گزارش یک جشن و فرزند صبح؛ دو فیلم اکران نشده سال ۱۳۸۹
توقیف امام و نخستوزیرش
سینمای تحت نظارت جمهوریاسلامی مثل باقی عرصهها و زمینهها سرشار از تناقض و تعجب است. سینمایی که با یک ساختار پیچیده و دشوار به فیلمی مجوز ساخته شدن میدهد و بخش دیگری از همان سیستم جلو اکرانش را میگیرد. سینمایی که نه فقط فیلمهایی که شاید نسبتی با ایدئولوژیاش نداشته باشند را محدود میکند که تیغش به سراغ فیلمهایی با مضامین رسمیای نظیر دفاع مقدس و انقلاباسلامی هم میرود. سینمایی که در یک سال رسانههای حکومتیاش به فیلمهایی که مستقیم و غیرمستقیم به آیتالله خمینی و میرحسین موسوی پرداخته بودند، حمله کردند و مقدمات عدم نمایششان را به وجود آوردند. در چنین فضایی شاید شناخت فیلمساز و فیلم رسمی و حکومتی از آثار مستقل بسیار مشکل باشد. تفاوتی که فقط با تحلیل و بررسی خود فیلمها و حواشیشان امکانپذیر است.
فرزند صبح
کارگردان: بهروز افخمی
بازیگران: عبدالرضا اکبری، محمدرضا شریفینیا و هدیه تهرانی
سال ساخت: ۱۳۸۳-۱۳۸۹
نمایش: جشنواره سال ۱۳۸۹
وضعیت اکران: نامعلوم
مضمون: روایتی از مقاطع مختلف زندگی آیتالله خمینی رهبر انقلاباسلامی و پایهگذار نظام جمهوریاسلامی.
ساخت فیلمی درباره زندگی آیتالله خمینی که در فرهنگ جمهوریاسلامی تقدسی همپای معصومان دین اسلام دارد، مسلما حتی برای کارگردانهای ذوب در ولایت کار دشواری است. نشان دادن چهره آیتالله که برعکس امامان و پیامبران چهرهای معاصر است و به اندازه کافی از او فیلم و عکس در اختیار افکار عمومی است، شاید کار را برای گریمورها و مسئولان انتخاب بازیگر آسان بکند اما بازیگری شناختهشده که باید در این شمایل مقدسشده جای بگیرد، حتما از دید حکومت باید پیشینه مورد تائید و قابل اتکایی داشته باشد. برای همین وقتی صحبت از این بود که جمشید هاشمپور قرار است این نقش را بازی بکند، رسانههای حکومتی به سازندگان فیلم حمله کردند و هاشمپور که بازیگر تثبیتشده نقشهای اکشن است را برای چنین نقشی مناسب تشخیص ندادند. گرچه در نهایت بازی نقش دوران میانسالی آیتالله خمینی به عبدالرضا اکبری رسید. یعنی بازیگری که شهرت آنچنانی در نقشهای سینمایی و تلویزیونی نداشت اما در یک اتفاق فرامتنی اسمش سر زبانها افتاده بود و حتی پایش به دادگاههای جمهوریاسلامی باز شده بود و تحت عنوان فریب هنرآموزان سینما حکم محکومیت دریافت کرده بود. فیلم با چنین حاشیههایی و حاشیههای دیگر نظیر حضور سوپراستارهایی نظیر هدیه تهرانی و شریفینیا در نقش دایه و فرزند آیتالله خمینی جلو دوربین رفت.
فرزند صبح فیلم حاشیهها بود. طولانی شدن زمان تولید، حملههای موسومی رسانههای حکومتی و شایعاتی نظیر ساخته شدن موزیک متن فیلم توسط آهنگساز معروف ایتالیایی یعنی انیو موریکونه نشان از تبلیغات تیم رسانهای فیلم داشت که سعی میکردند فیلم را پیش از اکران برای افکار عمومی جذاب و هیجانانگیز بکنند. اما نمایش فیلم در جشنواره سال ۸۹ و سالنهای نیمهخالی که بعد از حدود گذشت نیم ساعت از فیلم، خالیتر میشدند، فرزند صبح را به جای فیلمی جنجالبرانگیز تبدیل به فیلمی کرد که حتی رسانههای تندرو ایران و اپوزوسیون جمهوریاسلامی هم میل و رغبت زیادی برای پرداختن به آن نداشتند. روایت سست و کسلکننده از کودکی آیتالله که در ده و میان برف و بوران در خانههای کاهگلی و طویلهها وول میخورد و با بچهها بازی میکردند و بیمار میشد و تب میکرد، روایتی بود که میتوانست درباره هر کودک دیگری هم ساخته بشود! گذر کوتاه افخمی به دوران میانسالی روحالله خمینی و گرفتار شدنش توسط ساواک هم چیزی بیشتر از فیلمهای فلهای و معمولی جمهوریاسلامی درباره جور حکومت پیشین نبود. فیلم به جز این روایت لنگ و الکن، اشکالات فنی بیشماری هم داشت. مثل نمایان بودن کابلهای برق و تلفن در روستای محل زندگی روحالله در چند دهه قبل و دوبله مضحک و لهجههای غریب شخصیتها. نمایشهای محدود و کمتماشاگر فیلم بازخوردهای زیادی هم نداشت. فقط مصاحبه بهروز افخمی بود که فیلم را متعلق به خودش ندانسته بود و به نوعی از زیر بار چنین محصولی شانه خالی کرد و نوشته روزنامه کیهان که ساخت چنین فیلم ضعیفی را توطئه دشمنان برای کمرنگ کردن نقش “امام” در تاریخ معاصر عنوان کرده بود!
فیلم تا امروز هم نمایشی برای عموم نداشته است و تهیهکنندگان هم گفتهاند ترجیح میدهند نسخه فعلی را هرگز نمایش ندهند و به نظر نمیرسد افخمی هم میلی برای تغییر یا تصحیح یا ادامه چنین پروژهای داشته باشد. فیلم فرزند صبح روایتی از زندگی آیتالله خمینی مثل میراثش جمهوریاسلامی فقط یک پروژه با هزینههای گزاف بود که نه به خارج از ایران صادر شد و نه در مرزهای ایران مورد توجه قرار گرفت.
پیش از این فیلم در بین محصولات ایرانی هیچ هنرمندی، چه همسو با حکومت و چه در بین مخالفان، تصویری نعل به نعل از چهره آیتالله خمینی به عنوان رهبر یک انقلاب و بنیانگذار نظامی که هنوز جزو گرفتاریها و مشکلات ایرانیان محسوب میشود، ارائه نداده بود. ذوب شدگان اعتقاد دارند که تصویر معصوم و قدیسی در اندازههای خمینی امکان به نمایش درآمدن ندارد و مثلا فرجالله سلحشور عنوان کرده بود هیچ بازیگر ایرانی لیاقت ایفای چنین نقش فرشتهگونی را نمیتواند داشته باشد و مخالفان هم با واهمه به تصویر کردن چنین چهرهای نگاه میکنند. چون به یاد دارند در سالهای اول انقلاب یک کمدین ایرانی به نام رافی خاچاطوریان چنین کرد و کمی بعدتر توسط افراطیهای مذهبی ذوب در ولایت و امامت “امام” وسط آمریکا و در روز روشن مورد ضرب و شتم قرار گرفت و یکی از چشمهایش را از دست داد.
گزارش یک جشن
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
بازیگران: رضا کیانیان، رویا تیموریان و مریلا زارعی
سال ساخت: ۱۳۸۸
نمایش: جشنواره سال ۱۳۸۹
وضعیت اکران: احتمالا حقوق مادی فیلم توسط ارشاد خریداری میشود و با حذف سکانسهایی به نمایش عمومی در میآید.
مضمون: فیلم ظاهرا داستان یک موسسه همسریابی را روایت میکند اما به شکل واضحی در وجه نمادین به اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸ میپردازد با محوریت قرار دادن شخصیت میرحسین موسوی و زهرا رهنورد.
فیلم حاتمیکیا بیشتر از هرچیزی به نظر میرسد مورد سوتفاهم ممیزان و سانسورچیان قرار گرفته است. شاید اگر سکانسهایی مثل به خیابان ریختن جوانان یا رجزخوانی سردار سپاه در فیلم نبود، خیلی راحتتر لایههای زیرین فیلم برای هیات نظارت قابل خواندن بود. چون که گزارش یک جشن در فراسوی چهره مثبتی که از میرحسین و همسرش نشان میدهد، با نظریهپردازیهای طیف تندرو و سپاهی حکومت اتفاقا همخوانی و همسویی دارد.
گزارش یک جشن ظاهرا داستان جوانانی را روایت میکند که در یک موسسه همسریابی دور هم جمع شدهاند تا با هم آشنا بشوند و در نهایت سنت پیغمبر اسلام یعنی ازدواج را اجرا بکنند. اما حکم پلمب و تخلیه موسسه باعث میشود جوانان از محیط ایزوله داخل به خیابان بریزند و مهارشان از دست صاحب موسسه، زنی به نام بانو، خارج بشود. در سکانس تظاهرات که هیچ سویه یا شعار سیاسیای هم ندارد، شخصیت اصلی فیلم بارها از جوانان به شور آمده میخواهد که به داخل موسسه برگردند و وارد بازی در میان میدان و خیابان نشوند. شاید این بازتاب تصویری و سینمایی نظریهای باشد که اعتقاد دارد اختلافات مربوط به انتخابات باید در چارچوب نظام حل و فصل بشود و به سمت “اردوکشی خیابانی” نرود. نکته دیگری که فیلم حاتمیکیا را به نظرپردازیهای سپاهی نزدیک میکند، انتخاب یک موسسه همسریابی به عنوان مرکز اصلی حادثه است. در همان دوران اعتراضات بعد از انتخابات، وحید یامینپور مجری صدا و سیما و از نویسندگان و همکاران سایت رجانیوز، دلیل حضور جوانان در خیابان را واکنش آنها به سرکوب میل جنسیشان عنوان کرد و نوشت که جوانانی که رو در روی نظام قرار گرفتهاند عمدتا دارای عقدههای فروخفته جنسی هستند و برای همین با خشم و پرخاش به مخالفت با حکومت برخاستهاند! فیلم حاتمیکیا هم موسسهای آرام و امن را نشان میدهد که جوانان فقط با یک مشکل، یعنی نداشتن شریک زندگی و شریک جنسی، مواجه هستند و در کمال آرامش برای حل چنین دردسری با هم بحث و مبادله فکر میکنند تا به قول “بانو” برای عریانترین تجربه زندگیشان آماده بشوند. بسته شدن این موسسه که از دید کارگردان حاصل ندانمکاری اطلاعات و نیرویهای نظامی است، باعث میشود جوانان به خیابان بریزند و با مردم بر بخورند و به سمت و سوی دیگری بروند که از نگاه شخصیت اصلی و مثبت داستان، مسیر درستی نیست.
شاید اگر حاتمیکیا در اواخر فیلمش از چهره همسر “بانو” پردهبرداری نمیکرد، فیلمش بدون مشکل و چه بسا با سلام و صلوات راهی اکران عمومی میشد. اما بیرون آمدن همسر “بانو” با عنوان “مهندس” از انزوای بیست ساله و کمکش به بانو برای مقابله با نیروهای اطلاعاتینظامی، تصویر و نشانه روشنی بود از میرحسین موسوی که در روزهای اکران فیلم در جشنواره هنوز به حصر خانگی فرستاده نشده بود و با بیانیهای مردم را در روز ۲۵بهمن به خیابان فراخوانده بود. بیشترین حمله رسانههای حکومتی و دولتی به فیلم هم به خاطر این شخصیت صورت گرفت و فیلمی که هیچ نشانهای پررنگی از مخالفخوانی با حکومت ندارد، به عنوان فیلم “جریان فتنه” معرفی شد. گرچه به نظر میرسد بیشترین واهمه ارشاد و باقی بخشهای صاحب نظر و نفوذ در سینما مربوط به واکنش مردم به سکانسهای تظاهرات خیابانی است. سکانسهایی که در همان نمایشهای جشنوارهای هم با سوت و کف و هیجان مخاطبان همراه شد.
سال ۸۹ برای جمهوریاسلامی در سینما مثل باقی بخشها با تناقض سپری شد. فیلمی که زندگی بنیانگذار نظام را نمایش میداد در میان استقبال سرد تماشاگران مورد حمله و طرد رسانههای رسمی قرار گرفت و فیلمی که در لفافه چهره نخستوزیر امام را تصویر میکرد در میان هلهله مخاطبان باز با حمله همان رسانههای مواجه شد. شاید عجیب هم نباشد. وقتی دو رئیسجمهور هشت ساله امروز فتنهگر و بیبصیرت هستند و رئیس هشت ساله مجلس و نخستوزیر زمان امام در حصر و تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در زندان، باید هم دو فیلم متفاوت از هم که کوشیدهاند تصویری از مهمترین مسئولان این حکومت نشان بدهد، به محاق بروند و در بلاتکلیفی روزگار سپری بکنند. دقیقا مثل وضعیت امروزی حکومت که دایره مرتدان و معاندان و مخالفانش هر روز میزبان مهمانان تازهتر و بیشتری است.