رای مصلحتی یا ایجابی؟

حاتم قادری
حاتم قادری

حرف اول: درباره نثر سعدی گفته‌اند که او سهل و ممتنع می‌نوشت و انصافا هم سعدی یکی از درخشان‌ترین و ماندگارترین ستارگان آسمان ادب و فرهنگ ایران‌زمین است. اما دوست داشتم توان و گستره قلم سعدی را هنگام نوشتن در زیر فشار و ملاحظات ببینم؛ ملاحظاتی که دیگر دست‌وپنجه نرم‌کردن با تعامل لفظ و معنی نیست که در اساس فشاری است ناشی از ملاحظات سیاسی و بیرونی، آن هم هنگامی که قرار است یادداشتی پیرامون انتخابات، امکان رونمایی در یک روزنامه پرتیراژ را به‌دست آورد. 

به‌هرحال اینکه سعدی مرد این میدان بود یا خیر، به‌جای خود، آن چیزی که در حال حاضر اهمیت دارد، نوشتن این یادداشت با توجه به ملاحظات است. نوشتن یادداشت در چنین شرایطی، انتظار از خواننده را برای کاستن فشار ملاحظات به‌هنگام فهم و تفسیر خود از موضوع صدچندان می‌کند. من که نه دعوی سعدی‌گونه دارم و نه می‌خواهم خود را درگیر ملاحظات حداکثری بکنم، چاره‌ای ندارم جز اینکه حلقه‌حلقه بحث خود را به‌سادگی و فشردگی درباره موقعیت‌مندی ایرانیان و این لحظه تاریخی پیش ببرم و بقیه کار را به شانس و اقبال از یک‌سو و فهم خواننده از دیگرسو واگذار کنم. 

حرف دوم، حلقه اول : من شخصا سالیان بسیاری است که در انتخابات شرکت نکرده‌ام و دلایل آن چندگانه است سامان انتخاباتی و نحوه مدیریت انتخابات در تولید و توزیع قدرت سیاسی در ایران به‌گونه‌ای است که ورودی سامان انتخاباتی، فرآیند انتخابات و خروجی آن تا ایجاد چرخه پاسخگویی بسامان فاصله دارد. اگر این چرخه کارآیی لازم را داشت، می‌توانستم ملاحظات نظری خود را - موقتا- نادیده انگارم و اجازه دهم که گره‌گاه‌های نظری در زمان‌های مناسب گشوده شود و اصولا سره و ناسره آن آشکار شود. بر این دلیل، باید دو وجه رمانتیک و چه‌بسا کمال‌گرای خود را اضافه کنم که به‌راحتی تن به هر حادثه‌ای نمی‌دهم. 

حرف سوم، حلقه دوم : آنچه در حلقه اول آمده وصف‌حالی از نویسنده این یادداشت است ولی بدیهی است که نه قرار است همگان نوع معرفت‌ورزی مرا داشته باشند و نه به چرخه انتخابات چون من بنگرند. از این‌رو به حلقه دوم وارد می‌شویم. حلقه دوم، دراساس می‌خواهد این معنا را برساند که درست است مفهوم انتخابات با مقوله “رای” آمیختگی جدایی‌ناپذیر دارد ولی می‌توان افراد یا گروه‌هایی را در این میان جست‌وجو کرد که بیشتر از مشارکت در آرا به “مشارکت انتقادی” باور و علاقه داشته باشند. در مشارکت انتقادی فرض بر پدیداری فرصتی است که بتوان به ارتقای گفتمان‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اندیشید و با طرح موضوعات و مواجهه‌های مناسب به استعلای مناسبات و خواسته‌ها و چگونگی سامان‌بخشی آنها پرداخت. مقوله مشارکت انتقادی نکته مهمی بود که در انتخابات چهار سال پیش و با توجه به موقعیت‌مندی سیاسی- اجتماعی‌مان به جنبش‌های دانشجویی پیشنهاد داده بودم و درحال‌حاضر هم آن را بدیل مناسبی برای انفعال و سر خود در پیش گرفتن می‌دانم. طرح جزییات بیشتر مشارکت انتقادی فراتر از حوصله یک یادداشت است. 

حرف چهارم، حلقه سوم : گیرم که طرفداران مشارکت انتقادی، بخش قابل‌توجهی باشند و به جهت کمی و کیفی حضور مناسب داشته باشند ولی حقیقت آن است که بیشتر از این تعداد فرضی شرکت‌کنندگان منتقد، کسانی هستند که از سر مصلحت‌اندیشی در چارچوب کنونی یا از سر اضطرار بر این تصورند که باید دنبال فرصت و داوطلبی بود که بتواند به امور تعادل بخشد یا دست‌کم شرایط را قابل‌قبول‌تر کند. طبیعی است که در این حلقه سوم، مخاطبان کسانی هستند که نگاهی مصلحت‌جویانه یا از سر اضطرار به پیر سیاست ایران دارند. دلایل حضور آقای هاشمی در انتخابات کم‌وبیش قابل درک است. نگاه ایشان به مجموعه و این حس که برای مجموعه چه زحمات و تلاش‌هایی داشته‌اند.

رقابت در سطوح بالا، جبرانی برای فرصت‌های ازدست‌رفته و پاسخی به حملات به‌ویژه در دو دوره گذشته انتخابات و سرانجام چه‌بسا آخرین فرصت برای نقش‌آفرینی در سطوح عالیه، از جمله دلایل قابل درک این حضور است. شاید خود ایشان یا دیگران، این حضور را در هاله‌ای از فداکاری و آبرو در میان‌گذاشتن هم بدانند، اینها همه در جای خود درست، ولی از زاویه دیگری هم می‌توان به این نکته اندیشید که پس از سالیانی چند، دوباره به منجی‌ای 80 ساله توسل‌جستن کم پرسشی نیست. برای روشن‌شدن بیشتر بحث، اضافه می‌کنم که از تاکید بر این سن، تنها به شرایط فیزیکی و سالمندی توجه ندارم بلکه اساس روی‌آوردن به این نوع راه‌حل‌ها را مورد پرسش قرار می‌دهم. به بیان دیگر در کجا ایستاده‌ایم که باردیگر شاهد چرخه چنین حضوری هستیم، آن‌هم با همه پیشینه‌های مثبت یا قابل نقد، نسبت به جایگاهی که ایستاده‌ایم و داوری می‌کنیم. این‌را می‌دانم که شرایط اضطراری است یا مصلحت‌ها چه می‌گویند ولی جدا از این مصلحت‌ها نباید به اشتباه، رای از سر اضطرار یا مصلحت را با رای ایجابی ابتدا به ساکن یکی بدانیم. پرسش از چرایی این موقعیت‌مندی که چنین مصلحت یا اضطراری را موجه جلوه می‌دهد، چیزی است که برای اهل اندیشه و دغدغه، چون هوا ضرورت دارد. 

حرف پنجم، حلقه چهارم : طبیعی است که در جامعه چندپهلوی کنونی ایران، حلقه سوم و همه مصلحت‌ها و اضطرارهای موجد آن، برای همگان نه اهمیت دارد و نه اصولا چنین درک و نگاهی دارند. اینجاست که حلقه‌های بعدی شکل می‌گیرد و یکی از این حلقه‌ها طرفداران دولت وقت و آقای احمدی‌نژاد هستند، یعنی همان کسی که دو دوره پیش در میان ناباوری بسیاری کسان، پیروز انتخابات شد و تاسف و شکایت پیر حلقه سوم را هم برانگیخت. برای خود من جالب است که ببینم، با توجه به شناختی که از خصوصیات رییس‌جمهور دو دوره اخیر دارم، با قدرت در آستانه انتقال، چه می‌کند. هشت سال پیش به جهاتی معتقد بودم که تبعات فرد به قدرت رسیده، خالی از تاملات مثبت نیست و برای رفع توهم مخاطبان اضافه می‌کردم که به “تبعات” می‌اندیشم و این اصلا به معنای داوری همدلانه با این فرد و برنامه‌هایش نیست و حال با نوعی “تاسف” باید اذعان کنم که درست اندیشیده بودم. به‌هرحال، سیاست‌های مورد علاقه در این حلقه نوعی پوپولیسم در کنار سیاست‌های شگفتی‌زای متناسب با آن و البته تحرک و سرانجام یارانه است. یارانه‌ها می‌توانند از زاویه‌ای در “ویترین” تعدیل اقتصادی و دستگیری ضعفا بنشینند ولی تشکیل این ویترین و هزینه‌های معطوف به آن، چیزی است که ممکن است به تبعاتی سخت بینجامد که بحث‌های اقتصادی و تحمیلات بر بودجه کشور، مهم‌ترین آن نیست. مهم‌تر از وجه اقتصادی، نوع فرهنگ‌سازی و شخصیت‌پروری مناسب با “یارانه‌پردازی” است. معادله نان با رای، تنها معادله ممکن نیست. ما اگر به شهروندانی متفاوت می‌اندیشیم که قرار است روی هم و در قالب ملت در عرصه جهانی قد راست کنند، ناگزیریم که به سویه‌های شکل‌دهی فرهنگی مناسب این یارانه‌ها، توجه خاص کنیم، آن هم ملتی که “رانت” و عواقب رانتی آن، سالیان بسیاری است گریبانگیر دولت و مردم آن شده است. به‌هرحال، جدای از همه این بحث‌ها، مواجهه این حلقه با بحث حفظ یا انتقال قدرت، چیزی است که می‌تواند بعدها در فهم مناسبات قدرت و چگونگی شخصیت‌های دارنده قدرت، در کنار نمونه‌های کلاسیک بحث در مطالعات انسانی از جمله علوم سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی قرار گیرد. 

حرف ششم، حلقه پنجم : اصولگرایان که به‌ظاهر فاتحان انتخابات دو دوره اخیر ریاست‌جمهوری و مجلس هستند، کسانی‌اند که در حلقه پنجم جای می‌گیرند. اصولگرایان که بیشتر به محافظه‌کاری در قدرت و در دست‌داشتن گلوگاه‌های اقتصادی و البته سازمان‌دهی ذهن و قلب مخاطبان خود، در قالب هیات‌های گوناگون و با استفاده از شیوه‌های شبه‌مدرن ریاستی شهرت دارند، درگیر معضلی سخت هستند: چگونه می‌توان سامانه‌ای از انتخابات را با عقاید و شیوه‌هایی که چندان انتخاب‌بردار نیستند یا حاضر به تن‌دادن به انتخاب نیستند، پیش برد؟ تبدیل انتخابات به مناسک و البته با استفاده از اهرم‌های مهارکننده، راه‌حل رایج این حلقه پنجم است. اما مهم پرسش از این نکته است که این راه‌حل، تا چه حد قابل دوام است و تا چه حد کاربرد مناسب دارد. مشکل مهم جامعه ایرانی که شامل حلقه‌های سوم تا پنجم می‌شود، این است که بیش از حد به صندلی و صندلی‌های قدرت دولتی یا دولت‌سازانه توجه دارند و تصور می‌کنند که خود کسب این صندلی و صندلی‌ها بخش مهمی از فرآیند حل مسایل مهم است. درحالی‌که اصلا چنین نیست و بحران‌ها و انشعاب‌ها یکایک سرمی‌رسند و ما- اینها- همچنان فکر می‌کنند یک‌بار دیگر تصرف صندلی، کلید همه بن‌بست‌شکنی‌ها را در اختیار می‌گذارد. یک مشکل دیگر حلقه پنجم این است که خود میان‌شان وحدت آرا و رویه ندارند و تفرقه و گروه‌گروه‌شدن سنتی دیرینه در میان آنهاست و فراموش نکنیم که حلقه چهارم دراساس انتخاب این حلقه پنجم بود ولی حال چنین شکاف‌هایی بینشان ایجاد شده است، هرچند که هنوز حرف‌وحدیث تمایل برخی از رگه‌های حلقه پنجم به‌شکل آشکار یا در پرده با حلقه چهارم می‌رود. البته این زمزمه هم به گوش می‌رسد که چه‌بسا، بزرگان این حلقه پنجم باز بر سر کسی به توافق برسند که برای کمتر رای‌دهندگان شناخته‌شده باشد. یادآوری می‌کنم تا پیش از گرم‌شدن تنور انتخابات در دوره پیش، تعداد ایرانیانی که با فرد پیروز آشنایی داشته‌اند، اندک بود. این ‌را هم می‌دانیم، ائتلاف‌هایی همانند 1+2 یا هر شکل دیگری هم، در کار بوده است که همگی ترجیح داده‌اند به‌جای داشتن برنامه و استواری بر ائتلاف، در کوران انتخابات شرکت کنند و بخت خود را بیازمایند. این همان جاذبه صندلی است. بالاخره ریاست‌جمهوری حتی در شکل و قدوقواره امروزین، چیزی نیست که انسان‌ها را مفتون خود نسازد، گیرم که این جاذبه با شعارهایی از جنس دیگر در پرده افتد. 

به‌هرحال، این ماییم و این پنج حلقه و البته سایه ستبر ملاحظات بر هریک از این حلقه‌ها، تا که هرکدام چگونه نقش‌آفرینی کنیم و به چه چیزی خرسند شویم. راستی سعدی در کدامین حلقه جای می‌گرفت!

منبع: بهار، 30 اردیبهشت