گفت وگو

نویسنده

گفت و گوی فرزاد حسنی با فرید زلاند:

من فرید زلاند هستم با امضای خودم!

 

نامش مترادف است با دهه طلایی موسیقی پاپ ایران.دهه ای که تعدادی از جوانان با فضایی که خودشان در رخدادنش تاثیر گذار بودند،توانستند کارهای درخشان و ماندگاری را رقم بزنند. کارهایی که امروز و با وجود نزدیک به چهاردهه از ساختنشان برای نسل دهه چهل تا دهه هفتاد همچنان شنیدنی و محبوب است.

فقط کافی است عناوین این ترانه ها را مرور کنید : - “شقایق “،”یاور همیشه مومن”،”نازنین”،”آهای مردم دنیا” 6،”آینه”،”چکاوک “و خیلی دیگر از کارهای ماندگار داریوش.- “محتاج”،”هزار و یک شب”،”ستاره دنباله دار “تو را نگاه می کنم”،”خانوم گل”،” گریز”،”عطر تو”،” مست چشات “،”گریه نکن” و…از ابی.- “مرهم “،”تو بزرگترین سوالی (پرسش)“، ” باران “، سزاوار “، شکایت ” از گوگوش .- “شانه هایت”،” پادشه خوبان”،”روزای روشن “، “یارب” از هایده - وخیلی از بهترین کارهای معین مثل “سفر ” و “پریچهر”، “ عشق من من و صدا کن ” و… دریک روز تابستانی نهم مردادماه ۱۳۳۴شمسی در کابل افغانستان بدنیا آمده است. خودش معتقد است خیلی خوش شانس است که پدرش هنرمند و موسیقیدان سرشناسی بودکه در رأس موسیقی رادیو افغانستان چهل و پنج سال خدمت کرد. پدرش یکی ازآوازخوانان وآهنگسازان مبتکربود و در طول دوران حرفه ای فعالیت خود علاوه بر افغانستان به بسیاری از کشورها مسافرت کرد و برنامه هنری اجرا کرد.

پدرش در سال1341 طی سفری به ایران با اجرای آهنگ زیبای “ساربان”، روی شعرسعدی، مخاطبان ایرانی به محبوبیت زیادی رسید و روزنامه کیهان آن روزگار نوشت :«روح سعدی با آهنگ ساربان دوباره زنده شد.»

 فرید زلاند درسال ۱۳۴۸شمسی بادردست داشتن بورس تحصیلی از وزارت فرهنگ و هنربه تهران آمد و مشغول تحصیل درهنرستان عالی موسیقی تهران شد.بعداز گذشت یک سال از نوازندگی پیانو به هارمونی آهنگسازی تغیررشته داد.

زلاند شاگرد اساتیدی چون فریدون فرزانه، یوسف زاده، مصطفی پورتراب، مرحوم مرتضی حنانه،مرحومه خانم خسروی بوده است.

در اوایل انقلاب زلاند ابتدا به لندن وکانادا می رود و در نهایت در آمریکا و شهر لس آنجلس مستقر می شود. دراواخر۱۹۸۰ وارد دانشگاه USC لس انجلس دانشکده موسیقی می شود و به مدت دو سال دررشته موسیقی فیلم به تحصیل می پردازد.

فرید زلاند آهنگسازی را درسال۱۳۵۰شمسی و در پانزده سالگی درتهران آغاز می کند و اولین آهنگ­های خود را روی ترانه­ای از اردلان سرفراز وبا صدای ستار بنام های “بهت” و “غزل” می سازد که با استقبال زیادی مواجه می شود.زلاند آشنایی با اردلان سرفراز در کوچینی را بعد از سفر به ایران دومین شانس بزرگ زندگی خود می داند.

در این گفتگوی نسبتاً مفصل تلاش کردم با زلاند به عنوان یکی از نسل اولی های تأثیر گذار موسیقی پاپ به بررسی و کنکاش بخش های مختلف موسیقی پاپ در گذشته و حال بپردازم تا در نهایت از دل این گفتگو و مرور گوشه هایی از دیدگاه های او،بخش هایی از معضلات و مشکلات موسیقی پاپ امروز ایران را بررسی کنیم و امیدوارم این گفتگوها را با اهالی موسیقی ادامه دهم و نتیجه کار برای کارشناسان و اهل فن در عارضه یابی موسیقی امروز ایران مؤثر باشد.

 

شما از یک خانواده هنرمند برخاستید پدرتان “جلیل زلاند” و مادرتان “سارا زلاند” هر دو سال­های سال درزمینه موسیقی افغانستان فعال بودند.در ابتدای گپ و گفتمان می خواستم کمی در مورد فعالیت­های موسیقیایی پدرومادرتان صحبت کنید.

فرید زلاند : پدرم جلیل زلاند را به نوعی می توان گفت بنیانگذار موسیقی به شکل نو درافغانستان است. مادرم نیز فعالیت هایی درزمینه موسیقی داشت اما این فعالیت ها زیاد قابل توجه نبود چرا که به خاطر ذهنیت بسته آن روزگار امکان فعالیت به صورت زیاد وجود نداشت و حساسیت هایی روی آن وجود داشت. برای همین اندک فعالیت های موسیقیایی مادرم نیز پدر پیش قدم شد.

ارکستر موسیقی افغانستان را اولین بار پدر من تشکیل داد و در آن ارکستر شاگردان زیادی را تربیت کرد.پدرم،در حیطه خوانندگی در هندوستان به لقب “ آواز طلایی ” و در ایران و تمام خاورمیانه اورا به عنوان استاد مسلم و تأثیر گذار آواز می شناختند و از نظر آهنگ­سازی، آهنگ­ساز بسیار قابل و فوق­العاده ای بود و خوب از این نظربا داشتن چنین پدری، کودک خوشبختی بودم و درسم را خوب خواندم و بعد برای ادامه تحصیل در رشته موسیقی و درهنرستان موسیقی،درنوجوانی ( دوازده سالگی) به ایران آمدم

در حقیقت می توانم بگویم پدرم باعث شد از دوران کودکی و نوجوانی گوش سپردن به موسیقی را یادبگیرم و به آن علاقمند شوم و مهم تر از همه اینکه کار موسیقی را درست انجام دهم.

 

برای این که به شما بورس تحصیلی در ایران اعطا بشه، پدرتان تأثیر گذار بودند؟

خیر. در آن زمان در افغانستان، در یک ارکستر کوچک و به همراه چند نوجوان دیگر فعالیت داشتیم و من حدودا دوازده سال داشتم. در همین مقطع یک پیشنهاد بورسی از دولت ایران و 4 یا 5 پیشنهاد بورسیه از دولت شوروی سابق به دولت افغانستان رسید که متولیان امر خودشان 6 نفر را برای اعطای بورس انتخاب کردند و من نیز خوشبختانه یکی از آن شش نفر بودم و برای تحصیل در رشته موسیقی انتخاب شدم.من اولین نفر بودم که انتخاب شدم و اسمم برای ایران درآمد و برای تحصیل به ایران آمدم و بعد ماندگار شدم و درسم را تمام کردم.

 

از پنج یا شش نفری که بورس به آنها تعلق گرفت کس دیگری هم در سال های بعد در موسیقی سرشناس شد؟

بله یکی از دوستان همدروه من الان ارکستربرلین را در اروپا رهبری می کند.

 

اولین بار در چه سنی آهنگسازی رو شروع کردید و با چه خواننده­هایی کار کردید؟

با ستار آهنگ “بهت” و “غزل” رو کار کردم و جالبه بدونید که آن موقع 15 سالم بود و با حمایت دوست خوبم اردلان سرفراز این اتفاق مهم میسر شد.

برادران و خواهران شما،سهیلا و شهلا و وحید هم به صورت حرفه­ای درزمینه موسیقی فعالیت می­کنند. سئوالم این است که آیا در زمینه موسیقی افغان و در افغانستان فعالیت می­کنند یا این که فقط در امریکا فعالیت می­کنند؟

خیر.ایشان در امریکا ساکن هستند و در همینجا در زمینه موسیقی فعالیت می­کنند و در حال حاضر یک مقداری کم کار شده اند ولی روی هم رفته برنامه ها و کنسرت هایی را برای افغان های مقیم اینجا برگزار می کنند.

 

ولی آلبوم حرفه­ای ندارند آهنگ­های قدیمی رو بیشتر بازخوانی می­کنند درسته؟

چرا آلبوم دارند. آلبوم جدید وحید برادرم چندین سال پیش به بازار عرضه شد.وحید برادرم خواننده بسیار خوبی است ولی کارش به در روندی قرار ندارد که زندگیش از طریق این مسئله بگذرد.اما برای خواهرم “ شهلا ” هم چند وقت پیش دو آهنگ ساختم بنام “ دخت افغان ” و “تمنا”.

 

خودتان هم تا کنون به عنوان خواننده فعالیت ­کردید؟

من هیچ­وقت در زندگیم نخواندم، چون خوانندگی کار و دغدغه من نبوده و همیشه دوست داشتم آهنگ­ساز باشم، دوست دارم فقط برای زبان فارسی آهنگ­سازی کنم و به طور کلی من خودم را مقید به این مسئله تفکیک موسیقی ایرانی و افغانی و تاجیک نمی دانم و برای من زبان فارسی خیلی مهمه.

 

شما از موسیقی افغانستان با موسیقی ایران پیوند خوردید و بسیاری از ملودی­های افغانی هم وارد موسیقی کردید.آیا فکر می کنید در این کار موفق بودید یا خیر؟

به نظر من سئوال شما از بیخ و بن سئوال اشتباه است.من وقتی که به ایران آمدم واسه همین نکته که اشاره کردید، حساسیت­هایی وجود داشت. حساسیت هایی مثل اینکه ملودی افغانی تو وجود من هست، که هست، اما اگر شما به “شقایق” یا “یاورهمیشه مومن” و کارهای دیگر من دقت کنید متوجه خواهید شد که تمامش در دستگاه­های ایرانی ساخته شده است.

من بسیار مسئله ایرانی ساختن را رعایت کردم، اما اون مزه­ایی که در ملودی­های من وجود دارد، این چیزی است که به طور ناخواسته وجود دارد، اما شما فکر نکنید از سن 12 سالگی می شود موسیقی افغانستان رو وارد ایران کرد.

شما وقتی به خوزستان می­روید، عربی آنجا گوش را نوازش میدهد. اگر سمت افغانستان بروید موسیقی افغانی گوشتان را نوازش می دهد؛ اما به یک نکته مهم توجه داشته باشید که در موسیقی امروز موسیقی spanish،عربی، افغانی، هندی و ایرانی درهر جایی که شما فکر کنید برای خودش یک ترکیبی درست شده که به عنوان موسیقی جهانی یا world music معروف شده و با همه دنیا کار می­کند، مثلاً شما می­بینید خواننده اروپایی می­آید یه کاری انجام می­دهد و در آن از” تبله” استفاده می­کند، که یک ساز هندی است، یا از تاراستفاده می­کند که یک ساز هندی است. الان در بعضی از موسیقی­های سنتی ایرانی می­بینم که از سازهای هندی و یا سازهای افغان مثل رباب استفاده می کنند که در افغانستان معمول است. اما این که شما می­گویید من ملودی های افغان را وارد موسیقی ایرانی کردم باید بگویم خیر اصلا به این صورت نبوده. من از 12 سالگی به ایران آمدم و تحصیلات عالی موسیقی را در ایران گذراندم و تمام دستگاه ها و ردیف های موسیقی ایرانی رو تا اندازه­ای که می باید مطالعه کردم و درباره آنها می­دانم.

 

از آنجایی که فضای موسیقی افغان توی این چند سال یک مقدارباز شده، قصد همکاری با سرزمین پدری ندارید؟

من ارتباط موسیقیم فقط از طریق کسانی است که می­توانم روی کارشان حساب کنم و اینها هم همانطور که پیشتر گفتم وحید برادرم و شهلا خواهرم هستند.خواننده­هایی که امروز در موسیقی افغانی فعال هستند و آنها را می­شناسم،پیش زمینه هایی دارند زیاد برایم خوشایند نیست، از من چندین بار تقاضا شد که به افغانستان بروم اما با وضعیتی که افغانستان دارد این کار میسر نیست.شما می­دانید در افغانستان وضعیتی پیش آمده که دنیا به آنجا کمک می­کند و متآسفانه کمک ها آنجایی که باید برسد، نمی رسد، و مردمی بسیار گرفتار ومحتاج هستند و فکر نمی­کنم که موسیقی در حال حاضر به درشان بخورد و کارایی داشته باشد.اما اگر خواننده درستی باشد، چرا کار نمی کنم، همین چند وقت پیش خواننده ای تاجیک به نام “صدرالدین” پیش من آمد و گفت من دلم می­خواهد از شما آهنگی برای خواندن داشته باشم و شرایط همکاری میسر شد و در نهایت من آهنگی به او دادم.

 

مثلاً چرا با خواننده ای مثل “فرهاد دریا” کار نمی کنید که بین افغان ها خواننده مشهوری است؟

من نسبت به ایشان و موسیقیشون آشنایی ندارم.

 

شما در امریکا در رشته آهنگ­سازی فیلم تحصیل کردید.آیا تاکنون در حوزه ساخت موسیقی فیلم فعالیت داشتید یا خیر؟

متأسفانه هیچ­وقت فرصتی پیش نیامد که برای فیلمی آهنگ بسازم.بسیار زیاد علاقمند به این کار هستم و از کارگردانان ایرانی هم که باهاشون ارتباط دارم،پیشنهاداتی دارم.

 

تا به حال و در مجموع در طول این چند دهه کاری، چند آهنگ ساخته اید؟

من حدود 200 تا آهنگ در این چند دهه ساخته ام و می توانم با قاطعیت و جرئت بگویم ، 70درصدشان موفق بوده و اون 30 درصد مابقی هم مورد پسند مردم قرار گرفته بوده و در زمان خودش شنیده شده است اما من سعی می کنم در مورد گوش مردم واقع بین باشم.

 

به نظر شما ترانه در آهنگ­سازی چقدر موثراست؟ آیا شما باید از نظر روحی با ترانه ارتباط برقرار کنید که آهنگ بسازید یا نه، با هر ترانه­ای این قابلیت و قدرت را دارید که آهنگ بسازید؟

من تا با ترانه رابطه برقرار نکنم نمی توانم رویش آهنگ بسازم. داستان کوچکی را برایتان تعریف کنم: یادم است زمانی روی شعری کار می­کردم و با خودم کلنجار می رفتم و حواسم نبود یک دفعه دیدم پدرم پشتم ایستاده و گفت: «چکار می کنی؟» گفتم: «دارم رو این شعر کار می­کنم و می خواهم برایش آهنگ بسازم.» پدرم گفت:« شما آهنگ نمی­سازی، شما دارید با این شعر دعوا می­کنید.»

بعد بهم گفت که:« بابا جان به عنوان یک آهنگساز وقتی که شعری را می­گیری باید احساس کنی که خودت آن را سروده ای، وقتی احساس کردی که خودت گفتی و توی اتمسفر شعر قرار گرفتی و کاملا احساس کردی که اگر قرار بود شاعر باشی این شعر را دقیقا همینگونه می سرودی و در واقع احساس کردی که ترانه و شعر مال خودت هست آنوقت روی آن کار کن.این کار باعث می شود که خواننده هم روی آهنگ تو با همین حس و حال کار کند و در نهایت نتیجه کار شنیدنی شود و مقبول. »

بنابراین من تا با شعر و ترانه­ایی ارتباط برقرارنکنم نمی توانم روی آن کار کنم. بیشتر آهنگ­های من روی ترانه­هایی بوده که کاملا با آنها ارتباط برقرار کردم وبسیار به ندرت و کم بوده که روی آهنگ ساخته شده از من کسی ترانه ای بگوید.

 

شما با خیلی از خواننده­های ایرانی فعالیت و همکاری داشتید به نظر خودتان بهترین همکاری را با کدام خواننده ایرانی داشتنید؟

من بهترین کارهایم را با خیلی از خوانندگان ارائه کرده ام که اتفاقا از نظر مردم جزو بهترین کارهایشان بود. کارهای خوبی با داریوش،هایده،معین،گوگوش و ابی داشتم.در مجموع من فکر می کنم یک آهنگ­ساز، باید خیاط خوبی باشد یعنی لباس یا در حقیقت آهنگ را متناسب با شخصیت صدای خواننده و کلاً شخصیت وجودی خواننده بدوزد و البته و صد البته دقیق هم بدوزد.اگر این اتفاق بیفتد خود به خود کار ماندگار می شود اما اگر به هر دلیلی این لباس گشاد یا تنگ باشه، تکلیف روشنه.با علم به همین نکته است که فرضا من برای معین “برای دیدن تو از حادثه­ها گذشتم،” یا مثلاً “پریچه”را ساختم و برای هایده “پادشه خوبان”یا “روزهای روشن” را.اما مثلاً وقتی سراغ کار با ابی، گوگوش یا داریوش می­روم خود به خود،کار پاپ­تر می شود یا مثلاً شما اگر نگاه کنید من آهنگی ایرانی مثل “شانه­هایت” را برای کس دیگری مثل گوگوش نساختم، برای ابی هم چنین آهنگی نساختم.

 

این بر می­گرده به کاراکتر خواننده؟

آهنگ­سازهایی که آهنگ می­سازند و مثل سبد پرتقال می گذارند جلوی خواننده و می­گویند کدامشان را انتخاب می­کنید، دست­فروشی بیش نیستند. آهنگ­ساز باید بسازد، به صورتی­که خواننده بتواند به خوبی از اجرای آن بر بیاید، من وقتی­که آهنگی بسازم، اگر آهنگی قرار باشد تقاضا شود و یا خواننده­ای از من تقاضا می­کند که آهنگ می­خواهم یا آلبوم می­خواهم، ابتدا صدایش را می­شنوم و بر اساس کاراکترش آهنگ می­سازم و دیگر ایشان به من نمی­گوید چی بساز.

بعضی اوقات می­گویند، خواننده­ها انتخاب خوبی داشتند. نه این انتخاب اینها نیست، همیشه انتخاب کار آهنگ­سازهایی مثل مرحوم واروژان، مرحوم بابک بیات خدابیامرز بوده که نتیجه کار موسیقی های شنیدنی از کار درامده و نه خواننده.

من شوخی با این کار ندارم. همین چند وقت پیش دیدیدیم آقایی که برنامه ای به نام “زیر ذره­بین” درست می­کند،برنامه بامزه­ای نشان داد. او در این برنامه کاریک سری آهنگ­سازهای جوان را نشان داد و یکی یکی کارهایشان را گذاشت و نشان داد که از یونانی، ترکی، روسی و کلا از هر جایی که دلشان خواسته، ملودی ها را برداشته اند و مثلا آهنگ ساخته اند و حتی یک نقطه را این ور و آنور نکرده اند که حالا پیش خودمان بگوییم که مثلا یک نوآوری به خرج داده اند.

 

در این پانزده سال اخیر آهنگهای طلایی و جاودانه دهه 50 و 60 را که تو ذهن خیلی ها ماندگار شد را دیگر نمی­شنویم. به نظر شما مشکل در ترانه است یا خواننده یا آهنگ­ساز؟

این سئوال شما سئوالی است که اگه 10 یا 15 سال دیگه هم بپرسید خواهید گفت چر این آهنگ­هایی که امروز تولید می­شوند را دیگر نمی شنویم.

از کسایی که کارشون درسته، 15 سال دیگه شما باز می پرسید و مثال می زنید چرا چیزی مثل فلان آهنگ تولید نمی­شود. کار وقتی تاریخ مصرف نداشته باشد، خود به خود ماندگار می شود.

من مثلاً راجع به خودم می­گویم، من مثلاً کارایی در این پانزده سال اخیر انجام دادم که به نظر خودم و خیلی از مخاطبان موسیقی، کارهای بسیار خوبی بودو در مورد خودم مثلاً 15 سال دیگه شما خواهید گفت که فرید زلاند شما چرا آهنگی مثل”چکاوک”یا “ آواز پری­ها” یا “نترسون”یا “تقویم”، “ سزاوار”، “شب بی من ” و… رو کار نمی کنید.

زمان همه چیز را مشخص می کند. شما در حال حاضر نمی­توانید تشخیص بدهید که این برهه از زمان کار ماندگار است یا خیر و گوش ها باید بازتر بشه و اینها رو بشنوه و بیشتر تحقیق کنه.

 

کارترانه سراهای امروز را چطور می­بینید؟ از لحاظ کیفیت، در چه حدی هستند؟ به خصوص ترانه­سرای جوانی که تو چند سال اخیر فعالیت دارند و حتی با خوانندگان بزرگ ساکن خارج از کشور هم همکاری می کنند؟

بله یک سری ترانه سراهای جوان اخیرا کارهای خوبی را ارائه داده اند که به نظرم جرقه های خوبی است و اخیرا کارهایی را می شنوم که دوست دارم اما به نظرم اکثر ترانه سراهای جوان سعی می کنند همچنان از روی بغل دستی خود یا گذشتگان نگاه کنند یا از روی کار یکدیگر.برای اینکه موضوع روشن شود سعی می کنم مثالی بزنم اگر در حال حاظر هشتاد در صد ترانه هایی که از داخل ایران به هر نحوی منتشر می شوند را کنار هم بگذارید فکر می کنید که ترانه سرای هر هشتاد درصد، یک نفر است در صورتی که هر کدام آن­ها یک ترانه سرا دارد که بدون در نظر گرفتن فاکتور های منحصر به خود و تنها با نگاه کردن به دست بغل دستی خود ترانه ای را نوشته. در اکثر این ترانه ها کلمه ها نماینده ارزش مفهومی خود نیستند و تنها با یک انشا طرف هستید که با داشتن وزن و قافیه قرار است ترانه باشند.
بگذارید مثالی بزنم.در سال ها قبل دوست عزیزم شهیار قنبری ترانه ای بنام “کولی” نوشت و در آن ترانه از کلمه “ گیتار” استفاده کرد که با توجه به موتیف کلی ترانه عملا این کلمه در رابطه تنگاتنگ بود اما بعد از آن هزار ترانه دیگر منتشر شد که انواع و اقسام ساز ها به آن راه پیدا کرده بود بی آنکه هیچ ارتباطی به اصل ترانه داشته باشد و یا هزارن مثال دیگر!

 

خوب مشکل کار را در کجا می بینید؟در محتوایی که ترانه سرا برای کار انتخاب می کند یا در تقلید؟

من اعتقاد دارم ترانه سرا نباید به بغل دستش نگاه کند و سعی کند از روی او بنویسد.ترانه سرا باید از چکیده مغز خودش کار را خلق کند.یک نکته مهم دیگر اینکه ترانه سرا ابتدا باید شاعر باشد تا بتواند با نگاه شاعرانه خودش ترانه ای رو خلق کنه که نماینده ادبیات و نگاهی عمیق به جهان خودش باشه.

و اما این محیط و جو بینابینی که الان من می­بینم یه مقدار ببخشید من کلمه رو استفاده می­کنم، رواج “هوچی­گری”است که متاسفانه بین اهالی موسیقی و از جمله ترانه سراها به شدت در حال گسترشه و از دل این اتفاق نفی یکدیگر و حرف های پشت سر و کدورت بوجود می آید و در حقیقت حاشیه بیشتر از متن شده و اهالی موسیقی بیشتر از اینکه به کار خودبپردازند بیشتر در حاشیه می روند.

آهنگی که شما می­خوانید یا می سازید یا ترانه­ایی که می سرایید به خودت مربوطه، هیچ­کس به شما نمی­تواند بگوید تو الان این کار را خراب کن یا خوب کن! و در نهایت هم مردم تصمیم می­گیرند این ترانه را گوش کنند یا خیر نه من، نه شما، نه کس دیگه­ایی.

 مردم خوب می­دانند کی ترانه ای را گوش کنند و زیر لب زمزمه کنند و چه کسی را تشویق کنند، بله ترانه هایی هستند که مثلا می­گویند “تو که چشمات خیلی قشنگه!“، اما خوب مردم از این کارخوششان آمده و در مقابل با نگاه و بینش من همخوانی نداره و من فکر می کنم این کارها،چیزهایی است که یک مدت می­آید و زود فراموش می شود و ماندگار نیست، مثل یک علف یا سبزه­ای است که در کنار گل­ها، سبز می­شود، اما با یک سرما و گرما از بین می­رود. اینجور کارها یک مدتی معروفی می­شوند و زود هم می­روند.

ما خواننده هایی داریم که ترانه های زیادی رو خواندن اما با همان خواندن اول و سال­های اول خوانندگیشان معروف و مشهور شدن و در اذهان باقی ماندند.مثال می­زنم. من این شخص رو خیلی دوستش دارم، خواننده بسیار خوبی است.خوب ایران هم آمده :آقای حبیب و ترانه “من مرد تنهای شبم”.همه حبیب را به اسم این ترانه می شناسند.

 

همکاری بین ترانه سرایان داخلی و با آهنگسازان و خواننده های خارج از کشور چگونه شکل گرفت؟

ببینید تصور نکنید که این اتفاق یکسویه است. مسئله­ای که الان و در چند سال اخیر با آن مواجهیم این است که کسانی ترانه می­گویند برای این طرف و عده ای هم بر عکس از این طرف برای داخل کشور کار می فرستند بنابراین فکر نکنید که جریان همکاری ترانه سرایان و آهنگسازان یک طرفه است بلکه طبق تقاضا در بازار یک جریان دو طرفه بین داخل و خارج از کشور وجود داره( و البته تر من به شدت مخالف این نحوه مرز بندی و تقسیم اراضی هستم! ).حالا گرفتاری اونجا درست میشه که این همکاری بدون رعایت قواعد و اصول حرفه ای صورت می گیره.مثلاٌ می بینیم که یکی شعری مجانی می­دهد به فلان خواننده ساکن خارج از کشور آن هم با هزار اصرار و التماس و بعد از مدتی خودش طلبکار می شود و در نهایت بین آهنگساز و خواننده و ترانه سرا یک کدورت ایجاد می شود.

شاید در ابتدا صورت مسئله جور باشه و همه چیز به هم بخوره، ترانه سرا می خواد معروف بشه،خواننده می خواد ترانه مجانی بگیره اما یه چیزی این وسط رعایت نمیشه و اون هم، اصول حرفه ای کاره و نتیجه اینکه اینجور همکاری ها زیاد دوام نمیاره. ترانه­سراهایی در داخل کشور هستند که آنجا کارهای خوبی را انجام می دهند و با رعایت اصول حرفه ای کار می کنند برای مثال آقای “کوروش سمیع”ی یک ترانه­ای برای فرستاد با عنوان “شب بی­من بودنت خوش” من این ترانه را بسیار دوست داشتم و با آن ارتباط برقرار کردم و گوگوش هم این ترانه را خواند و به اعتقاد من از کارهای بسیار خوب خانم گوگوش در آلبوم “حجم سبز”هست. تا جایی که خبر دارم این ترانه سرا تازه گی از ایران خارج شده تا جایی تو اروپا زندگی کنه.

 

در نهایت شما برای ترانه سرایان و آهنگسازان جوان چه توصیه ای دارید؟

حرف آخر در مورد این سئوال اینکه نصیحت من به ترانه سراها و آهنگسازان به عنوان کسی که یک پیراهن در این کار بیشتر پاره کرده، این است که شما بغل­دستی­تان را نگاه نکنید، و سعی کنید در کار امضای خودتان را پیدا کنید و اگر اینگونه باشد آن­موقع ترانه­سرایی حرفه ای و درست هستید.شما باید سعی کنید کار خودتان را بکنید و به کس­ دیگه­ای کاری نداشته باشید این دشمنی­ها و این داستان­ها را هم فراموش کنید، و بپردازید به کاری و چیزی که بتوانید مردم را از هنر ناب خودتان سیراب کنید.

 

پس جای امیدواری می­بینید که ترانه­سراهای جوان بتوانند موفقیت ترانه­سراهای نسل اول را تکرار بکنند و به اون حد و مرز برسند؟

هرکس رنگ و بوی خودش را دارد.باید به این مساله به صورت واقع بینانه ای نگاه کرد. شما مطمئن باشید که “ شهیار قنبری” دیگری به وجود نخواهد آمد، “ایرج جنتی عطایی” دیگری و “اردلان سرفراز” دیگری نیز به وجود نخواهد آمد، حتی ترانه­سراهای امروزی که در ایران کار می­کنند و نسبتاً موفقندهم همینطور.بعدها نظیر آنهاهم نخواهد آمد. هرکس رنگ و بوی خودش را دارد.

ما در کار پس از سال­ها مشقت و زحمت حالا می توانیم مدعی باشیم که امضای خودمان را پیدا کرده ایم. خوب وقتی که من امضای خودم رو پیدا کردم باید فقط با خودم مقایسه بشوم. حالا اگر یک نفر بخواهد شعر من را، آهنگ من را نقد کند یا راجع به آن نظری بدهد و حرفی بزند، نظر شخصی اش را گفته.

حالا ما اغلب آدم­هایی هستیم که نقدپذیر نیستیم. اگه یه نفر بیاد بگوید: “آقا شما آهنگتان خوب نبوده”، من احتمالا باید بگویم : “آقا این چه حرفی است که می­زنید من چنین و چنان هستم.”

من معتقدم اگر واقع­بینانه و باصداقت و از در محبت و راستی،با یکدیگر برخورد کنیم خیلی بهتر است، اگر انتقادی هم داریم،مستقیم و شفاف و بدون هرگونه پیچاندن بگوییم.مثلا ممکنه یک نفر بیاد و به من بگه آقای فرید زلاند آهنگی که ساختی، آهنگ خوبی نبوده، من می­گویم: این نظر شما بسیار برام مهمه، اما تو خلوت خودم راجع به نظر شما باید فکر کنم. که اگر شما درست می گویید خودم رو اصطلاح کنم و اگر شما درست نمی گویید به راه خودم ادامه خواهم داد.و در نهایت تصمیم گیرنده آخر من هستم، شما نیستید.هر هنرمندی که کار می­کنه، به کارش اعتقاد داره.

من از سازندگی شخصی و بر اساس توانمندی صحبت می کنم و به این نکته اعتقاد ندارم که فلانی می­تواند، ایرج جنتی فردا بشود.معلومه که نمی تواند ایرج جنتی شود اما می تواند قلم و کاغذ به دست بگیرد، خودش باشد.

 

وضعیت تولید آلبوم های موسیقی در خارج از کشور به چه صورتی است؟آیا این کار آنجا رونق دارد؟

موسیقی در حال سقوط است، در جایی که شما از یک آلبوم تولید شده هزارنسخه را هم نمی توانی بفروشی دخل و خرج نمی خواند.

شما قرار نیست بیایید با هزینه­های سنگین استودیویی تنظیم و موزیسین و ترانه­سرا و آهنگ ساز که وقتی همه را جمع کنید، رقم سنگینی می­شود،آلبومی تولید کنید و به بازار عرضه کنید و کسی آن را نخرد.

 

شما سال­ها خودتان توی یکی از شرکت­های موسیقی فعالیت داشتید.با این توضیحاتی که دادید می­خواهم ببینم که فعالیتهای چند تا شرکت محدودی که در خارج از کشور در در زمینه موسیقی فعالیت می­کنند چطوربوده­وچگونه تا کنون دوام آورده اند چون به قول شما هزینه­های تولید و آمار کم­فروش با هم هماهنگ نیست؟

اون شرکتی که می گویید من در آن فعالیت می کردم، مربوط به سال ها پیش است و الان مدت ها است که بسته شده ولی با همان اسم و رسم از طریق دیگری مشغول فعالیت است. بله من آهنگ را می­سازم،شاعر هم شعرش را می­گوید، تا به دست شما برسد به هزینه زیادی احتیاج دارد. این شکست آلبوم ها هم بخش زیادی اش به خود ما بر می گردد و اینکه ما هنوز اخلاق این را پیدا نکرده ایم و ما نمی­توانیم یک سی­دی اصل و اورجینال را با 10-12 یا 14 دلار بخریم و استدلالمان هم این است که ما از این آلبوم فقط دو سه تا اهنگ را دوست داریم.اما خوب این را هم رعایت نمی کنیم. ما الان امکان این را داریم که از طریق سایت “آی تونز” هر آهنگی را که دوست داریم به قیمت 99سنت بخریم اما همین کار را هم نمی کنیم و سعی می کنیم از سایت های مختلف و بدون رعایت مالکیت معنوی کار را دانلود کنیم و نتیجه این می شود که دخل و خرج موسیقی از راه تولید آلبوم نمی خواند و خیلی از خواننده های مطرح ما فاصله ارائه آلبوم هایشان بیشتر و بیشتر می شود چون واقعا صرف نمی کند.

 

شرکت­های تولید موسیقی در این دو، سه سال اخیر وارد فعالیت کنسرت­گذاری و تولید کلیپ و آلبوم با دریافت هزینه و این­جور چیزها شدند، به نظر شما این راهکار خوبی برای دوام و بقا در این بازار است؟

بله می دانم البته این مورد که می گویید چند نفری بیشتر نیستند.مثلاً من شرکت “ترانه” را ندیدم بیاید کنسرت بگذارد، شرکت “کلتکس” را ندیدم که کنسرت اجرا کند حتی شرکت “آونگ” سابق که من حدود 10 سال است از آن جدا شده ام نیز این کار را نمی کرد ولی حالا در این اوضاع وارد این حوزه هم شده اند و در کنار تولید آلبوم برای خوانندگان داخلی،وارد مارکت برگزاری کنسرت هم شده اند.

 

آیا این شرکت ها تولیدات خوب و کیفی هم دارند و با این کار می خواهند ضرر و زیان ناشی از هزینه های تولید را جبران کنند یا این کار صرفا از منظر اقتصادی قابل بررسی است؟

نه بحث صرفا تجاری است.ماحصل هیچکدام از این کنسرت گذاشتن ها به تولید یک آلبوم خوب منجر نشده است.امروزه هیچ کدام از خوانندگان معروف مثل داریوش و ابی و خانم گوگوش که پیش از این سالی حداقل یک­ آلبوم بیرون می دادند، الان دیگر سه چهار سال یکبار کار بیرون می دهند.

 

دلیل این اتفاق را عدم حمایت مردم از موسیقی می دانید یا ضعف تولید کنندگان؟

واقعیت این است که تولید تقریبا به صفر رسیده، و این بسیار نگران کننده است. در هیچ جای جهان شما نمی­بینید که اینقدر مردم به صورت های مختلف درباره موسیقی نظر بدهند.شما سایت­هایی مثل رادیو جوان بروید،مردم به کار گوش می دهند و خیلی راحت توهین می­کنند، اصلاً می­گویند آقا این ویدیو خراب بود این هم خوب بود و این اتفاق در حالی صورت می گیرد که برای گوش کردن آهنگ و دیدن کلیپ حتی یک سنت هم خرج نکردند.

در اینجا همین اتفاق در امریکا و اروپا وتمام جهان موضوع مالکیت معنوی و کپی رایت کاملا تعریف شده و همه آن را قبول دارند حتی در همین دبی که در نزدیکی ایران هست شما نمی توانید دانلود غیر قانونی انجام دهید وشما رو به خاطر این خلاف حتی ممکنه دستگیر کنند.

 

با این وصف شما چطور تا کنون در این نوع مارکت دوام آورده اید؟

آفرین به ما که اینقدر پرروییم. اینقدر طاقت داریم و اینقدر به کارمان عشق داریم، و به خاطر این عشق است که مشکلات مالی این کار تا به امروز نتوانسته کل این جریان را از بین ببرد. مسئله این است که یک فرآورده موسیقیایی یک سری مخارجی رو برای ما دارد و در خیلی از موارد ما از مخارج مربوط به خودمان گذشت کرده ایم و حال اینکه در دنیای حرفه ای اینگونه نیست. من باز مجبورم یک مثال دیگر بزنم.چند سال پیش سال80-81 من همسایه آقای لاینارریچی آهنگساز مشهور بودم و برحسب اتفاق ایشان را می­دیدم، ایشان در طول فعالیت حرفه ای خودشان دو تا آهنگ ساخت،یکیشون Endless Love بود که “دیانا راز” خونده و دیگری کاری به نام Lady که به خواننده دیگری داد و بعد از آن هم دو سه تا کار دیگر کرد که مورد توجه قرار گرفت.این آقا با این 4-5 تا آهنگ زندگیش الان عوض شده و خونه­اش کنار آقای ریگان توی بلراست که جای معروفی است و زندگی خوب و مرفهی دارد. نکته غم­انگیز این است که من 200 تا آهنگ ساخته ام که به قول خیلی ها بیش از 120 تا از آنها موفق هستند و تمام مردم هم آنها را می پسندند اما با در نظر گرفتن شرایط در این کار متوقف شده ایم و نمی توانیم کار جدید تولید کنیم و عملا در یک آهنگ خرج آهنگ­ساز، ترانه سرا، نوازنده و تنظیم­کننده تامین نمی شود.

 

پس الان توی وضعیت فعلی که توصیف کردید شما خودتان به عنوان آهنگ­ساز و یا همکارانتان با این وضعیتی نمی توانید به این شغل به عنوان یک شغل حرفه­ای که تامین کننده نیازهای عادی زندگیتان باشد نگاه کنید؟

زلاند: من تاکنون تنها فعالیتم در حوزه موسیقی بوده وبه طورجدی تاکنون دنبال این موضوع را نگرفته ام که کار دیگری را هم کنار این کار داشته باشم،با اینکه زندگی خانوادگی من طوری­ست که می­توانم این کار را بکنم. با داشتن خواهر و برادر و خانواده می­توانم دست به کارهای دیگری هم بزنم ولی تا الان که با شما صحبت می­کنم، این طاقت رو داشتم و با همین وضعیت تاجایی که در توانم بوده ساختم و ایستادگی کردم اما نمی دانم که قرار است این وضعیت به کجا ختم شود!

 

وضعیت درآمدی دیگر همکاران شما در آنجا به چه صورتی است؟ به هر حال توی این چند سال اخیر راه­های دبی و ترکیه که باز شد یک مقدار درآمد خواننده­ها توی چند سال اخیر بالا رفته، انتظار این بود که تأثیراین گردش مالی و منافع آن برای عناصر پشت صحنه کار، یعنی برای آهنگ­ساز و ترانه­سرا هم ایجاد بشود ولی اینجور که شما می­گویید ظاهراً اینطور نیست؟

زلاند: خودتان به سئوالتان جواب دادید، به خاطر این که چهارتا برنامه دبی و ترکیه که آقای ابی و یک سری دیگر از بچه­ها توسط تعدادی کنسرت گذار روی صحنه می روند اتفاق خاصی رخ نمیدهد.

این اتفاق ها در نهایت اثر آنچنانی برای تولید موسیقی ندارد و خواننده­ها به اصطلاح دو یا سه آهنگ ضبط می­کنند که عریضه خالی نباشد و این کار هم بیشتر برای پرستیژ کاری است وگرنه بسیاری از خواننده هایی که بازار کنسرت هاشون نسبتا خوبه بیشتر آهنگ های قدیمی خودشون رو تکرار می کنند ولی خوب فلان خواننده که وقتی بالای استیج می روند چند ده هزار دلار می گیرد ، خوب بالاخره دلش می­آید که کمی هم کار تولید کند و چند کار جدید را هم اجرا کند ولی این کار در نهایت نمی تواند تاثیر قابل توجهی از نظر مالی برای آهنگسازان و تنظیم کنندگان و ترانه سرایان داشته باشد.

 

کارهایی را که در داخل کشور در قالب موسیقی زیرزمینی تولید می شود را گوش می کنید؟

زلاند: این تولیداتی که امروزه از ایران بیرون می­آید در نوع خودش عجیب و غریب است.من چند وقت پیش در منزل یکی از دوستانم بودم که گفت: یک چیزهایی برای تو آوردم.وقتی آلبوم ها را گذاشت که گوش دهیم،واقعاً عرق شرم بر روی پیشانی­ام نشست، که این کارها واقعا از کارهای ضعیفی که آن طرف به لس آنجلسی معروف است خیلی بدتر و ضعیف تر است و از نظر ترانه هم شرم آوره مثلا در اهنگی نقل به مضمون خواننده، می­گفت: “آدامستو تف کن من بخورم”، یا در ترانه دیگری می­گوید: “این کمره یا کمک فنره”، شما اسم این را شعر می­گذارید؟ اسم این را تجارت می­گذارید، اسم نوع موسیقی را باید مسخرگی بگذاریم.

متأسفانه من شنیده ام که در ایران جوان­هایی هستند که می­خوانند و شنیدم و می­بینم چقدر بده اینها سرمایه می گذارند، پول و وقت می­گذارند، اگر خوانندگی بلد نیستند، بروند تهیه کننده شوند، بروند با کسی که صدای خوبی دارد کار کنند.

 

سلیقه موسیقی مردم را چه کسی راهبری و هدایت می کند؟

من طرفدار این هستم که آدم­ها حق دارند خودشان را و هنرشان را ابراز کنند، اما در وجدان خودشان باید بدانند چیزی که تولید می­شود درست است یا نه؟ این دیگر مربوط به خودشان می­شود. موسیقی زیرزمینی تو ایران هیچ کنترلی نداره، در آمریکا هم کسی حق نداره به کسی بگوید که تو چی کار کن، چی کار نکن. وقتی این­طوری می­شود حرف آخر را کسی می­زند که 10- 15 سال دیگه می­گویند فلان آهنگش را شنیدی؟ مثال می­زنم ­امروز شما وقتی “من و گنجشکای خونه” را می­شنوید که شماعی­زاده ساخته یا “فریاد زیر آب” بابک بیات را می­شنوم، یا مثلاً “پل” واروژان یا “یاور همیشه مؤمن” و “شقایق” من را می­شنوید،چه حسی پیدا می کنید، امروز این کارها 37-38 سال می­گذرد.در نهایت چه اینجا و چه در داخل کشور تفاوت کار خوب و ماندگار با کار ضعیف مثل علف هرز و گل خوشبو است.علف هرز در نهایت با یک باد و باران از بین می رود ولی گل همیشه سر جای خود می ماند.بنابراین ما نمی­توانیم جلوی این مسخره بازی را که اسمش را موسیقی گذاشته اند بگیریم و زمان خودش گویای همه چیز است و مردم در گذر زمان قضاوت تاریخی خودشان را انجام می دهند.

 

پس این فرهنگ و ذائقه مردم را کسی دستکاری نمی­کند وخودش پیش می­رود؟

مردم هستند که تصمیم آخر را می­گیرند آهنگساز، ترانه سرا و خواننده کارشان را انجام می­دهند و این می­آید بیرون و در دسترس مردم قرار می­گیرد. حالا مال هر کسی که می­خواهد باشد، مردم گوش می­دهند و لذت می­برند و باهاش می­رقصند، مهمونی هایشان را شادتر می­کنند، یا باهاش فکر می­کنند به مسائل اجتماعی و عاشقانه، یک عده هم مسخره می­کنند و در نهایت مردم تصمیم می­گیرند.من نمی­توانم بگویم آقا این آهنگ را من ساختم پس این را دوست داشته باشید، مردم حرف آخر را می­زنند.

 

اتفاق دیگه­ایی هم که در این چند سال افتاده این است که تجهیزات جدید کامپیوتری آهنگ­سازی را خیلی راحت کرده وهر کسی در خانه­اش یک کامپیوتر گرفته و ادعای آهنگ­سازی می­کند، فکر نمی­کنید این کار باعث پایین آمدن کیفیت کار آهنگ­سازی شده و کار آهنگ سازهای دیگر را هم تحت تأثیر قرار داده است؟

شما می­توانید کامپیوتر را از دست مردم بگیرید؟ شما می­توانید به کسی که می­گوید من آهنگ­سازم بگویید: نه نیستید. من می­گویم: آهنگ­سازم، من رفتم هنرستان عالی موسیقی درس خواندم، آمدم اینجا رفتم دانشگاه. از زمانی که ایران بودم تا به حال آهنگسازی کردم.من اسمم فرید زلانده.شما با شنیدن اسمم یا می­گویید: اَه اَه یا می­گویید: بَه­بَه.

کسی با ریتم و موسیقی مخالفت نداره، این کلام مبتذل است که همه چیز را خراب کرده. یکی می­گوید: من آهنگ­سازم، خب کجا درس خواندی؟ هیچی من پیانو زدم، دو روز رفتم کلاس اکبرآقا. من نمی­گویم که این کار را نکنند استعدادش را دارند این کار را انجام بدهند، موسیقی ما هیچ قانونی ندارد این شعر که کنارش می­آید. این آهنگ­هایی که اینها می­گویند مبتذل است. شما شعر را گوش ندهید ممکن است از آهنگ آن خوشتان بیاید.

 

شما این دو، سه سال اخیر با خواننده­های جوانی مثل راستین کار کردید حالا یا به قول خودتان صدرالدین آیا دوست دارید با خواننده­های جوان این ادامه پیدا می­کند یا نه با خواننده­های قدیمی هم مثل ابی و معین هم محتمل است که همکاری کنید؟ 

در مورد صدرالدین آن کار فقط یک اشانتیون بود. الان در حال حاضربا راستین کار می کنم و و یک خواننده جدید دیگر که به سبک جان استوارت و جوکاکر(Joe Cocker) می­خواند ولی به فارسی، و انگلیسی هم می­خواند و پیانیست است و دخترخانم جوانی که بسیار زیبا می­خواند، و آهنگ­های کریستین آگولرا را خوانده بود و برای من فرستاد، و چند آهنگی هم به فارسی خوانده بود.

من الان فقط می­خواهم بیشتر با جوان­ها کار کنم چون این خواسته همیشگی مردم و جوان ها از من بوده که به ان جواب مثبت دادم.ولی این به معنی غافل شدن از همکاری با دوستانم قدیمی ام هم نیست تولید آخر من با خانم گوگوش خواهد بود و یا تقاضای دیگری اگر از طرف آقای معین یا خوانندگان دیگری باشد، من انجام می­دهم، ولی کسی که هیچوقت باهاش همکاری نخواهم کرد، ابی است.

 

دلیل خاصی دارد؟

دلیلش این است که فکر می کنم ابی، اون ابی سابق،که من باهاش کار می کردم، نیست و برای همین دیگر به حسی که قبلا می رسیدم و “محتاج” و “گریه نکن”، “عطر تو” و… را می ساختم نمی رسم.

 

کدورت خاصی بین شما پیش آمده یا اینکه در حین انجام کارها کدورتی پیش آمده؟

من ابی را بسیار دوست دارم و امیدوارم همیشه موفق باشد ولی ما هر دو تا این اختیار را داریم که ایشان مرا از صدای خودش محروم کند و من ایشان را از آهنگ­های خودم و انشاءالله همیشه خوب و سلامت باشد.

 

آیا خاطره­ی خاصی با خواننده­هایی که قبلاً با هم کار کردید دارید؟

من با همه دوستان خاطره دارم، اتفاقا با ابی بیشتر از همه خاطره دارم. اما یک خاطره خیلی خوب و فراموش نشدنی دارم،اوایل سال 80 میلادی بود که توی لس­آنجلس خانم هایده خدابیامرز آمد خونه من، گفت: فریدجان آهنگ خوب چی دارید؟ و من همین آهنگ “ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی” را برایش زدم و گفت: «من این کار رو خیلی دوست دارم، این کار را می دهی بخوانم؟» گفتم: «من می­ترسم، اینجا یه­خورده اذیت بشوید.» گفت: «من به خاطر جثه ام نمی توانم توی جوب شنا کنم، من حتماً باید توی دریا شنا کنم به خاطر همین من باید حتماً این را بخوانم» که خواند.

 خاطرات من خیلی زیاد است، من اینقدر زندگی ها با داریوش و ابی و حتی با معین و با همه آنها داشتم و همه را خیلی دوست دارم و خاطرات زیاد از هایده دارم و اصلاً فکر نمی­کنم از دنیا رفته باشد. هایده اولین کسی بود که جلوی خود من به خاک سپرده شد، ولی هنوز باورم نمی­شود که از این دنیا رفته است.

 

حرف آخرتان؟

زلاند : در پایان من فقط می­خواهم دوباره به جوان­های امروزی بگویم که خودتان باشید، امضای خودتان را داشته باشید، به مردمتان احترام بگذارید، قطعاً شما موفق خواهید شد،و می خواهم به ترانه سرایان جوانمان بگویم اینقدر اتفاقات زیادی در ایران و دنیا اتفاق می­افتد که شما راجع به آن ترانه بگویید که اصلا نیازی نیست به بغل­دستیتان نگاه کنید.