ آخر اگر کسی چون کروبی نتواند در نظام جمهوری اسلامی از کاستی ها و خلاف کاری های احتمالی و یا قطعی سخن بگوید و از مسؤلان نظام بخواهد که به شکایات رسیدگی شود، چه کسی می­تواند چنین کند؟ بر اساس آموزه های بی چون و چرای اسلامی و نیز معیارهای قانونی تازه این حق هر شهروندی است که بی هیچ تکلف و بیمی (به تعبیر پیامبر گرامی اسلام بی لکنت زبان) از باب امر به معروف و نهی از منکر و یا حق قانونی در تمام امور مملکتی سخن بگوید و از کاستی ها و ستم ها (در مورد خود و یا دیگران) یاد کند و با توسل به تمام ابزارهای قانونی و مدنی برای رفع اشکالات و حل گرفتاریها بکوشد و به هرحال تظلم کند.

می­گویند که چرا این نامه علنی شده و در رسانه ها انعکاس پیدا کرده است! پاسخ معقول همان است که خود کروبی گفته است. به گفتة ایشان زمانی که ایشان دیده پاسخی دریافت نکرده آن را بر خلاف تصمیم اولی خود منتشر کرده است تا شاید کسی احساس مسؤلیت کند و از اشکالات فاجعه آمیز احتمالی جلو گیری شود. وانگهی مگر طرح شکایات و کاستی ها از نظر قانونی جرم و از نظر شرعی حرام و ازنظر اخلاقی مذموم است؟ در مقابل پنهان کردن خلافها و یا انکار آنها قانونی است و به حل مشکلات و سالم سازی جامعه و نظام کمک می­کند؟ افزون بر آنها زمانی که شکنجه شدگان و قربانیان تجاوز و جنایت از طرح این نوع شکایات بیم دارند چرا که حداقل تضمینی برای شاکیان وجود ندارد، چه راهی جز طرح آنها در سطح عمومی و در دادگاه افکار و وجدان انسانهای حق طلب باقی می­ماند؟ مگر قرآن نمی­گوید خداوند ستمدیگان را مجاز دانسته است تا صدای خود را به اعتراض بلند کنند و حق خود را طلب کنند؟

می­گویند که به اعتبار نظام لطمه زده است! داستان جالبی است و استدلال جالب تر! اگر بنا شود که کسی از کاستی ها نگوید و جرأت نکند شکایت به مسؤلی ببرد، چگونه  خلافها و انحرافات و کژی ها شناخته و در مان می­شود؟ اگر کروبی و هاشمی نتوانند و محکوم به سانسور و خفقان شوند، پس چه کسی را یارای سخن گفتن و بالاتر از آن توان اقدام کردن است؟ چگونه است که اعمال فاجعه آفرینان و رفتار ضد انسانی شکنجه گران به حیثیت نظام لطمه نمی­زند و برخورد  زشت کرداران موجب سوء استفاده دشمن نمی­شود؟ سی سال است که به بهانه هایی چون « حفظ نظام » و جلوگیری از سوء استفاده “دشمن” از یک سو دهان هر منتقد مصلحی را بسته اند و از سوی دیگر حتی نظام هم از اصلاح و ترمیم کاستی ها محروم شده است.

اما و هزار اما می­دانیم که داستان، داستان دیگری است! روشن است که طرح و انتشار این جنایات در افکار عمومی فقط جنایتکاران را به وحشت می اندازد و گرنه این همه جنجال و هیاهو چرا؟! در عین حال حل ماجرا بسیار ساده است. اگر صداقتی در کار است و منتقدان نابردبار کروبی در پی حقیقت اند و به راستی برای حفظ نظام دل می­سوزانند و ادعاهای مطرح شده را نادرست و تهمت می­شمارند، با تشکیل یک کمیته حقیقت یاب مورد اعتماد مدعیان و مقبول افکار عمومی، به دعاوی شاکیان همه جانبه رسیدگی کنند و در نهایت با اثبات باطل بودن دعاوی مدعیان، از حیثیت نظام دفاع کنند، این دیگر این همه جنجال و تهدید نیاز ندارد. آیا این راه برای دفاع از اعتبار نظام منطقی و معقول تر و به صرفه تر نیست؟ انکار رخداد ها و واقعیت ها و تهدید کروبی و دیگران چه مشکلی را حل می کند؟ برای یک بار هم که شده آقایان به جای باز کردن گره با دندان با دست گره گشایی کنند. صادقانه بگویم من با شیوة افشاگری و شعار “افشاکن، افشاکن” در امور اجتماعی و بویژه قضایی به سختی مخالفم، اما حال که مسائلی در حد شیاع در سطح جامعه و حتی در سطح جهانی مطرح شده و آقای کروبی با شجاعت قابل تحسین و با احساس مسؤلیت انسانی و دینی فقط آنها را بازتاب داده و ادعا می کند مستندات قابل قبولی برای اثبات دعاوی خود دارند، تنها راه حل معقول و اقناع کننده این است که به درستی به این مدعا رسیدگی شود. حداقل این است که به در خواست اخیر کروبی مبنی بر طرح گفتار ایشان در اجلاس سران قوا و مقامات سیاسی و قضایی پاسخ مثبت دهند. مگر جز این است که تهدید کنندگان کروبی یقین دارند که این مسائل دروغ و تهمت است؟ پس منطقا نباید از رسیدگی و تحقیق در این زمینه نگران باشند و حتی خود باید از چنین تحقیقی استقبال کنند. اما به تجربه می­توان گفت رگهای برآمده گردن و جنجال بسیار و دهانهای کف برآورده از حقیقت دیگری حکایت می­کند، حقیقت تلخی که روزی نه چندان دور بر همه آشکار خواهد شد و چه بسا جانیان به کیفر اعمال خود برسند.