از هر دری

محمد عبدی
محمد عبدی

فیلمساز از پیش همه هم و غم خود را بر راضی کردن فرح پهلوی بر ساختن فیلمی درباره او می گذارد؛ و در نتیجه موفقیت فیلمش را تضمین شده می داند و نیازی به پرورش ایده و تلاش برای ساختی حرفه ای تر نمی بیند؛ یا اگر می بیند…

 

نگاهی به فیلم “شهبانو و من”

درباره فیلمساز یا فرح پهلوی؟

 

ناهید پرسون سروستانی که با دو مستند جنجالی در سوئد- “فحشا زیر چادر” و “چهار زن و یک مرد”- شهرتی برای خود دست و پا کرد، این بار به سراغ یک شخصیت شناخته شده - سابقاً پر سر و صدا، اما این سال ها در سکوت- رفته و فیلم پر سر و صدای دیگری خلق کرده است؛ با علم به جنجالی بودن سوژه.

فرح پهلوی که حتی در بین اروپایی ها - بخاطر سفرهای متعددش به اروپا در سال های دور- شناخته شده است، بخودی خود سوژه جذابی است که مخاطبان مختلفی را  می تواند بخود جلب کند؛ این که ملکه سابق ایران امروز چه می کند و به چه می اندیشد.

 

 

از این رو گام اول خانم پرسون در انتخاب این سوژه برای فیلمش- همین طور انتخاب های قبلی اش برای دو مستند دیگر- گام اصلی برای موفقیت نسبی فیلم برای حضور در جشنواره ها و سر و صداهای پیرامونی است. به این جهت است که فیلم در جشنواره مستند معتبر آمستردام و جشنواره ساندنس به نمایش در می آید و چندی پیش به عنوان افتتاحیه جشنواره گوتنبرگ، مهمترین جشنواره کشورهای اسکاندیناوی؛ و به تبع آن انبوه مصاحبه های تلویزیونی و عکس های صفحه اول روزنامه ها با این عنوان جنجالی که یک فیلمساز با گذشته ای کمونیستی درباره دشمن سابقش یعنی ملکه ایران فیلم ساخته است…

تا اینجای کار ظاهراً همه چیز به خوبی و خوشی جریان دارد با این عنوان: فیلمی درباره تقابل دو دنیای دو زن که در نهایت به یک نقطه مشترک می رسند؛همسر شاه سابق ایران که در نگاه دوره کودکی فیلمساز، یک پری رویایی بوده که بعد به عنوان همسر شاه،به یک دشمن برای او به عنوان یک کمونیست مبارز تبدیل شده و امروز هر دو در تبعید هستند…

اما مشکل از آنجا می آغازد که به فیلم به عنوان یک اثر هنری- و فارغ از جنجال های پیرامونی - بنگریم. نتیجه مایوس کننده است اما: یک فیلم که همه چیزش را تنها مدیون سوژه اش است. فیلمساز از پیش همه هم و غم خود را بر راضی کردن فرح پهلوی بر ساختن فیلمی درباره او می گذارد؛ و در نتیجه موفقیت فیلمش را تضمین شده می داند و نیازی به پرورش ایده و تلاش برای ساختی حرفه ای تر نمی بیند؛ یا اگر می بیند، توانایی اش را ندارد. مثال روشن اش صحنه ای است که فرح پهلوی بر قبر لیلا پهلوی حاضر می شود: همه چیز مهیاست تا بهترین صحنه فیلم رقم بخورد. فرح پهلوی بغض اش می ترکد و گریه می کند. کارگردان بجای ثابت کردن دوربین بر صورت او و انتقال بدون واسطه حس این زن- اولین و تنها کاری که یک فیلمساز حرفه ای در چنین موقعیتی انجام می دهد- قطع می کند به دوربین دیگری از زاویه ای دیگر و این چندین بار دیگر در همین صحنه اتفاق می افتد تا تمامی ارتباط تماشاگر با این صحنه حسی را زائل کند.

همین نوع تدوین غلط و زوایای دوربین نه چندان درست، رفته رفته تمام فیلم را به زیر سوال می کشد، بخصوص که فیلمساز سوژه جذابش را فدای خود می کند، بدین معنی که در نهایت شخصیت اصلی فیلم خود فیلمساز است و نه فرح پهلوی! روایت دو زن با دو دنیای مختلف در گذشته و یک امروز مشترک- هردو در تبعید- آغاز شگفت انگیزی برای این روایت است، اما پس از آن، این موضوع به دغدغه اصلی فیلم تبدیل می شود، تا آنجا که فرح پهلوی کم کم به حاشیه کشیده می شود. این موضوع با نریشن های فیلمساز- درباره همه چیز- تشدید می شود و به تمامی فیلم را از شخصیت اصلی واقعی اش دور می کند. تمام صحنه هایی که فیلمساز رو به آب نشسته و در نریشن افزوده شده بر این صحنه ها، بارها و بارها از تردیدهای خود درباره ساخت این فیلم حرف می زند- تا آنجا که آن را به یک کلیشه تبدیل می کند- نمونه ای است از انبوه صحنه هایی که به راحتی می توانند حذف شوند.

در نتیجه فیلم هر جا به فرح پهلوی به عنوان یک زن نزدیک می شود و سعی دارد حس های او را با تماشاگر قسمت کند (مثل همه جاهایی که فرح پهلوی با فیلمساز شوخی می کند یا حرف های صمیمانه می زند:“یک روز با فرش قرمز سفر می کنی، یه روز در فرودگاه انگشت نگاریت می کنند” یا “اون موقع ها هواپیمای خصوصی داشتم، حالا با هواپیمای معمولی سفر می کنم، اما یه بار که کسی هواپیمای خصوصی می فرسته، خیلی می چسبه!” یا حتی وقتی فیلمساز از او درباره روابط خصوصی اش می پرسد) فیلم با تماشاگر ارتباط برقرار می کند،اما هرجا به نریشن ها و دعواها و تردیدهای فیلمساز درباره ساخت این فیلم بازمی گردد- و متاسفانه مکرر این اتفاق می افتد- با فیلم سردی روبرو هستیم.

فیلم اما دو موضوع اصلی و اساسی را هم فراموش می کند و نقصان اصلی فیلم درباره شخصیت ملکه سابق ایران را رقم  می زند: فیلمساز در دیدارهای مکررش حتی یک بار درباره علاقه های فرهنگی و هنری فرح پهلوی(که حاصلش انبوهی مرکز و اتفاق هنری  در ایران پیش از انقلاب است؛ از ساختمان موزه هنرهای معاصر تهران تا تئاتر شهر، از جشن هنر شیراز تا جشنواره جهانی فیلم تهران، و خرید دهها تابلوی ارزشمند از نقاشان مدرنی چون پیکاسو و جکسون پولاک- که امروز در انبار موزه هنرهای معاصر خاک می خورند) سوالی نمی پرسد(در حالی که به عنوان یک فیلمساز این موضوع می بایست اولین دغدغه او برای نزدیک شدن به فرح پهلوی و سوال درباره این اقدامات فرهنگی باشد؛ و حتی انگیزه اصلی برای ساخت فیلمی درباره ملکه سابق ایران)؛ و از سوی دیگر شایعه پر قوت علاقه های چپ فرح پهلوی و فعالیت هایش در جنبش هایی دانشجویی اروپا (که باز قاعدتا می بایست جزو مهمترین سوالات اولیه خانم پرسون به عنوان  یک مبارز سابق چپ باشد؛ که نیست و تنها دلیل اش تنها می تواند نبود تحقیق کافی از سوی فیلمساز درباره فرح پهلوی باشد).