استل ژولیوه
در شهر “تتنگم” در شمال غربی فرانسه، جایی که هنوز در حدود پنجاه مهاجر زندگی می کنند، به دیدار یک خانواده ایرانی رفته ایم. این خانواده قبول کردند از مشکلات خود برای ما بگویند. مینا و کیارش، پسرشان آرمین، و برادر مینا، افشین، کشور خود را یک ماه پیش به مقصد لندن ترک کرده اند.
مینا و کیارش چند کوسن را از چادرشان که چند شب است به محل زندگی شان تبدیل شده بیرون می آورند. آنها کنار دریاچه تتنگم در داخل “جنگل” اقامت دارند.
به مانند افغانی ها یا فلسطینی ها که کمپ هایشان چند متر دورتر پراکنده است، کیارش و مینا منتظر کامیونی هستند که قرار است آنها را از کانال مانش رد کند.
این زوج با صدای خسته می گویند که یک ماه پیش شیراز را ترک کرده اند. مینا در آنجا مدیر یک باشگاه وزرشی بوده. کیارش نیز در یکی از بانک ها کار می کرده. او می گوید: “با کارم و همچنین با دولت مشکلی پیدا کردم و مجبور شدیم ایران را ترک کنیم. من و همسرم زبان انگلیسی را در مؤسسه یاد گرفتیم.”
از کیارش به دلیل شغل اش خواسته بودند نظارت بر یکی از ستادهای انتخاباتی در سال ۲۰۰۹ را برعهده بگیرد. او می گوید: “من شاهد تقلب هایی بودم و به من فشار می آوردند که نباید چیزی در این باره بگویم.” تهدیدهایی که علیه او و خانواده اش صورت گرفته باعث شده تا او از کشورش بگریزد. او در ادامه می گوید: “حتی جرأت فرستادن پسرم به مدرسه را نداشتم. نگران این بودم که شاهد او را بربایند.”
عزیمت آنها به خارج از کشور بسیار سریع انجام شد. کیارش کلیدهای منزل اش را به مادرش سپرده. در کوله پشتی حداقل وسایل مورد نیاز را برداشته اند: “یک جفت کفش، یک شلوار برای هر نفر، و وسایل آرمین”، پسر ۸ ساله شان. افشین، برادر ناتنی مینا، پس از شرکت در تظاهرات اعتراض آمیز علیه احمدی نژاد، از ادامه تحصیل در دانشگاه منع شد. او نیز به همراه آنهاست.
ابتدا یک هواپیما به سوی شمال و مرز عراق، سپس طی کردن مسیرهایی به وسیله کامیون از آسیا به سوی اروپا: مسافرتی به واقع وحشتناک. مینا می گوید: “ما پول زیادی پرداخت کردیم.” در حدود ۳۵۰۰۰ یورو. مقصد نهایی لندن است. برادر دیگر مینا ۱۵ سال است که در آنجا سالن آرایش دارد و موفق به دریافت ملیت بریتانیایی شده. قرار بود فردی آنها را به لندن ببرد، “ولی ما را در نزدیکی های پاریس پیاده کرد و گفت به انگلستان رسیده ایم. وقتی تابلوها را دیدیم و حرف زدن مردم را شنیدیم، بلافاصله متوجه شدیم که به ما کلک زده”.
همچنین پول آنها را دزدیدند و اکنون تصمیم گرفته اند به هیچ کس اعتماد نکنند. آرمین کوچک می خواهد از درخت بالا برود. مادرش می گوید “او قدری عصبی شده” و در ادامه می گوید “خانواده مان در ایران بسیار ناراحت اند”. مینا و کیارش منتظرند تا برادر مینا در لندن راه حلی برای رفتن آنان به انگلستان پیدا کند. کیارش در مورد بازگشت احتمالی به ایران می گوید: “من به شرطی که عزیزانم مشکلی نداشته باشند حاضرم هرکجا زندگی کنم.”
منبع: لا ووا دونور، ۲۴ آوریل