زندان دو ساله یک آمریکایی ایرانی

نویسنده

» گزارش مارین تایمز از وضعیت افسر نیروی دریایی

جینا هارکینز

سارا حکمتی می‌گوید برادر کوچکش مثل هر افسر دریایی دیگر هفته‌ای 32 کیلومتر می‌دوید، هنرهای رزمی تمرین می‌کرد و سفر کردن را دوست داشت، او حالا نزدیک دو سال است که در زندان بسر می‌برد.

خواهرش می‌گوید او چهار سال در نیروی دریایی خدمت کرد و روی پلاک ماشینش هم نوشته “مارین” و تقریبا در تمام عکس‌هایش هم تی‌شرت نیروی دریایی بر تنش است.

امیر سال 2003 به عراق اعزام می‌شود و از دانشش در زبان عربی و فارسی استفاده می‌کند. وقتی از نیروی دریایی به عنوان گروهبان سوم بیرون آمد، از زباندانی خود  استفاده کرد و خدمات مشاوره خود را نیز راه انداخت . قرار بود برای تحصیل اقتصاد از پاییز 2011 به دانشگاه میشیگان برود و تصمیم گرفت برای دیدار اقوام سفری به ایران بکند.

اما امیر چند هفته بعد دستگیر و زندانی می‌شود. از آن زمان او به جرم جاسوسی برای سیا در زندان بسر می‌برد. خانواده‌اش می‌گویند او بی‌گناه است و مجبور به اعتراف در تلویزیون شده است. او در نتیجه اعترافاتش محکوم به اعدام شد.

اما این حکم در دادگاه تجدید نظر ملغی شد و حالا سارا و خانواده‌اش در حال دیدار با مقامات واشنگتن برای کمک به زادی او هستند.

وی می‌گوید: “در ماه سپتامبر فهمیدیم که پدرم سرطان مغز دارد. سرنوشت او را نمی‌دانیم و ما دیگر نمی‌توانیم صبر کنیم و سکوت دیپلماتیک نشان دهیم. توان چنین کاری را نداریم.”

خانواده او فرصت دیدار چندانی با امیر نداشته‌اند و تنها ارتباط با او از طریق سفیر سوئیس است. سارا می‌گوید، او 16 ماه در سلول انفرادی بوده و آنها باید راهی پیدا می‌کردند تا بیماری پدرش را به او اطلاع بدهند.

در نهایت آنها توانستند با امیر که حالا 29 ساله است نامه‌نگاری کنند. سارا می‌گوید، او با این‌که زندانی است حرف‌هایش نشان می‌دهد که بیشتر نگران حال پدر است.

وی گفت: “این اشک ما را درآورد. طفلک  16 ماه در انفرادی بوده است ولی می‌گوید، پدر نگران من نباش فقط از خودت مواظبت کن.”

سارا می‌گوید، امیر همیشه خانواده ‌دوست بود و خدمت در نیروی دریایی نیز این حس فداکاری در او را تقویت کرده است. حالا دوستان او در نیروی دریایی می‌خواهند به او کمک کنند. آنها مدال  و تی‌شرت درست کرده اند و رویش نوشته‌اند امیر را آزاد کنید.

یکی از همکارانش روزها برای آگاهی رسانی جلوی کاخ سفید ایستاد؛ به او گفتم قرار است برف بیاید زمانش را عوض کن و او گفت که اهمیتی نمی‌دهد و زیر برف هم می‌ایستد.

منبع: مارین تایمز - 17 مه