عیسی سحرخیز؛ زبان در بند

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

نوشتن در مورد فقط یکی از زندانیان سیاسی-عقیدتی- مطبوعاتی این روزهای ایران، کاری بس دشوار است. انصاف می‌باید که این بازداشت‌شدگان -و صد البته خانواده‌هایشان- از ستم و سختی کمابیش مشابهی، در رنج‌اند. در این میان، حتی اگر قرار باشد تنها -و به بهانه‌ی برگزاری مراسمی با عنوان غریب و لایتچسبک “جشنواره” مطبوعات- در مورد روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای و مطبوعاتی محبوس در سلول‌های انفرادی و جمعی، یادداشتی نگاشته شود، باز انتخاب یک فرد، کاری بس سخت و نفس‌گیر است.

چگونه می‌توان در هنگامه‌ی برگزاری آنچه “جشنواره مطبوعات” خوانده می‌شود از یکایک روزنامه‌نگاران دربند سخن نگفت؟ فهرست مطولی که محمد عطریانفر، محمدعلی ابطحی، عیسی سحرخیز، احمد زیدآبادی، کیوان صمیمی، بهمن احمدی امویی، محمد قوچانی، سعید لیلاز، فیاض زاهد، هنگامه شهیدی، فریبا پژوه، مسعود باستانی، پیمان عارف، رضانوربخش، حسین نورانی‌نژاد، علی پیرحسینلو، و مهدی محمودیان تنها بخشی از آن را معرفی می‌کند. فهرستی که با بازداشت هادی حیدری در مراسم دعای کمیل، ظاهرا” قصد توقف ندارد…

 هر یک از این جماعت رنج‌کشیده و ستم‌دیده (روزنامه‌نگارانی که همچنان در حبس روزگار را سپری می‌کنند) حکایتی جدا نیز دارد و بخشی از واقعیت‌های تلخ ایران امروز را رونمایی و توصیف می‌نماید. از همین زاویه، ماجرای عیسی سحرخیز، از منظری، با قریب به اتفاق روزنامه‌نگاران بازداشت‌شده متفاوت است.

سحرخیز در بند و حبس است، چرا که به نظر می‌رسد باید “زبان” او محبوس و در بند باشد. برای همگان (چه شهروندانی که این فعال مطبوعاتی صریح‌الهجه را می‌شناسند و با ادبیات و دیدگاه‌های وی، به‌ویژه پس از انتخابات، آشنایی دارند؛ و چه برای صاحبان قدرت) آشکار است که آزاد بودن او، یعنی ادامه یافتن طرح و ابراز نقدهای بنیادین نسبت به شرایط مستقر، و مخالفت‌های تیز و بی‌باک و جسورانه‌ با نظم سیاسی مستقر، و به‌ویژه مواخذه و پرسش‌گری از راس هرم قدرت در نظام سیاسی ایران.

سحرخیز از آن دست فعالان مطبوعاتی نیست که احتمال خروج او از ایران، حتی اندکی، مفروض باشد. این‌چنین، نبودن او در اسارت و زندان، برای اقتدارگرایان و متولیان حکومت به‌معنای چالش مستمر با مخالفی است که با استفاده از تمامی امکانات و ابزارهای رسانه‌ای موجود (از سایت‌های اینترنتی گرفته تا شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی)، از داخل کشور اطلاع‌رسانی می‌کند، از دموکراسی و آزادی عقیده و بیان می‌گوید، و دشمنان دموکراسی را (با تحلیل خود) بی‌تعارف و اجمال و پرده‌پوشی، مورد انتقاد و سئوال قرار می‌دهد.

بدیهی به‌نظر می‌رسد که محاکمه‌ی او نیز، علنی نخواهد بود؛ دادگاه برای او مجالی خواهد شد که دیدگاه‌هایش را بی‌پروا ابراز کند و از حق حاکمیت ملت، شجاعانه دفاع نماید. این‌چنین، صدور حکم علیه او،  کاری بس دشوار است؛ باید او را با عناوین کلی چون اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی و … محکوم ساخت؛ وگرنه استناد به مصاحبه‌ها و یادداشت‌ها و نقطه‌نظرات وی، یعنی مشخص شدن رویکردها و مضمون اصلی نقدهای وی: نقد هسته‌ی مرکزی و به‌ویژه راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی. قابل پیش‌بینی است که نه صدا و سیما و نه هیچ رسانه‌ی داخلی دیگری (اعم از دیداری و شنیداری و مکتوب) دفاعیات او را منتشر نخواهد کرد. چرا که سحرخیز می‌تواند در همان موقعیتی قرار گیرد که خسرو گلسرخی بود و شد و هست، و دفاعیات‌اش در دادگاه، ماندگارتر از هر پیش‌بینی‌ای شود.

شک نباید کرد که مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد دولت اصلاحات، یکی از متفاوت‌ترین زندانیان کنونی محسوب می‌شود. او نه در تجمعات اعتراضی پس از انتخابات حضور داشته و در آنچه اقتدارگرایان، “اغتشاش” و “آشوب” توصیف‌اش می‌کنند، دخیل بوده است، و نه در تشکیلات سیاسی مشخصی عضو بوده و سازماندهی می‌کرده است؛ هیچ‌کدام. سحرخیز به‌مثابه‌ی یک روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی، درپی حقیقت، و به‌دنبال تقریر حقایقی بود که بدان‌ها دست می‌یافت و بیان و نشر آنها را واجد نتایجی چون آگاه شدن مردم، اصلاح وضع موجود، و کاستن از درد و رنج و مرارت خلق ارزیابی می‌کرد.

تداوم حبس سحرخیز، یعنی شفاف شدن همچنان وضع آزادی بیان و عقیده در ایران؛ چه، اگر او در ابراز نظرات و بیان دیدگاه‌هایش، حریم‌های قانونی و خطوط قرمز مصرح در قانون اساسی یا قانون مطبوعات را زیر پا نهاده، باید چنان که قانون تعریف و تبیین کرده است، به اتهاماتی که علیه او مطرح می‌شود، مرجع صالح، در دادگاه صالح، به‌صورت علنی و با حضور هیات منصفه، و نیز با حق وی در مورد داشتن وکیل، رسیدگی کند و حکم صادر نماید. درغیر این‌صورت، تداوم بازداشت وی، یعنی تداوم تلاش برای بستن دهان منتقدان و مخالفان، و البته، عریان‌ساختن کیفیت و وضع آزادی منتقدان و مخالفان در ایران امروز.