ماجرای یک لنگه کفش از بغداد تا تهران

نفیسه زارع کهن
نفیسه زارع کهن

می گویند تاریخ دوبار تکرار می شود یک باردر قالب یک  تراژدی و بار دیگر کمدی.و این اتفاق برای یک لنگه کفش هم افتاد لنگه کفشی که زمانی به اندازه دوسال را پشت سر گذاشت تا از دستان بوش رییس جمهور سابق امریکا بگذرد و بیاید و بنشیند در دستان محمد حسین صفارهرندی وزیر سابق ارشاد.

 هرچند که چند تفاوت داشت داستان این لنگه کفش در ایران و آن لنگه کفش در عراق.آن یکی در یک کنفرانس خبری  از دستان یک خبرنگار به نام منتظرالزیدی به سوی بوش پرتاب شد و این  یکی در دانشگاه تهران و از سوی یک دانشجوی معترض که سوالش بی جواب مانده بود به سوی صفارهرندی.

آن روزها این حادثه در عراق از نگاه بسیاری رنگ کمدی به خود گرفت و همه خندیدند که به چه عالی این لنگه کفش پاسخی بود به جنایات امریکا در عراق و  خیلی کشورها از جمله ایران این اقدام را تایید کردند.

اگرچه این تاییدات سودی برای ان خبرنگار نداشت و پاسخ الزیدی کمدی نبود که به دو سال زندان محکوم شد، چرا که قانون کشور عراق جرم او را توهین به رییس یک دولت خواند.

و این مجازات پایان کار لنگه کفش سرگردان در هوا نبود که دست روزگار گشت و گشت و او را آورد و اورد تا دانشگاه تهران جایی که محمد حسین صفار هرندی رییس سابق وزراتخانه ارشاد دولت اول محمود احمدی نژاد آمده بود تا در جمع  دانشجویان و در برنامه ای درباره انتخابات و حوادث پس از آن سخن بگوید.

چنین بود که او بدون ارائه منبع مشخصی تعداد بسیجیان کشته شده در حوادث پس از انتخابات را ده نفر معرفی کرد و طی سخنانی گفت: امروز که موسوی سکوت چند ساله خود را شکست باید ممنون احمدی نژاد باشد که چنین شرایطی را برای او فراهم کرده است.

 او سپس پرسید که “چرا آقای موسوی به ‌رغم دعوت‌های مکرری که از او می‌شد در انتخابات شرکت نمی‌کرد و این بار آمد؟ آقای موسوی جواب این سوال را خود اینگونه داده و می‌گفت که من بیایم در شرایطی که جامعه پذیرش جریان انقلابی را ندارد؟ چرا موسوی در سال 88 تجدیدنظر کرد و این بار تقاضای طرفدارانش را پذیرفت؟ در واقع این بار احساس می‌کرد که شرایط برای تجدید یک دولت انقلابی مساعد است. چه کسی این شرایط را به وجود آورد جز دولت نهم یعنی آقای احمدی‌نژاد؟”

و این گفته کافی بود تا وزیر ارشاد دولت نهم هم همچون دیگر هوادران دولتی که تا کنون با حضور در دانشگاه ها با اعتراض روبرو شده اند با اعتراض روبرو شود و همان لنگه کفش معروف روانه شود به سمت او؛ لنگه کفشی که دیگر پرتابش جنبه کمدی نداشت که این بار وجهی از تراژدی را به دوش می کشید. چه آن قدرشبهات و سوالات بی پاسخ مانده است و چنان بی به اعتراضات پس از انتخابات نگاه توطئه آمیز انداخته می شود و معترضان از ایادی ! استکبار خوانده می شوند که قشر فرهیخته جامعه را نیز ناچاربه پرتاب کفش کرده است، اقدامی که حتی ان روز که جنبه کمدی داشت هم تراژدی بود.

آن روز از نگاه جامعه شناسی و روانشناسی این اقدام چنان پسندیده نبود و اکنون هم اگرچه باید به سوالات، شبهات و اعتراضات دانشجویان و البته تمام جامعه با دید احترام نگریست بازهم پسندیده نیست. چه اگر آن روز این اقدام تقبیح می شداکنون چنین برداشتی از ان صورت نمی گرفت و هواداران محترم دولت  در همان چاله ای نمی افتادند که دیگران را به کندنش تشویق می کردند.