آسمان میدان منازعه

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

موضوع روزنامه آسمان و چگونگی توقیف آن به میدان منازعه گسترده ای تبدیل شده است که نحوه تعامل و میزان مقاومت دولت روحانی در برابر اقتدارگرایان تمامیت خواه می تواند آینده سیاسی کشور یا دست کم امور فرهنگی را رقم بزند.

 مسئله در ظاهر بسیار ساده است و مفاد قانون صریح و موضوع اختلاف روشن، اما همین موضوع به ظاهر ساده زمینه بحث چالش برانگیزی شده است و میدان منازعه ای دور از انتظار.

 روزنامه آسمان در آخرین شماره خود گزارشی منتشر کرد که در آن به نقل از یکی از رهبران جبهه ملی، قصاص امری “غیرانسانی” عنوان شده بود. چه این مصاحبه بیانگر عقیده طرف گفت و گو باشد و چه نقل قول از یک بحث تاریخی، مسلم است که حکمش توقیف روزنامه نبوده و بیکار کردن روزنامه نگاران بسیار.

 درج این یک “کلمه” یا “عبارت” از جانب دست اندرکاران روزنامه، یک خطای انسانی عنوان شد و آنان عنوان کرده اند که قصد داشته اند کل مطلب یا بخش مذکور را به تیغ سانسور سپرده و مشمول خودسانسوری سازند. مسئولان روزنامه آسمان که از افراد با تجربه و کارکشته این حوزه هستند به خوبی می دانسته اند که طرح موضوع قصاص چیزی نیست که به راحتی بتوان وارد بحث آن شد و جان به سلامت برد. مشخص است که آن ها با توجه به موارد مشابه گذشته به خوبی با اصل موضوع و پیامدهای سنگین آن آشنا بوده اند.

 اما هرچه بوده،آنان خواسته یا ناخواسته از خط قرمز مورد حساسیت عده ای عبور کرده و وارد میدان مین شده اند و ناگهان انفجاری را در فضای مطبوعاتی کشور بوجود آورده اند که ترکش های آن دامنگیر دولت روحانی نیز شده است. با این وجود واقعیت امر این است که آنان قانون شکنی ای نکرده اند که مستوجب مجازات باشد، آن هم در حد اعدام.

 اگر مبنای فعالیت مطبوعاتی در جامعه ایران را قانون اساسی بدانیم و به ویژه اصل ۲۴، به هیچ وجه خطایی در خور مجازات صورت نگرفته است، چون برخی روشنفکران مذهبی و علمای اسلامی، بحث قصاص را جزو “مبانی اسلام” به شمار نمی آورند. این در شرایطی است که اصل ۲۴ قانون اساسی صراحت دارد “نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد.”

 به فرض محال اگر قصاص جزو مبانی اسلام هم باشد، چگونگی برخورد با متهم - نه محکوم - را هم اصل ۱۶۸ قانون اساسی مشخص ساخته است. در این اصل تاکید شده است که “رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیات منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد”. در واقع، قانون صراحت دارد که نه در صلاحیت دادستانی و نه هیات نظارت بر مطبوعات است که به نیابت از “محاکم دادگستری” در خفا دادگاه تشکیل دهند و بی حضور متهم یا وکیلش” بدون کسب نظر “هیات منصفه” حکم محکومیت صادر کنند و خود نیز مجری آن باشند.

 متاسفانه برخورد واکنشی دولت با این مسئله و به بوته فراموشی سپردن وظیفه دولت در حمایت از مطبوعات باعث شده است که جریان تندرو از فرصت استفاده کند و در مقابل بحث روزنامه آسمان را پاشنه آشیلی ساخته تا به رقیب سیاسی، به ویژه علی جنتی که سیاست های فرهنگی متفاوتی را دنبال می کند بتازد و اگر شد وزیر ارشاد را برکنار کند.

 بهترین جا برای این تهاجم هم تریبون نماز جمعه تهران و شهرستان هاست که امامان جماعت از طریق آن، اغلب هرچه به آنان توصیه و دیکته می شود را واگو می کنند تا دیگران فرصت یابند از آب گل آلود ماهی مراد صید کنند. می توان به دو نمونه شاخص اشاره داشت که همیشه جنجال آفرین بوده اند و خبرساز؛ علم الهدی و احمد خاتمی.

 علم الهدی در خطبه های نماز جمعه مشهد توقیف روزنامه آسمان توسط دادستانی و عدم واکنش هیات نظارت بر مطبوعات را بهانه قرار داده و به کل مسائل فرهنگی کشور پرداخته است: “اما آنچه الان در جریان فرهنگی کشور دارد اتفاق می‌افتد موضع‌گیری مسئولان فرهنگی کشور نسبت به این مسائل است. وزیر فرهنگ کشور در پاسخ به سؤالی در مورد توقیف روزنامه آسمان می‌گوید قوه قضائیه کار خودش را انجام داده است و ما نظری نداریم. مگر باید از وزیر فرهنگ چنین پاسخی را انتظار داشت؟”

 با این مقدمه وی به برنامه اصلی جریان اقتدارگرای مخالف حسن روحانی ورود کرده است؛ حمله به دولت و شخص وزیر ارشاد: “این اقتدار فرهنگی نیست، این لائیسم فرهنگی است یعنی اینکه در ترویج بی‌دینی یک متولی فرهنگی اینگونه برخورد کند. نتیجه‌اش این است که جریان سکولاریسم برای خود رحم اجاره‌ای گرفته که در دل آن رشد کند و بی‌دینی را ترویج دهد”.

 وقتی نوبت به امام جمعه موقت تهران می رسد او حمله را به اوج خود می رساند. احمد خاتمی آن گونه که شیوه مرسوم اوست در موضع حق می نشیند و در جایگاه قاضی القضات فریاد برمی آورد: “من در این راستا از قوه قضائیه که بنا به وظیفه ذاتی‌اش عمل کرد و به وقت وارد شد و آن روزنامه هتاک را توقیف کرد، تشکر می‌کنم. البته هیات محترم نظارت باید این کار را می‌کرد و بلافاصله پس از این موضوع جلسه فوق‌العاده تشکیل می‌داد و این روزنامه را لغو امتیاز می‌کرد. گرچه من خبر دارم بعضی از اعضای محترم آن تلاش کردند ولی به جایی نرسیدند. اما باید گفت حالا که شما اقدام نکردید، بیانیه می‌دادید و از کار قوه قضائیه حمایت می‌کردید”.

 این حامی سرسخت دولت احمدی نژاد و دشمن خونی اصلاح طلبان و جنبش سبز در سخنانی که به نظر می رسد زمینه ساز انجام کارهایی فراتر از نقد یک امام جمعه به وزرای دولت اعتدال است، اندرز و هشدار می دهد: “طوری عمل کنید که پسوند اسلامی زیبنده شما باشد. اجازه نشر کتاب‌های فاسد، زیبنده شما نیست. همچنین مجوز دادن به آژانس‌ها در روزنامه‌ها که می‌گویند ما شما را به فلان کشور فاسد می‌بریم نیز در شان شما نیست. نظارت شما کجا رفته؟”

 احمد خاتمی در سخنان تهدید آمیز خود که فضاسازی علیه عطاالله مهاجرانی در دولت اصلاحات را تداعی می کند که پیامدش حمله به وزیر ارشاد دولت خاتمی توسط جریان های شناخته شده و استیضاح در مجلس پنجم زیر سلطه نمایندگان اقتدارگرا بود، ندا در می دهد: “گذشت آن دوره‌ای که به مقدسات توهین می‌کردید و برخی از مسئولان وقت، از شما حمایت می‌کردند. امروز روزی است که مردم ما تا آخرین نفس و قطره خونشان پای انقلاب و اسلام ایستاده‌اند و اجازه هتاکی و اهانت به هیچ‌کس را نمی‌دهند”.

 به نظر می رسد که او به نیابت از یک جریان خاص فرصت طلبانه اسم رمز حمله گسترده را صادر کرده و به نیروهای خودسر مجوز آماده شدن برای عملیات مشابه شانزده سال پیش- در ماه های اولیه روی کار آمدن دولت خاتمی را داده است؛ حال باید منتظر ماند و دید کی و توسط چه کسی کلمه رمز عملیات میدانی صادر می گردد.

 رئیس جمهور منتخب مردم باید بداند که تاریخ در حوزه فرهنگ به گونه ای در حال تکرار شدن است؛ چه آن زمان که اکبر هاشمی رفسنجانی را زیر فشار گذاردند تا تعدادی از وزرای خود از جمله سید محمد خاتمی وزیر ارشاد را کنار بگذارد؛ چه زمانی که سید محمد خاتمی دائم زیر فشار بود که خود مهاجرانی را برکنار کند تا مانع استیضاح وزیر ارشاد شود؛تهدیدی بی سرانجام که در عمل شکست تمامیت خواهان مجلس پنجم را در پی داشت و اقتدارگرایان را به سمت اقدام های دیگر رهنمون ساخت.

 به نظر می رسد در نیمه راه اولین سال روی کار آمدن دولت “اعتدال” همان سناریو در دستور کار جریان تمامیت خواه قرار گرفته است. اگر رفتار واکنشی و تدافعی همچنان نقشه راه حسن روحانی باشد، شک نمی توان داشت که بخش فرهنگ اولین نقطه ای خواهد بود که به عنوان پاشنه آشیل دولت مورد تهاجم گسترده خواهد گرفت تا “تدبیر” به فراموشی سپرده شود و “امید” در دل مردم کشته شود و زمینه برای تهاجم همه جانبه فراهم آید.