رسانه نگار مرده

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

بی گمان این گزاره درست است که اقتدارگرایان بیش از همه اقشار جامعه از آگاهی رسانان و اهالی مطبوعاتی به معنای عام آن و روزنامه نگار و وب نگار به معنای خاص آن هراس دارند و رفتارشان با این صنف همانند سلطه جویان قدیم آمریکاست که معتقد بودند “سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است”.

به این دلیل است که در میان زندانیان سیاسی - عقیدتی روزنامه نگاران بیشترین تعداد را داشته و دارند و اگر هجوم سازماندهی شده به اقلیت بهائی نبود، باز تعداد روزنامه نگاران بازداشتی و زندانی ایران از همه بیشتر بود و گستردگی نگهداری آنان در زندان های گوناگون ایران بیش از هر قشر و صنف.

 شاید با همین شناخت بود که روز اول آزادی بهزاد نبوی وقتی با او تلفنی صحبت می کردم اولین توصیه و پیامش این بود که فلانی توجه داشته باشید که بهترین کار برای ما در شرایط کنونی “خفه شدن” است؛ هشدارش در زمان دیدارهای حضوری و در میان جمع هم همین بود و اشاره ای هم داشت به نامه ای که از زندان برای حسن روحانی فرستاده و در آن متذکر شده بود که شما آزادی زندانیان سیاسی را در اولویت کارهای خود قرار نده و بر حل معضل انرژی هسته ای تمرکز کن و بر حل سریع مشکل اقتصادی مردم تاکید.

 در یک دو ملاقات بعدی و همچنین در زمان دیدار حقوقدانان و کنشگران اجتماعی با دختران موسوی در سالگرد دوم خرداد، من هم این نکته را یادآور شدم که دیگر زندانیان سیاسی از جمله روزنامه نگاران و وب نگاران در بندهای اوین و رجائی شهر هم پیام مشابهی داشتند مبنی بر اینکه انتظار ندارند دولت تدبیر و امید اولویت کار خود را بر آزاد ساختن زندانیان در حصر و در بند قرار دهد. البته برای اینکه خیال بهزاد هم راحت شود به او گفتم که تمام ما “خفه خون” گرفته ایم و حرفی نمی زنیم و سانسور و خودسانسوری حرف اول و آخر را در فضای رسانه ای کشور می زند!

 آنچه نگفتم این بود که اهالی مطبوعات ایران برای حاکمیت و جریان تمامیت خواه حکم سیاه پوست و سرخپوست را برای نژاد پرستان و کوکلس کلان های آمریکا دارند که مرده اش بهترین هاست! همچنین فراموش کردم که بگویم اغلب وب نگاران و روزنامه نگاران هم چون وی، طرف حسابشان قاضی مقیسه است و حکم های سنگین معروف او. همان فرد شناخته شده ای که حکم های اعدام شرایط متفاوت دهه شصت را صادر می کرد و البته اگر پا دهد همچون ماه های ابتدایی پس از رویدادهای انتخابات سال ۸۸ ،همچون مورد آن دانشجوی عضو “انجمن پادشاهی ایران”، حاضر است برای هواداران جنبش سبز نیز حکم اعدام صادر کند.

حال از یک سو خبر می رسد که صبح روز شنبه “نیروهای امنیتی با حضور در دفتر هفته‌نامه تجارت فردا، صبا آذرپیک را بازداشت کرده و به نقطه ای نامعلوم انتقال داده اند” و از سوی دیگر احکام شگفت انگیز قاضی مقیسه برای وب نگاران علنی می شود؛ در مجموع ۱۲۳ سال زندان برای هشت فعال در محیط فیس بوک.

 اگرچه هنوز از نحوه بازداشت و ارگان دستگیرکننده صبا آذرپیک خبرنگار روزنامه اعتماد و وب نگار جوان فعال در فضای مجازی خبر موثقی منتشر نشده و مادرش در دادستانی تهران پیگیر مسائل اوست، اما مشخص است که پارسال فعالان شبکه‌های مجازی توسط “واحد سایبری اطلاعات سپاه پاسداران” بازداشت شده‌ بودند؛ افرادی نزدیک به واحد مشابه نیروی انتظامی که شهادت ستار بهشتی شاهکار آنها بوده است.

 به این ماجراها باید حکم جنجالی اخیر قاضی استان فارس را نیز افزود که از هول حلیم در دیگ افتاده و “مارک زاکربرگ”، مدیر و بنیان‌گذار فیس‌بوک را احضار کرده، هر چند که گویا زیر فشار قرار گرفته و منکر این اقدام خود شده و اخبار منتشره را تکذیب کرده است.

 او شنیده بوده که مسئولان عالیرتبه قوه قضائیه برای رئیس جمهور منتخب شمشیر از رو بسته اند و برای بی آبرو کردنش در میان افکار عمومی جهانی و بی اعتبار ساختنش در داخل، دست به هر اقدامی می زنند و از افزایش تعداد اعدام ها، پائین آوردن سطح مدارا با رسانه ها و بالا بردن میزان دستگیری روزنامه نگاران و تشدید مخالفت با آزادی فضای مجازی ابایی ندارند، اما لابد تشخیص نمی داده است که میدان بازی فردی چون او کجاست.

 شاید هم ناآگاهی او از حیطه ماموریت علت این امر بوده باشد، همچون سعید مرتضوی که در دورانی که “بهار مطبوعات” نام گرفت به “ایمیل”، “ریمیل” می گفت و در پی آن بود که روزی عکس در حال فعالیت مرا درون “سایت” بگیرند و در اختیارش نهند و زمینه ی بازداشتم را فراهم آورند. اوهم در ابتدای کار، سایت خبری را با سایت موشکی عوضی می گرفت و دکان و دستگاهی برای آن متصور بود و در پی پرونده ساختن برای نویسنده به دلیل فعالیت در سایت هایی چون “روز” ، “امروز” و “پیک نت”!

 همان وضعیتی که اکنون برای قاضی مقیسه هم توصیف می کنند. می گویند که در امور رسانه ای و فضای مجازی برای خودش یک پا علامه است، به گونه ای که “در دادگاه یکی از زندانیان سیاسی، از او پرسیده است که این استاتوس‌ها چی بود که ایمیل می‌کردی؟” یا “ ایمیل‌هایت را در لپ‌تاپ مخفی کرده بودی” ،…

 لابد به این دلیل است که افراد تازه کار طرف حساب اهالی مطبوعات هم به خود حق می دهند چون دزد با لباس مبدل وارد خانه مجازی مردم شوند و در آن دست به شنود و تعقیب و مراقبت بزنند و در شرایطی که چون احمدی نژاد که قطعنامه های سازمان ملل را کاغذ پاره ای بیش نمی دانست، آنان نیز قانون اساسی ایران را جزوه ای بی ارزش می خوانند و مفاد آن ، به ویژه اصول مندرج در فصل سوم در خصوص “حقوق ملت” را هیچ می انگارند و رئیس جمهور را در نظارت بر حسن اجرای این قانون هیچ کاره.

 شاید گناه از ما بوده است که به حسن روحانی پیغام داده ایم زیاد فکر زندانیان در حبس و در بند نباش و تصویب و اجرای “حقوق شهروندی” را در اولویت کارها و برنامه هایت قرار نده و تنها به فکر “آب و نان” شهری ها باش و “باغ و گاو” روستائیان!

 در این شرایط جریان اقتدارگرا آسوده خاطرمی تواند داغ و درفش بردارد و در دفتر مجله و در خانه هر وب نگار و روزنامه نگاری را دستگیر کند و ارتش تشکیل دهد و در فضای مجازی و محیط سایبر به “درون خلوت” و “حریم شخصی” افراد رخنه کند و بر اساس دست نوشته ها و پچ پچ های آنان پرونده تشکیل دهد و در نهایت حکم صادر کند؛ آن هم به اتهام هایی چون “ اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام، توهین به مقدسات و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی”.

نتیجه کار هم در این وضعیت روشن است: ۱۲۳ سال زندان برای ۸ کاربر فضای مجازی و صدور احکامی چون ۲۰ سال زندان برای “رویا صابری نژاد نوبخت” و “امیر گلستانی” یا “مسعود قاسم خانی” و “فریبرز کاردارفر” به ترتیب ۱۹ سال و ۹۱ روز حبس و ۱۸ سال و ۹۱ روز زندان.

 درست است که مصلحت جویانه “خفه” می شویم و محافظه کارانه “خفه خون” می گیریم و تن به “سانسور” و “خودسانسوری” می دهیم، اما چون این روزنامه نگاران و وب نگاران در حد توان از عزیزان در بند و حصرمان، از رهبران جنبش سبزمان می گوئیم و به دیدار بستگان زندانیان سیاسی- عقیدتی می رویم و در چارچوب قانون به نقد سیاست‌های حکومتی می پردازیم، شعر و ترانه‌های اعتراضی می گوئیم و در خصوص رویدادهای مرتبط با انتخابات سال۸۸ خبر و گزارش می دهیم؛ حال اقتدارگرایان و تمامیت خواهان هرچه دلشان می خواهد بگویند از جمله اینکه “رسانه نگار خوب، رسانه نگار مرده است!”